هامون قاپچی : اگر بخواهیم درباره "خون به پا خواهد شد" فیلم پل تامس اندرسن که برنده دو اسکار است صحبت کنیم به نحوی به علت مولف بودن کارگردان اثر باید در بقیه...
16 آذر 1395
اگر بخواهیم درباره "خون به پا خواهد شد" فیلم پل تامس اندرسن که برنده دو اسکار است صحبت کنیم به نحوی به علت مولف بودن کارگردان اثر باید در بقیه آثار او نیز کندوکاو کنیم . اولین چیز مهمی که در فیلم به چشم می آید و جزو شاخصه های آثار پل تامس اندرسن نیز هست روابط خانوادگی در فیلم است.
در سالهای 1930در آمریکا نهاد خانواده به عنوان بخش جداناپذیری از اکثر فیلم ها در آمده بود . فیلمسازان در فیلم هایشان سعی می کردند که نشان دهند که فروپاشی خانواده چه مصیبتی را به بار می آورد ان ها نوعی از اخلاقیات را در فیلم هایشان تبلیغ می کردند که مبتنی بر حفظ نهاد خانواده بود ولی با گذشت سال ها و ظهور جنگ ویتنام و گشترش هیپی گری و موسیقی راک در آمریکا فیلمسازان جوان خانواده را به عنوان بنیادی سست و از دست رفته و به نشانه نابود شدن اخلاقیات کهن می پنداشتند . آن ها در فیلم هایشان نه تنها خانواده را بخشی سست و بی فایده در جامعه آن روز آمریکا می پنداشتند که حتی وجود آن را در آن سال ها نفی می کردند .
در دهه هشتاد و دوران ریگانیسم و ظهور قهرمانانی چون رمبو ، ریگان که با شعار بازگشتن به اصل خانواده پا به عرصه سیاست گذاشته بود این تفکر را نیز در فیلم ها رواج داد . تفکری که به علت شعاری بودن بی اندازه آن باعث ضعف و مرگ موقتی سینمای ارزشمند امریکا در دهه هشتاد شد . ولی در سینمای تامس اندرسن قضیه خانواده فراتر از بحث هایی که شد و البته با تاثیر پذیری از آن ها به عنوان یک اصل در فیلم مورد استفاده قرار می گیرد . ما در فیلم در مورد ضرورت حفظ خانواده چیزی نمی شنویم ولی دنیایی را می بینیم که درآن یکی از مشکلات اصلی اش نبود ارتباط بین اعضای خانواده است.
تامس اندرسن با نگاهی به واقعه هابیل و قابیل ،الی و پاول را به ما نشان می دهد الی در نقش قابیل گونه خود کشیشی است معتقد که با موعظه های پرشورش مردمی ساده دل را به دور خود جمع می کند و چنان مغرور می شود که خود را صاحب وحی می داند ولی در آخر در جلوی چشمان دانیل به خاطر به دست آوردن پول، خدا را با صدای بلند انکار می کند و آن طرف پاول برادر دوقلوی الی با فروختن خانواده اش به دانیل به ثروت زیادی دست پیدا می کند . این وارونگی و هم ارزی مذهب با نفت و قدرت و پول جزو شاخص ترین و استادانه ترین بخش های کار تامس اندرسن است . اندرسن نفت و پیدا کردن و سوختن آن را همچون جهنمی تصویر می کند که تمام کسانی را که پی آن هستند و به خصوص دانیل را به قهقرا و مرگ می کشاند.
