دانیال حسینی : اسپات لایت(افشاگر)، برندهٔ اسکار بهترین فیلم سال 2016 در ظاهر ویژگیهای فراوانی برای جذب نظر اعضای آکادمی دارد. رویکرد فیلم در مواجهه با یک مسئلهٔ اخلاقی که اجتماع را در...
25 آذر 1395
اسپات لایت(افشاگر)، برندهٔ اسکار بهترین فیلم سال 2016 در ظاهر ویژگیهای فراوانی برای جذب نظر اعضای آکادمی دارد. رویکرد فیلم در مواجهه با یک مسئلهٔ اخلاقی که اجتماع را در بر میگیرد و همچنین شکل روایت فیلم که تلاش شخصیتها برای پیروزی را در راستای تعریف دموکراسی در حالت ارمانی اَش قرار میدهد از اصلیترین مشخصههای هم سو با سیاستهای آکادمی اسکار میباشند. اما تصور اینکه فیلم با دستان خالی و با تکیه بر این ویژگیها توانسته به جایگاه کنونی برسد تصور صحیحی نخواهد بود. اسپات لایت(افشاگر) فیلمی ست که اهدافش را در بهترین شکل ممکن پیاده کرده و تأثیر گذاریاش نتیجهٔ یک اجرای بی ادا و ساده از یک فیلمنامهٔ بسیار کم نقص است. میتوان گفت بخش قابل توجهی از عناصر تأثیرگذار فیلم معلول فیلمنامهٔ دقیق و بی اضافات "تام مک کارتی" بوده و او در مقام کارگردان تمام تلاش خود را به کار گرفته تا تعهد کامل را به متن نشان دهد. فیلم با افتتاحیه ای شروع میشود که تا حدود ده دقیقه پس از شروع داستان اصلی نمیتوانیم ارتباطش را با کار شخصیتها حدس بزنیم. اشارهٔ کاملاً بی تاکید و مبهم افتتاحیه به حضور مادری با بچههایش در پاسگاه و کشیشی که با مشکل مواجه شده و دادگاهی که گویا قرار نیست برپا شود سر نخهایی به ما میدهند تا نوعی هوشیاری را برای کشف ابعاد دیگرِ این حادثه داشته باشیم. در نتیجه مدت زمانی که فیلم صرف معرفی فضای روزنامه و شخصیتهای اصلی میکند در کنار کارکرد روایی خود، انتظار برای میان آمدن پای کشیشها را تقویت میکند. شوخی رابی (مایکل کیتون) با رییس روزنامه که رفتن او را دلیل آگاهیاش از یک راز میخواند این نکته را در ذهن مخاطب نگه میدارد و در نهایت با ورود رییس جدید، به شکل رسمی بحث پروندهٔ تجاوز یک کشیش به چند کودک مطرح میشود. فیلم برای نمایش اطلاعات ذکر شده تنها به ده دقیقه زمان احتیاج داشته و این وسواس و فکر شدگی متن تا پایان هم دیده میشود.
با مشخص شدن هدف بخش اسپات لایت(افشاگر) روزنامهٔ گلوب، باقی مدتزمان فیلم صرف ایجاد موانع جدی و بهطور همزمان گسترش ابعاد ماجرا میشود. با توجه به اینکه رییس جدید روزنامه – بارون – با مطرح کردن این هدف زمینهساز پیش روی فیلم در راستای آن شده، این انتظار وجود دارد که با شخصیتی منحصربهفرد و متفاوت روبهرو باشیم اما فیلمنامه باوجود تمام فکر شدگیهایش در داستانپردازی، در مواجهه با شخصیت "بارون" رویکرد متفاوتی به کار گرفته است. "بارون" شخصیتی کمحرف است و غیر از کلمات ضروری چیزی از او نمیشنویم، هیچوقت ناامید یا هیجانزده دیده نمیشود، جملات به شکلی یکنواخت و بدون فرازوفرود توسط او ادا میشوند و به شکلی جالبتوجه اگرچه فیلم یک شخصیت مرکزی ندارد و با گروهی از شخصیتها جلو میرود اما "بارون" حتی بین همین گروه هم نیست و شخصیتی کاملاً فرعی را پیدا کرده است. در ابتدا حضور پیدا میکند و هدف را به گروه نشان میدهد، در میانه یکی یا دو بار برای حل مشکلات دیده میشود و نهایتاً در پایان برای قدردانی از زحمات گروه حاضر میشود. به نظر میرسد هدف این بوده تا "بارون" جدا از ویژگیهای معمولِ انسانی ترسیم شود و شخصیتی محکم، هدفمند و آسیبناپذیر را نمایش دهد. این ویژگیها کموبیش در او خلق شدهاند اما قرار نیست هیچکدام مانع نزدیکی مخاطب به او و جذابیتش شوند که این دو نکته در این شخصیت دیده نمیشود.
همانطور که ذکر شد فیلم نقاط قوت خود را از داستانپردازی دقیقش میگیرد و سیر تدریجی عمق پیدا کردن ماجرا که ازیکپرونده برای یک کشیش شروع میشود و نهایتاً با به میان آمدن پای شواهد و مدارک دیگر به بیش از هشتاد کشیش مختلف میرسد به بهترین شکل مخاطب را درگیر میکند. شخصیتهای فرعی که برای گسترش ابعاد پرونده وارد فیلم میشوند، همگی حد استاندارد پرداخت را در خود دارند و حضورشان بهواسطهٔ منطق درست فیلم، وصلهای به نظر نمیرسد. از "میچل گرابیدین" که نقش وکیل گرفتار در موانع خاص این شکل پروندهها را به زیبایی ایفا کرده است و به شکلی قابلدرک ترسها و محافظهکاریها و عقبنشینیهای معمول این شخصیتها را به نمایش میگذارد تا "فیل ساویانو" که بهعنوان یک جوان زخم خورده از بیتوجهی مطبوعات، فراموشکاری آنها را با عصبیت یادآوری میکند. اما این میزان توجه به جزییات شخصیتپردازی برای حضور فرعی و کوتاهمدت پاسخگوست و تکرارش برای طراحی اعضای گروه اسپات لایت (افشاگر) چندان نتیجهٔ ایده آلی نداشته است. پیوند محکمی بین این چهار نفر و پرونده دیده نمیشود. جزییاتی مثل مادربزرگ کاتولیکِ ساشا فایفر یا همسایگی مت با یکی از کشیشهای متجاوز برای ایجاد یک پیوند محکم و ترسیم پیشزمینه شخصیتی ناکافی به نظر میرسند. این کمبود در مورد مایک و رابی که حضور پررنگتری در فیلم دارند بیشتر خودنمایی میکند. با توجه به تأکیدی که فیلم بر حرکت جمعی داشته بخشی از این کمبودها ناگزیر به نظر میرسند هرچند که برای برقراری پیوند و ایجاد پیشینه شخصیتی الزاماً به مدتزمان طولانی نیاز نیست. بااینحال از مرحلهای به بعد، میشود درک کرد که این بحران به لحاظ انسانی اشخاص درگیر را تحت تأثیر قرار داده و پیوندی کلیتر بین گروه و پرونده ایجاد کرده است.
اسپات لایت(افشاگر) فاقد قهرمان فردی ست. این یکی از معدود نکاتی است که در رویکرد کلاسیک فیلم جدا میایستد. تلاش برای رسیدن به هدف توسط گروه به شکل تقریباً یکدست دنبال میشود و امکان جلوه گری بهعنوان قهرمان، از تنها شخصیتی که پتانسیل آن را دارد یعنی "بارون" هم گرفته میشود. با توجه به نگاه اخلاقی فیلم که بیتوجهی به چنین بحرانی را حاصل یک فراموشی جمعی میداند، خلق قهرمان جمعی برای حل آن بهترین تصمیم ممکن بوده است. بحرانی که با غفلت همگانی ایجاد شده جز با آگاهی همگانی حل نمیشود و این نکته ایست که فیلم روی آن دست میگذارد. اعتراف رابی و همکارانش به بیتوجهیشان در طول چندین سال، میتواند تلنگری به مردم هم باشد. مردمی که در پیروزی آنها شریک هستند قطعاً در این فراموشی جمعی هم شریک بودهاند، بدین ترتیب سکانس پایانی که بهت رابی را در میان انبوه تماسهای قربانیان نشان میدهد بهترین پایان برای این روایت از سکوت جمعی است. سکوتی که بالاخره شکسته میشود.
داستان فیلم درباره ی گروهی کوچک شامل مایک ، ساشا و مَت هست که در بخشی از یک دفتر مجله تحت عنوان “افشاگر” فعالیت می کنند که سردبیر آن فردی به نام والتر است. این گروه تحقیقات خودشان را درباره ی گزارش های فاجعه باری که در کلیسایی کاتولیک واقع در ماساچوست اتفاق افتاده است ، آغاز می کنند. اما در ادامه ی راه متوجه می شوند که خیلی ها تمایل ندارند در این ارتباط صحبت کنند و…