: چه وقت می توان روی یک عقب مانده ذهنی به عنوان قهرمان جذاب یک فیلم هالیوودی حساب باز کرد؟ زمانی که صحبت از شخصیت ها و کاراکترهای عقب مانده ذهنی...
29 آذر 1395
چه وقت می توان روی یک عقب مانده ذهنی به عنوان قهرمان جذاب یک فیلم هالیوودی حساب باز کرد؟ زمانی که صحبت از شخصیت ها و کاراکترهای عقب مانده ذهنی در سینما می شود، ناخودآگاه به یاد سه فیلم در این باره می افتم:
اول:« فارست گامپ»، که موضوع نقد ما به آن اختـصاص دارد و به موقــع دربـــاره اش صحبت خواهیم کرد.
دوم: «مرد بارانی»، ساخته ی بری لویسون، که درامی است در باب معصومیت یک عقب مانده ـ نابغه که با حضور داستین هافمن طراوتی خاص گرفته است.
سوم:« من سام هستم»که تلاش یک ناتوان ذهنی برای گرفتن حضانت دختر خردسالش را نشان می داد و این سؤال را مطرح می کرد که« آیا سپردن سرپرستی کودکان عادی به والدین عقب افتاده کار درستی است؟ ».
اما چیزی که در هر سه فیلم مشترک است موفقیت بازیگران آنهاست و گواهی بر این مدعاست که اینگونه نقش ها جایزه آور هستند. همانطور که همه می دانید تام هنکس و داستین هافمن برای نقش هایشان جایزه اسکار گرفتند و شون پن نیز تحسین های زیادی را به خود اختصاص داد.
رابرت زمه کیس یکی از ناب ترین آثار دهه نود را به سینما هدیه کرده است. فیلمی سرشار از رویدادهای غریب که گاهی همانند خود زندگی قابل لمس بودند. در این میان تام هنکس به اندازه تمام عمر بازیگری اش از خود مایه گذاشت تا اثر تحسین شده زمه کیس تندیس طلایی آکادمی و دیگر جوایز معتبر سینمایی را یکی پس از پس دیگری درو کند. هنوز هم پس از گذشت 12 سال صحنه افتتاحیه فیلم و حرکات مواج پر در هوا بکر و دست نیافتنی است.
من هم مثل اکثر منتقدان داخلی و خارجی در دسته بندی این فیلم در ژانرها مشکل دارم. با یک فیلم زندگینامه ای، درام و تبلیغی روبه رو هستیم. فیلم عناصر چند ژانر را باهم دارد و همین باعث می شود باز هم از خودم بپرسم فارست گامپ دقیقاً چیه؟
ضعف عمده فیلم که بعد از تماشای آن توجه مرا به خودش جلب کرد این بود که مردی که به افتخارات زیادی کسب کرده و در طی چند سال سوژه اصلی مطبوعات و تلویزیون بوده چرا تا این اندازه در بین مردم گمنام معرفی می شود و این مسئله به ویژه در صحنه های مربوط به روایت داستان ها خودنمایی می کند.
اریک راث در مقام نویسنده، یکی از بهترین فیلمنامه های دهه نود را عرضـــه مـــی کند. او با تکیه بر عناصر سادگی و درستکاری « قهرمان کند ذهنی» را پیش رویمان قرار می دهد که اگر قدم در عرصه ای گذارد تا به اوج موفقیــت نرســـد دست بردار نیست و رمز پیروزی او در زندگی، اراده آهنین او معرفی می شود.
اریک راث قهرمان احمقش را برای بیننده بسیار ساده به تصویر می کشد و این در حالی است که بیننده نکته سنج و آگاه همینطور که از دیدن فیلم لذت می برد و از اجرای فوق العاده بازیگرش شگفت زده می شود ولی در ناخودآگاه ذهنش به اینکه این نسخه از قهرمان آمریکایی( ـــ هالیوودی) یک کند ذهن است می خندد.