در سینما، تامس اندرسن را در روایت و تکنیک میراث دار ژان رنوار بزرگ و ماکس افولس افسانه ای می دانند و انتخاب داستان های چند روایتی و پیچ در پیچ را به علت تاثیر زیادی که از رابرت التمن و استانلی کوبریک گرفته می شناسند . از لحاظ روایتی و پرداخت کاراکتر پل تامس اندرسن که خود نیز فیلمنامه هایش را می نویسد بی نقص عمل می کند . در آخرین فیلمش او برعکس آثار دیگرش با انتخاب داستانی سر راست باز هم نشان می دهد که در هر دو حوزه قدرتمند و تاثیر گذار ظاهر می شود او با انتخاب تکه تکه از زندگی شخصیت اصلی فیلمش یعنی دانیل و رها کردن گذشته او تاکید بیشتری بر حال حاضر او دارد و برای نشان دادن تاثیر نفت و ثروت بر او نیز با اتخاذ همین شیوه کار بهتری ارائه می دهد.
صدای یک مرد نفتی به نظر می رسد که از نفت سرچشمه گرفته باشد، خالص، غلیظ و عمیق. مردی مطلقا مطمئن از خودش و به طور عجیبی فریب انگیز و هر مردی که اینطور باشد بیشتر از یک دروغگو نیست. اسم او دانیل پلانیو است. در این فیلم "خون به پا خواهد شد" که پل توماس اندرسون آن را کارگردانی کرده است، دانیل پلانیو سعی می کند که با بیل و کلنگ نقره را از زمین بیرون بکشد ولی در اخر با استخراج بشکه های بیشماری از نفت ثروت هنگفتی را به دست می آورد و تمام آن ثروت را برای خودش نگه می دارد. دانیل دی لوئیس شخصیت پلانیو را به مانند یک هیولای بزرگ درست کرده است که به خاطر منافع خودش به همه پشت می کند.
تماشا کردن فیلم مانند نظاره کردن یک بلای طبیعی است که شما نمی توانید خودتان را از آن دور نگه دارید. منظورم این نیست که فیلم بد است بلکه از عالی عالیتر است. فیلم صحنه هایی از ترس و تلخی، صحنه هایی از بی قراری و حیله گری، صحنه هایی پر از ترس و بیم و لحظه هایی نجواکننده و پایانی عجیب که فیلم خواستار آن است را در پی دارد. فیلم نمی توانست مثلا با یادداشتی اختصاصی پایان یابد، زیرا هیچی در خور مناسب پایان بندی فیلم وجود ندارد و انهایی که از پایان بندی فیلم ناراضی هستند می خواسته اند که چیزی را به فیلم دیکته بکنند. چیزی تلخ یا شیرین شاید؟ تنها دیوانه می تواند پایانی را برای فیلم درست کند.
فیلم کاملا از روی رمان نفت اقتباس نشده است بلکه فقط الهامی از آن را دارد. فیلم از روی رمان نفت است که آپتون سینکلر آن را در سال 1927 نوشته و درباره یک خانواده فاسد است و هیچ دخلی به فیلم ندارد. شما می توانید کتاب را بخوانید و فیلم را ببینید و دو داستان متفاوت را تجربه کنید. کاراکتر پول توماس اندرسون مردی است که هیچ دوست، شریک، خاطرخواه و کلا هیچ کسی را ندارد. او فقط پسری را به فرزندی قبول کرده است که با او مانند یک پشتیبان رفتار می کند. پلانیو از ناکجا آباد می آید و هیچ کسی را در آن منطقه نمی شناسد و روزی که مردی ظاهر می شود و به او میگوید که برادر ناتنی اش است هیچ تعجبی ندارد که آنها همدیگر را قبلا ندیده اند. تنها هدف پلانیو در زندگی این است که به طور بسیار سریعی پولدار شود و این طور هم می شود. این منو به یاد فیلم همشهری کین انداخت و نظر آقای برنستون که می گفت "پول زیاد در آوردن کار راحتی است اگر تمام فکر و ذکرتان فقط به پول در آوردن باشد".
