فرانک مجیدی : داستان در دهکدهای وایکینگی به اسم بِرک میگذرد. با آنکه از هفت نسل پیش، اجداد اهالی این دهکده در آنجا ساکن شدهاند، تمام خانهها تازهساخت است، آن هم به خاطر...
25 آذر 1395
داستان در دهکدهای وایکینگی به اسم بِرک میگذرد. با آنکه از هفت نسل پیش، اجداد اهالی این دهکده در آنجا ساکن شدهاند، تمام خانهها تازهساخت است، آن هم به خاطر یک مشکل خیلی کوچک: هر از چند گاهی اژدهاها به آنها حمله میکنند و خانهها را میسوزانند و گوسفندها را میدزدند! قهرمان داستان، هیکاپ (با صداپیشگی جی باروشل) که برخلاف مردم دهکده بسیار لاغراندام و ریزه است، همواره توسط اهالی دهکده محافظت میشود تا نه آسیبی ببیند، نه با دست و پا چلفتی بودن همیشگیاش، مزاحمشان شود. هیکاپ دلش میخواهد یک اژدها بکشد و برای خود احترامی کسب کند. او مشکلی هم دارد، قویترین مرد دهکده و رئیس آنجا و اژدهاکُشترین آنها، که برای خود تپهای عضلانی محسوب میشود، پدر هیکاپ (با صداپیشگی جرارد باتلر) است! تازه، او عاشق دختری از دهکده به اسم آسترید (امِریکا فررا) است که بینهایت نترس و جنگجوست و اصلاً هیکاپ را به حساب آدم نمیآورد! از میان اژدهاهای مختلف، یکی هست که هیچکس او را ندیده: «خشم شب». در یکی از حملات، هیکاپ دور از چشم بقیه دستگاه سنگقلاب اندازش را امتحان میکند و اتفاقاً یک اژدها میزند که در دوردست سقوط میکند. هیکاپ میپندارد خشم شب را زده و…
واقعاً چه انیمیشن زیبایی! دو کارگردان تقریباً کمکار و آشنا به ساخت ساخت انیمیشن، از روی رمان «کرسیدا کاول» یک کار دیدنی ساختهاند، با کلی درس و نکتهی خوب برای بچهها و بزرگترها. تمام قواعد لازم برای یک انیمیشن در این کار به چشم میخورد، پرداخت شخصیتها، طراحی خوب لوکیشن، شوخیهایی که خوب میگیرد و نکات انسانی قابلتوجه. راستش از همان اولش از هیکاپ خوشم آمد. یکجورهایی خیلی شبیه «ریچارد هموند»، یکی از مجریان برنامهی تلویزیونی محبوبم Top Gear هست! البته اژدها سواری با توجه به اکران «آواتار» پیش از این انیمیشن، چیز تازهای برای بیننده نیست، اما حتی وجود چنین سکانسهایی در آواتار، از هیجان و زیبایی اژدها سواری این انیمیشن نمیکاهد. بهعنوان یک فانتزی حماسی، این کار ارجاعاتی به کارهای بزرگ حماسی سینمایی هم دارد، مثلاً صحنهی ورود جوانها به میدان اژدهاکُشی، مانند اولین ورود گلادیاتورها به کولزیوم در فیلم «گلادیاتور» است و نوستالژی طنازانهای ایجاد میکند.
در انیمیشن، پیامهای بزرگی هست مثل: کار بزرگ نیازی به هیکل بزرگ ندارد و اصالت با درک و تفکر است، نباید چون چیزی را نمیشناسیم، از بابتش احساس خطر کنیم و نابودش کنیم، ناشناخته را باید شناخت و چه بسا در پس ظاهر خشن چیزی قلبی از طلا باشد، ستایشی بینظیر از دوستی و در کنار هم ماندن، برای یکدیگر فداکاری کردن و مرز سکوت را شکستن و ایجاد ارتباط کردن. خوشبختانه، اینقدر داستان زیبا روایت میشود که هر که کودک درونش زنده باشد، یا پدر و مادر باشد میتواند در کنار بچهها به تماشای کار بنشیند و از کار و حرفهای بزرگش لذت ببرد، شاید حتی بین خندههای بچهها، بزرگترها جاهایی اشکشان هم در بیاید. اژدهاهای انیمیشن، ظاهر خیلی بامزهای دارند و بچهها وحشت نخواهند کرد، البته بچههای این دوره و زمانه هم به این راحتیها نمیترسند.
اما این انیمیشن، اینقدر دیدنی نبود اگر آهنگسازی «جان پاول» را همراه خود نداشت. جان پاول، آقای موسیقی متن سرزمین انیمیشنهاست. با نگاهی به کارنامهی او، بهترین انیمیشنهای سالهای اخیر را میبینیم: سری «عصر یخبندان»، سری «پاندای کنگفو کار»، سری «پاهای شاد» (قسمتهای اخیر همهی اینها در حال ساخت است) و «هورتون صدای یک هو را میشنود» از جمله کارهای انیمیشنی او هستند. اما خدای من! مدتها بود بعد از «هانس زیمر»، کار هیچ آهنگسازی اینقدر من را درگیر خود نکردهبود. تا یک ساعت پس از تمام شدن انیمیشن، مدام تیتراژ پایانی را ریپیت میکردم و راضی نمیشدم از شنیدن موسیقی بینظیر پاول دل بکنم. میتوانم حالا حالاها به احترام این اثر شورانگیز و باشکوه، تمامقد بایستم. کافی است ساندترکهای زیبای او را در طول انیمیشن بشنوید و بعد وقتی دوباره آنها را گوش میدهید، چشمهایتان را ببندید. خود را تصور کنید که زره پوشیدهاید و آمادهی شجاعانهترین نبرد تاریخ هستید، بادبان کشتی را گشودهاید و اولین نسیمهایی که کشتی را به حرکت در میآورد به صورتتان میخورد و شما میدانید پیروز میشوید، روی آسمان بر فراز ابرها پرواز میکنید و برخورد تودههای خیس و نرم ابر را روی صورتتان احساس میکنید. پاول کاری ساخته که مسیر مستقیم گوش به قلب را طی میکند و با قدرت قلبتان را تسخیر میکند، حماسهی دوستی را با لطیفترین سمفونی به نُت تبدیل میکند و عرضه مینماید. دو ساندترک را برای نمونه، از اینجا دانلود کنید تا گوشهای از کار پاول را بشنوید، در جاهایی، حتی بسیار نزدیک به «پاندای کنگفو کار» هست.
این کار، علاوه بر سکانس نبرد نهایی فوقالعاده و پر تعلیقش، دو سکانس دیگر دارد که در کنار موسیقی شنیدنی کار، ارزش صدها بار دیدن دارد: جایی که هیکاپ از روی مارپیچهایی که اژدها کشیده میگذرد تا به او برسد (با ساندترک دوم در لینک دانلود)، و جایی که هیکاپ و آسترید با اژدها بر فراز ابرها پرواز میکنند. خوشبختانه سازندگان اثر، وعده دادهاند که قسمت دوم کار را در سال ۲۰۱۳ اکران میکنند. شاید اینکار، باعث یادآوری درخشانترین قسمت «شازده کوچولوی» اگزوپری باشد، آنجا که شازده کوچولو از روباه میپرسد: اهلی کردن یعنی چه؟ و روباه جواب میدهد: یک چیزی است که پاک فراموش شده، معنیاش ایجاد علاقه کردن است!