به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
لاک قرمز از معدود فیلمهای اول جشنواره بود که با تحسین روبهرو شد و این روزها که وارد اکران عمومی خود شده به لحاظ ارزشهای سینمایی تقریباً از تمام آثار این ماه بالاتر میایستد. به خلاصه داستان فیلم که نگاهی بیندازیم با مضمون تازه و چشمگیری روبهرو نمیشویم. داستان راجع به یک دختر نوجوان است که در شانزده سالگی با بحرانهای جدی خانوادگی روبهرو میشود و تلاش میکند از آنها عبور کند. رمز موفقیت فیلم قدرت رئالیستی تأثیرگذار آن است که توسط مؤلفههای مختلف متنی و اجرایی ایجاد شده است. فیلم با نمایی از دستهای لاک زدهٔ دختری آغاز میشود که در جریان گفتوگویی سرخوشانه با دوستش از رؤیاها و آرزوهایش میگوید اما چند دقیقه بعد که به خانه برمیگردد متوجه سایهٔ سنگین فقر بر زندگیاش میشویم. ورود اکرم به خانه با درگیری پدر و مادرش همزمان میشود و فیلمساز در فاصلهٔ کوتاهی فضای پیرامون اکرم و مشکلات زندگیاش را میسازد. پدر (بهنام تشکر) نجاری است که چیزی جز عروسک نمیسازد. عروسکهای او که چهرهای خشن و شمایلی کهنه دارند فروش نمیروند اما او در برابر ساختن میز و صندلی و وسایل روزمره شدیدن مقاومت میکند. میگوید اینها وسایل روزمره هستند و نقشی در زندگی مردم ندارند اما عروسکها در دست مردم نوازش میشوند و اهمیت دارند. بهنام تشکر در این نقش خیره کننده است. توقع نداریم او را در چنین فضای تلخ و پرتنشی ببینیم اما بهخوبی لحظات کوتاه نقش خود را به لحظات ماندگار فیلم تبدیل کرده است.
مادر که نقش آن راپانتهآ پناهیها بازی میکند به دنبال کارگری در خانهٔ دیگران است و مخالفت پدر باعث یک مشاجرهٔ لفظی شده که در ادامه به درگیری فیزیکی میرسد. درنتیجه با یک سکانس هم فضای بصری شامل محله و خانهٔ رنگ و رو رفتهٔ اکرم را میبینیم هم وضعیت خانوادگیاش را درک میکنیم. این اطلاعات اولیه برای چنین فیلمی اهمیت زیادی دارند چراکه کنشهای شخصیتی بعدی در راستای فقر و تنشهای خانوادگی ایجاد میشوند. فیلمساز متوجه این موضوع بوده به همین دلیل مواجههٔ تلخ مخاطب با زندگی آشفتهٔ اکرم در اولین دقایق فیلم برنامه ریزی شده است. لاک قرمز مسیری برای شخصیت اکرم در نظر گرفته که حرکت او برای پشت سر گذاشتن بحرانها در آن ساخته شود درنتیجه با فیلمی مبتنی بر اتفاقات تلخ پیدرپی روبهرو هستیم. اتفاقاتی که حتی با ذکر زمینهای که گفته شد باز هم برای شخصیتها غافلگیر کننده هستند. بهخصوص اکرم که با توجه به بازهٔ سنیای که دارد برای مقابله با چنین مشکلاتی آماده نیست. همین برخورد برای فیلمساز عنصر منحصربهفرد فیلم بوده است. جایی که اکرم بهعنوان یک دختر نوجوان با بحرانهایی سنگین مواجه میشود، اثر راه خودش را از انبوه داستانهای تکراری سینمای ما جدا میکند چراکه این مواجهه به خاطر درک متفاوت اکرم مسیر متفاوتی را رقم میزند.