من زمانی به هوش و ذکاوت نویسنده پی بردم که، فارست گامپ در میدان نبرد ویتنام با رشادت های( تصادفی!) خود، همرزمانش را نجات می داد.بهتر است در ادامه نظر مخالفی درباره فیلم ارائه کنم تا عدالت را نیز به خوبی رعایت کرده باشم:
نخست، مطلب نشریه پریمیر:« فارست گامپ یک شوی تلویزیونی سرهم بندی شده است که قهرمان کند ذهن خود را تا اوج می برد وانتظار دارد مخاطب با او همذات پنداری کند. این فیلم برای من مثل شکلات برای بچه ها بود. اما آیا درعمق ماجرا چیزی جز یک نوستالژی، حس کردیم.»
کمی که در مورد این فیلم فکر می کنم؛ می بینم تا حدودی درست است اگر فیلم را تجزیه کنیم به سریالی درباره آدم های موفق ولی عقب افتاده ای می رسیم که تصادفاً اسم همه ی آنها فارست گامپ است و باز هم تصــادفاً نقش همه را تام هنــکس ایفا می کند، فقط زمینه موفقیت ها با هم متفاوت است.
اما خواندن نظر راجر ایبرت، منتقد مشهور آمریکایی در مورد این فیلم خالی از لطف نیست. ایبرت نیز توان مقاومت در برابر جذابیت های فیلم را نداشته و به آن 4 ستاره، یعنی؛ شاهکار داده است.
«من تا به حال هیچ کسی شبیه به فارست گامپ، درهیچ فیلمی ندیدم. به همین دلیل تا به حال هیچ فیلمی مثل« فارست گامپ» ندیدم. هر کوششی برای توصیف آن خطری است که ممکن است منجر شود فیلم قراردادی تر از آنچه هست به نظر بیاید اما اجازه دهید تلاشم را بکنم. حدس می زنم فیلم یک کمدی یا شاید هم یک درام باشد یا یک رویا.»
فیلمنامه« اریک راث»، پیچیدگی داستان های مدرن را داراست ولی اصلاً بر طبق فرمول های مدرن نوشته نشده است. قهرمان داستان با اجرای تام هنکس، مردی کاملاً محجوب است که با IQ 75 درگیر رویدادهای بزرگ تاریخ آمریکا بین سالهای 1950 تا1980 می شود و از همه آنها سربلند بیرون می آید. و همه آنها را فقط با درستکاری و مهربانی اش پشت سر می گذراند.
ولی هنوز یک داستان دلگرم کننده درباره یک عقب افتاده ذهنی نیست. این محیط خیلی کوچک است و فارست گامپ را محدود می کند. فیلم، بیشتراز یک تفکر درباره زمانه ماست درست مثل نگاه کردن از دریچه چشمان مردی که فاقد فلسفه است و چیزها را همانطور که هستند می فهمد. فارست گامپ را به دقت نگاه کنید تا بفهمید چرا بعضی به خاطر خیلی کم هوش بودنشان مورد انتقاد قرار می گیرند. فارست به قدر کافی باهوش است.
شاید تام هنکس تنها بازیگری بود که می توانست این نقش را بازی کند. بعد از دیدن اینکه چگونه تام هنکس، فارست گامپ را در قالب انسانی باوقار و رک به تصویر کشیده، من نمی توانم کس دیگری را در نقش گامپ تصور کنم. اجرای فیلم، کاری یکدست و هیجان انگیز بین کمدی وتراژدی؛ در یک داستان باشکوه با خنده های زیاد و حقایق پنهان است.
فارست گامپ در آلاباما، در پانسیونی که متعلق به مادرش بود به دنیا آمد. مادرش تلاش می کند با بستن زانوبـــند طرز ایستادن او را اصـلاح کند اما هرگـــز از ذهن عقب ماندگی او انتقادی نمی کند. وقتی فارست را «احمق» خطاب می کنند مادرش به او می گوید:« احمق کسیه که کارهای احمقانه انجام میده » و فارست از انجام دادن کارهایی کمتر از کارهای عمیق دست برمی دارد. همچنین وقتی زانوبند از پایش جدا می شود؛ او می فهمد که می تواند مثل باد بدود.
«فارست گامپ» فیلم هوشمندانه ای است که قهرمانش را به دل رویدادهای مهم تاریخ آمریکا می برد.
یک عقب مانده ی ذهنی به نام «فارست گامپ» (هنکس) دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند...