کوئنتین تارانتینو، متولد 27 مارس 1963 است. او تحصیلات آکادمیک سینمایی ندارد و سینما را از پشت ویدئو کلوپش تعقیب می کرد. تارانتینو اطلاعات وسیعی در مورد فیلم های...
25 آذر 1395
درباره فیلمساز:
کوئنتین تارانتینو، متولد 27 مارس 1963 است. او تحصیلات آکادمیک سینمایی ندارد و سینما را از پشت ویدئو کلوپش تعقیب می کرد. تارانتینو اطلاعات وسیعی در مورد فیلم های خارجی و ژانر آنها دارد و در طول دت فیلم سازی اش ثابت کرده است که فیلم های با ارزش ویدئو کلوپش را بیهوده ندیده است.
QT علاقه شدیدی به سینمای آسیا (بخصوص هنگ کنگ)، ایتالیا و ژانر وسترن دارد. و انعکاس این نوع فیلم ها به وفور در فیلم هایش دیده می شود. همچنین به مراتب در فیلم هایش ارجاعاتی به فیلم های گُدار دیده می شود.
کوئنتین که با ساخت سگ های انباری به سرعت معروف شد، در مورد این فیلم می گوید: ایده ساخت فیلم سگ های انباری را از فیلم The Thing جان کارپنتر گرفته و نه هیچ فیلم و سینماگر دیگر. از مشخصه فیـلم های او می تـوان به: ارجـاع به فیلم های گذشتـه، دیـالوگ های جـذاب، روایت غیر خطی، خشونت بی پروا و همچنین دقت در انتخاب موسیقی اشاره کرد. به اعتقاد ژان بروکس منتقد گاردین، شاید هیچ سینماگری به اندازه تارانتینو به موسیقی متن فیلمش وابسته نباشد. تارانتینو خود نیز در این باره می گوید: ((اگر نمی توانستم امتیاز فلان موسیقی را بگیرم، فلان فیلم را نمی ساختم))
معمولاً داستان هایش را به صورت غیر متعارف بیان می کند. همیشه نقش کوچکی در فیلم خود دارد. و معمولاً کاراکترهای فیلم هایش نام مستعار دارد. ( سگ های انباری، پالپ فیکشن، بیل را بکش) شخصیتهای اصلی معمولاً دارای لباسی سفید با کت و شلوار مشکی هستند.(البته این مورد تحت تأثیر ژانر فیلم نیز هست) استفاده از رنگ قرمز اغراق آمیز خون در تمامی فیلم های او که معمولاً کاراکتر غرق آن می شود. همیشه شاهد یک صحنه از دستشوئی (toilet scene!)، یا حمام در فیلم های او هستیم.مانند : تیم راث در سگ های انباری، جان تراولتا در پالپ فیکشن و... استفاده ازTrunk shot که در همه فیلم او دیده می شود و تقریباً می توان گفت امضای بصری است از تارانتینو.)تصویر پایین)
تحلیل فیلم (مکتب- ژانر)
فیلم سگ های انباری بی شک فیلمی است پست مدرن. مؤلفه های این مکتب را می توان در ساختار روایی و دراماتیک فیلم به وضوح روئیت کرد. از ویژگی های هنر پست مدرن می توان به جمع کردن تصاویر یا اشیاء از پیش موجود و تکرار یا بازآفرینی آنها اشاره کرد. که این فیلم نیز خالی از این ارجاعات نیست: لباس شخصیت ها از فیلم هایII The Better Tomorrow ساختهJohn Woo و همچنین فیلم Blues Brothers گرفته شده است. نام گذاری مستعار اشخاص به اسم رنگ ها شاید ارجاعی به فیلم The Thing Of Pelham One Two Three باشد که در سال 1974 ساخته شده است. استفاده از موسیقی به نام ((گرفتار در میان راه تو)) که مربوط به دهه 70 است و در خود فیلم نیز ذکر می شود (صحنه شکنجه). صحنه Mexican Stand Off که تارانتینو علاقه خاصی به آن دارد و در فیلم های بعدی خود نظیر پالپ فیکشن نیز از آن بهره برده است، بسیار شبیه به صحنه ای از فیلم City On Fire (1987) ساخته Ringo Lam کارگردانی هنگ کنگی است. در کل می توان گفت این فیلم تأثیر زیادی از سینمای اکشن هنگ کنگ، موج نو فرانسه گرفته است.
از دیگر مؤلفه های این سینما هجو و پارودیست که در خصوص سگ های انباری موارد زیر قابل بررسی هستند:
آن صحنه 10 دقیقه ای شکنجه، که به ظاهر وحشت سرسام آوری بر آن حاکم است، در عین حال فوق العاده خنده دار است. چون شکنجه گر یعنی آقای بولند در ضمن قطعه قطعه کردن قربانی خود با آهنگی که پخش می شود، می رقصد. دراین باره به نقل قولی از کیارستمی بسنده می کنیم: (( به هر حال خشونت از سینمای آمریکا رفتنی نیست، منتهی تارانتینو راه حلی پیدا کرده که لااقل با این خشونت شوخی کند))
هجو گنگسترها و تلاش برای خالی نشان دادن درون شخصیت ها از دیگر مواردی است که در این فیلم به خوبی دیده می شود:
آقای سفید، گنگستری که در بدترین شرایط نگران موهای به هم ریخته خود است. او برای دلداری دادن و آرام کردن آقای نارنجی که در حال مرگ است، شروع به شانه کردن موهای او می کند. جو (رئیس گَنگ) آشکارا شخصیتی کاریکاتوری دارد و اشتباه نکرده ایم اگر بگوییم او هجویه ای است در وصف پدرخوانده های واقعی و سینمایی. نشانه های این هجو در طرز صحبت کردن جو، بیان دل مشغولی هایش (هنگام صحبت با آقای سفید) و همچنین در طرز لباس پوشیدنش به خوبی نمایان است. شکل و شمایلی و طرز رفتاری که غالباً از یک پدرخوانده بعید بنظر می رسد. پسر او اِدی نیز از این قاعده مستثنی نیست. او را در سراسر فیلم با لباس ورزشی می بینیم.
خط داستانی بهم ریخته یکی دیگر از خصوصیات سینمای پست مدرن است که ساختار روایی سگ های انباری نیز بر آن استوار است. البته تارانتینو ادامه این سبک روایی را در فیلم بعدی خود یعنی پالپ فیکشن به تکامل می رساند.
سگ های انباری را می توان فیلمی در قالب ژانر نوآر، و البته با گوشه چشمی به ژانر گنگستری و سینمای اکشنی که مایه های طنز را نیز در خود جای داده است، به حساب آورد. این عنوان های گوناگون خود حاکی از دشواریِ اطلاق یک نام ژنریک به این فیلم است و این شاید از ویژگی های سینمای پست مدرن نشأت گرفته باشد، که همان احیای ژانرها و درهم ریختن آنهاست. فیلم های ژانر نوآر و گنگستری دارای قواعد داستانی و خصوصیات بصری خاصی هستند که در فیلم سگ های انباری نیز می توان به آنها اشاره کرد: استفاده از فضاهای شهری، کلوپ های شبانه و فضاهای داخلی که نور نسبتاً ضعیفی بر آن تابیده می شود. به کار برد فلاش بک های متعدد در ساختار روایی فیلم. کشتن و سرقت که جزء هسته مرکزی این گونه داستان ها به شمار می رود. بدبینـی، سوءظن، خیانت، نومیدی و خشونت که در دل تک تک شخصیت های سگ های انباری موج می زند. خشونتی که در فیلم های نوآر پنهانی، درونی و محصول فضاسازی و شخصیت پردازی ست، در فیلم نوآر مدرن (نئونوآر) به صورت بی پرواتری بیان می شود. لباس شخصیت ها که به سبک فیلم های نوآر کلاسیک دهه 40 و 50 هالیوود است. (کت و شلوار یک دست مشکی با پیراهن سفید) به کارگیری از عنصر سیگار، که حتی در یک صحنه اسلومیشن آن را می بینیم.
صحنه پایانی فیلم های گنگستری معمولاً در مکان هایی روی می دهد که قهرمان یا قهرمانان فیلم در آن محبوس شده اند و این در حالی است که مجریان قانونِ تا دندان مسلح، آنها را محاصره کرده اند.
و پایان غم انگیزی که در آن شخصیت اصلی، محکوم به فناست. چرا که:
((گنگستر باید بمیرد، چون خشونت او برای جامعه آمریکا خطرناک است)) گنگستر زندگی کوتاه را به تسلیم کردن در برابر قید و بند ترجیح می دهد. و آن هاله ی تقدیر گرایی که در سراسر چنین فیلم هایی سایه افکنده، گویای همین نکته است.
در فیلم گنگستری خشونت با خشونت پاسخ داده می شود: در سکانس پایانی هنگامی که جو قصد کشتن آقای نارنجی را دارد، چنین دیالوگی را از زبان آقای سفید می شنویم: ((جو، اگه این کار رو بکنی، بعدش خودت می میری. تکرار کن، اگه این مرد رو بکشی، بعدش خودت می میری))
و این همان قانونی است که در فیلم سگ های انباری حکم فرماست:
زنی که به آقای نارنجی شلیک می کند............................................ بعد توسط خود او کشته می شود. جو هنگامی که آقای نارنجی را می کشد.......................................... توسط آقای سفید کشته می شود. آقای سفید که در جریان سرقت دو پلیس را کشته،.....................در پایان فیلم توسط تعدادی پلیس تیرباران می شود.
بعد از اینکه نقشه سرقت از جواهر فروشی شکست می خورد و پلیس گروه را تار و مار می کند، سارقانی که از مهلکه جان سالم بدر برده اند به این نتیجه می رسند که یکی از آن ها نفوذی پلیس است...