به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بندیکت کامبربچ در فیلم مورتن تیلدوم نقش آلن تورینگ، نابغه ای که رمز انیگما را شکست بازی می کند. کامبربچ با بازی در نقش نابغه ها بازار را قبضه کرده است. ابتدا او را در تلویزیون و در نقش شرلوک هولمز دیدیم و حالا او را بر پرده سینما با بازی فوق العاده اش در نقش آلن تورینگ می بینیم، کسی که رمز انیگمای آلمان ها را شکست و کمک زیادی به اتمام جنگ جهانی دوم کرد.
بازی تقلید فیلمی خوش ساخت و تراژیک است. فیلم تمایل زیادی برای نشان دادن جزییات دقیق نحوه موفقیت پدر هوش مصنوعی ندارد اما از داستان همجنسگرایی او و دستگیر شدنش برای دادن جنبه ای تراژیک به خط روایی خود بهره برده است. فیلم در فستیوال های مختلفی شرکت داشته است و کمپانی سازنده فیلم، واین استاین، تمام تلاش خود را کرده که فیلم را در معرض دید عموم بگذارد و از آن یک موفقیت تجاری نیز بسازد.فیلم نامه نویس جوان، گراهام مور، داستان زندگی این نابغه که رفتاری خودبینانه و نامناسب با اطرافیان داشته را تا آنجا که توانسته ساده و سر راست کرده است. گستاخی تورینگ آنقدر زیاد و خاص است که جنبه سرگرم کننده به خود می گیرد، مثلا نهایت تعریف و تمجید او از یک ایده به این شکل است: "این آنقدرها هم ایدۀ افتضاحی نیست". در کشوری که از این دست آدم ها در آن کم نیست، تورینگ هم همانند شرلوک هولمز چیزهایی را می بیند که دیگران نمی توانند ببینند و این استعدادی است که در زمان جنگ کاربرد زیادی دارد، حتی اگر تحمل کردن این نابغه گستاخ برای همکارانش خیلی سخت باشد.
انگلستان تحت موشک باران آلمانهاست و نازی ها کم کم بر اروپا مسلط می شوند، این زمانی است که دولت انگلستان 6 نابغه شطرنج و ریاضی را جمع می کند تا رمز دستگاه رمزساز آلمان ها که به عقیده کارشناسان 159 میلیون میلیون میلیون حالت مختلف دارد را بشکنند. گروه که زیر نظر فرمانده دنیستون کهنه کار (چارلز دنس فوق العاده) و به رهبری قهرمان دوباره شطرنج، هیو الکساندر (متیو گود خونسرد) کار می کند استقبال زیاد گرمی از تورینگ نمی کند، زیرا تورینگ عقیده دارد از همه باهوش تر است و حتی اگر تنها کار کند می تواند موفق شود. در نمایی می بینیم بعد از اینکه دنیستون از او به ستوه می آید او را اخراج می کند و تورینگ مستقیما به چرچیل نامه می نویسد تا هم حمایت و هم کمک مالی چرچیل را از آن خود کند.
اگرچه فیلم پر از صحنه هایی است که این جوانان باهوش را در حال سر و کله زدن با معادلات مختلف در ساختمان هات 8 بلچلی پارک نشان می دهد (ساختمانی سری با عنوان کارخانه رادیو سازی بلچلی)، اما هیچ گاه دقیقا مشخص نمی شود آنها چه مشکلاتی در راه کشف رمز انیگما پیش روی خود دارند و یا برای حل این مشکل چه می کنند. البته اگر این جزییات در فیلم می آمد هم احتمالا ما قادر به درک آنها نبودیم اما کمی مشاجره علمی می توانست دلیل مخالفت اعضای گروه با یکدیگر را بهتر نمایان کند.تورینگ به سهم خود دستگاهی می سازد که از دیسک ها و دستگیره های مختلفی ساخته شده و می توان حدس زد که این یک کامپیوتر ابتدایی است. اگر چه می توان این امر را هم حدس زد که این دستگاه احتمالا در حال محاسبات بی شمار برای شکستن رمز مخابراتی نازی ها است اما کمی توضیحات در مورد ماشین تورینگ می توانست هم احترامی به هوش و کنجکاوی مخاطبان باشد و هم وجه تمایز او با دیگران را بهتر نمایان سازد.