فکر میکنم اکنون میشود به مهمترین دست آورد فیلم اشاره کرد و آن آفرینش یک برخورد دراماتیک است. برخوردی که بین فضای تلخ، واقعگرا و بحرانزدهٔ فیلم با کنشهای آرمانی و صادقانهٔ اکرم شکل میگیرد و آن را از افتادن به دام انواع کلیشههای مرسوم حفظ میکند. چنانکه ذکر شد موضوع فیلم بهسادگی میتوانست به تجربهای سیاه و خفقانآور تبدیل شود یا به سمت گدایی گریههای مخاطب حرکت کند و بحرانها را در پرداختی سانتی مانتال و اشک انگیز نمایش دهد اما فیلم بهکل راهی متفاوت در پیش گرفته است. چندین بحران جدیای که در فیلم رخ میدهند بدون تمرکز بیشازحد و درزمانی کوتاه به نمایش در میآیند. ضربههای حاصل از نمایش رئالیستی بحرانها برای فیلمساز اهمیت بیشتری نسبت به پیوندهای احساسی مقطعی دارد به همین دلیل باوجود تلخیهای بسیار، فیلم اگرچه تکاندهنده است اما ملالآور نیست. پس از هر بحران مخاطب با اکرم همراه میشود که روحیهای سرشار از امید دارد و با خلوص کودکانهای سیاهی اطرافش را نادیده میگیرد.
پردیس احمدیه در نقش اکرم کاملن متقاعدکننده ظاهرشده است. چهره معصومانهٔ او با خصوصیات کاراکتری که فیلم در نظر دارد بسیار متناسب است علاوه بر این هم در اوج نگرانی و اضطراب، هم در لحظاتی که لبخند میزند و سرخوشانه بالا و پایین میپرد بهراحتی او را باور میکنیم. تلاشهایش برای کنار زدن بحرانهایی که در نظر ما ویرانگر هستند متقاعدکننده به نظر میرسد تا جایی که میل داریم همراه با او بپذیریم این موانع رفع شدنی هستند. این همراهی و هم ذات پنداری برای فیلم دست آورد بزرگی است. سکانسهای حضور مسعود کرامتیاگرچه کوتاه هستند اما بسیار دلنشین از آب در آمدهاند و او هر دفعه با حضورش حال و هوای فیلم را عوض میکند و مایههای طنز به آن میبخشد. فیلم در کار با نشانهها موفق است و چیزی را رها نمیکند از جمله عروسکهای چوبی که جایگاه ویژهای در متن پیدا کردهاند و تقریباً با تمام نقاط کلیدی فیلم مرتبط هستند.
اگرچه اثر در کلیت مشکل جدیای ندارد اما مقاطعی خاص از فیلم با عجلهٔ بیشتری نوشته شدهاند و ظرافت مورد انتظار در آنها دیده نمیشود. مانند حضور یک هفتهای اکرم در بازداشتگاه که بدون نشانههای زمانی مشخص و فقط در یک کات ساده به نمایش در میآید. دور بودن هفتروزهٔ اکرم از خانوادهاش که مسیر فیلم را در ادامه تغییر میدهد و از بخشهای مهم فیلم است سرسری پرداخت شده و علاوه بر فقدان نشانههای هویتبخش به زمان از نبود منطق رفتاری مورد انتظار هم رنج میبرد. نمایش این که چگونه اکرم هفت روز را بدون خانواده تحمل کرده از ملزومات فیلم بوده و نبودش به ادامهٔ مسیر شخصیتها لطمه زده است. اما باوجود لکنتهایی که در بخشهای پایانی کمی فیلم را دچار مشکل میکنند، پایانبندی بسیار خوب و فکر شدهای را شاهد هستیم طوری که میتوان گفت این پایان یکی از بهترین انتخابهایی بوده که میتوانسته سرنوشت اکرم را رقم بزند و تضاد مهمی که ذکر شد را به نتیجه برساند. میتوان گفت تصویر انتهای فیلم نمایشگر اوج برخورد واقعیت تلخ بیرونی و نگاه آرمانی اکرم و ادغام آنهاست و اگرچه تصویر تلخ و گزنده ایست اما باورهای اکرم را که باورهایی انسانی در صادقانهترین حالت خود هستند نابود نمیکند. سید جمال سید حاتمی در اولین فیلم خود گامی بسیار محکم را برداشته و میتوان او را در کنار دیگرانی چون سعید روستایی و صفی یزدانیان به خاطر سپرد و با اشتیاق در انتظار فیلم بعدیاش ماند.