یکی از شخصیت های فیلم اشاره می کند: "او با بقیه متفاوت است"، این امری مشخص است اما تمایزی که فیلم بر آن تاکید دارد گرایش جنسی اوست. ساختار فیلم حول محور دستگیری او توسط پلیس شکل گرفته است. او بازداشت و نهایتا به "بی شرمی" محکوم شد. دیدگاه فیلم امروزی است و متفاوت بودن را چیز بدی نمی داند و این پیام اصلی فیلم برای مخاطبان جوان است. دیدگاه فیلم در راستای گفته های نخست وزیر انگلیس، گوردون براون در سال 2009 است که بابت رفتاری که با تورینگ شد عذرخواهی عمومی کرد و البته سال قبل هم ملکه الیزابت حکم عفو سلطنتی او را امضا کرد. اما شاید اگر فیلم دیدگاه همان زمان را نسبت به این موضوع اتخاذ می کرد می توانست تاثیر بیشتری روی مخاطبان بگذارد.
از راه رسیدن جوآن کلارک (کایرا نایتلی)، تنها زن گروه که به دایره رمز شکنان پذیرفته شده است فیلم را از نظر عاطفی و جامعه شناختی جذاب تر می کند. او که مساله حل کن قهاری است فورا توجه تورینگ را به خود جلب می کند و به تنها کسی در گروه تبدیل می شود که تورینگ دوست دارد با او صحبت کند. رابطه مخفی آنها در نهایت منجر به پیشنهاد ازدواج عجیب و نصفه نیمه تورینگ به او می شود. از طرفی رابطه حرفه ای آنها با هم نیز باید از دیدها پنهان بماند زیرا در آن زمان زنها تنها اجازه داشتند در سطوح پایین تر شغل های مخابراتی مشغول به کار باشند و با هم در واحدی مجزا کار می کردند. بازی نایتلی در اینجا زنده و هوشیارانه است و حس همدردی او با تورینگ را القا می کند.
با گذشت دو سال از آغاز کار، آنها به نتیجه مشخصی نمی رسند و فشارها برای گرفتن نتیجه روی آنها افزایش می یابد. اما زمانی که آنها به نتیجه می رسند شادی آنها با اصرار استوارت منزیس (مارک استرانگ) یکی از روسای MI6، بر مخفی ماندن این راز کم رنگ می شود؛ اگر آلمانها در حمله های زیادی با شکست مواجه شوند متوجه لو رفتن رمز شده و دیگر از آن استفاده نخواهند کرد. بنابراین این مسئولیت بر گردن آنها می افتد که نقش خدا را بازی کرده و تعیین کنند جلوی کدام حملات باید گرفته شود و در نتیجه چه کسی می میرد و چه کسی زنده می ماند. کارگردان نروژی، مورتن تیلدوم که با فیلم شکارچیان در نروژ به موفقیتی بی سابقه رسید، فیلم را خوب اداره کرده و به خصوص از لحاظ بصری به موفقیت رسیده است اما به نظر می رسد به بعضی رفتارها و مقتضیات آن زمان علاقه زیادی نداشته است. اگر به فیلم های انگلیسی که در طول و پس از جنگ جهانی دوم ساخته شده اند دقت کنید می توانید ببینید که نحوه بیان احساسات بسیار متفاوت بوده و همه سعی داشته اند با گرفتن ظاهری شجاع احساسات خود را مخفی کنند. اما بروز احساسات در بازی تقلید بسیار امروزی تر است که البته این امر موجب می شود مخاطبان امروزی با آن بهتر ارتباط برقرار کنند.
ما آنچه بر تمام اجزای فیلم سایه افکنده بازی فوق العاده کامبربچ است. او با کاریزما و حالات عجیب و غریب ذاتی خود همانند نقش شرلوک، ذهنی را به تصویر می کشد که هرگز استراحت نمی کند و آرام نمی گیرد. نابغه ای که همزمان هم عجیب است و هم به دل می نشیند. آلن تورینگ به علاوه تمام خصوصیاتش یک دونده زبده مسافت های دراز بوده و نمایش او در حال دویدن گاهی داستان را از فضای بسته کارگاه بیرون می آورد. تورینگ تاکنون سوژه چند کتاب بوده است و نمایش "شکستن رمز" که در 1986 در لندن روی صحنه آمد و سال بعد از آن در برادوی اجرا شد هم بر اساس زندگی او ساخته شده بود. این نمایش با بازی درِک جاکوبی در نقش اصلی راه خود را به تلویزیون باز کرد و در سال 1996 توسط بی بی سی تبدیل به فیلمی تلویزیونی شد.