الی یک کشیش پروتستانی است که هدفش گرفتن پول از پلانیو برای ساختن یک کلیسا است. پلانیو با او موافقت می کند تا وقتی که زمان اولین پرداخت پول فرا می رسد. پلانیو او را با تندی رد و به او بی اعتنایی می کند و کینه و دشمنی مادام العمری بین آنها به وجود می آید. فیلم دارای صحنه های بسیار باشکوه و عظیم است که توسط رابرت السویت فیلمبرداری و جک فسک آنها را طراحی کرده است. صحنه هایی از اتفاق ها در فیلم وجو دارد که مردانی را به کشتن می دهد و در عین حال بسیار جالب طراحی شده اند. حتی پسرش هم بر اثر فوران ناگهانی نفت کر می شود و پلانیو را بسیار نارحت می کند.
تالکوت پارسونز و باز ماندگان سنتش معتقدند هر جامعه از پنج نهاد اجتماعی شکل می گیرد و برای هر کدام از آنها سطوح کارکردی متفاوتی قایل اند.این پنج نهاد عبارتند از اقتصاد که وظیفه اش در نظریه کارکردگرایی پارسونز انطباق با محیط است. سیاست که وظیفه رسیدن به اهداف را بر عهده دارد خانواده که نهادی برای بقاء نسل است ،نهاد آموزش که وظیفه اجتماعی کردن نسلهای بعد را بر عهده دارد و بالاخره مذهب که وظیفه اش نگهداشت الگوهای ارزشی و یکپارچگی جامعه است.در فیلم خون به پا … کم و بیش با همه این نهاد ها روبروییم.در جامعه ای که به چند جریب خاک خشک تقلیل یافته...
آنچه به چشم می آید تاکید های متفاوتی است که بر تک تک این نهاد ها اعمال می شود.مثلا سیاست در حد چگونگی شکل گیری کارتل های بزرگ نفتی که نظام قدرت در جامعه امریکا را در دست می گیرند می ماند، معلم فرزند ناشنوای دنیل نماینده نهاد آموزش است و در جای جای فیلم بر خانواده و اهمیت و حیثیت اجتماعی آن تاکید می شود؛آدمهای گوناگون از دنیل درباره همسرش می پرسند و خود او در دیدار نهایی با فرزند خوانده اش اعتراف میکند گزینش او به عنوان فرزند ، راهی برای موجه جلوه کردن و ساختن یک پرستیژ اجتماعی بوده است.دنیل در نخستین دیدار بابرادرش نیز از او می پرسد که آیا ازدواج کرده یا نه …
تنها کانون خانوادگی کامل و به شکل هسته ای آن در این فیلم خانواده ساندی است.که البته حضوری تاثیر گذار در متن درام ندارد.پدری که هابیل نام دارد -لابد برای افزودن بر لایه های مذهبی فیلم-.پسران دو قلویش، دختر کوچکشان مری که تنها حضور جدی اش بر می گردد به سکانس افتتاح شرکت که در آن اشکارا معصومیتش مورد استفاده تبلیغاتی دنیل قرار می گیرد.(همانگونه که اچ دبلیو برای پدر چنین کارکردی دارد) .در همین سخرانی است که که دنیل فرصت طلب بر خانواده تاکیدی بیش از اندازه می کند.همچنین به یاد بیاوریم جایی را که همسر آقای ساندی که در تنها حضورش و تنها پرسشش از دنیل درباره همسرش می پرسد.
شکل دیگر خانواده به برادرانگی های فیلم بر می گردد.دو قلوهای کاملا همسان و در عین حال ناهمسان ساندی که یکی با گرفتن سهمش کنار میرود و دیگری ایلای که به او کمی بعد تر خواهیم پرداخت.و نیز دنیل و نابرادری اش هنری که آشکارا و عامدانه شباهت غیر قابل انکاری به دنیل دارد ولی توسط دنیل کشته میشود.دفن خویشاوندی در چاله سیاه اقتصاد…
اما آنچه بنمایه ی اساسی فیلم را تشکیل می دهد رابطه مذهب و اقتصاد است.فیلم از دو لایه مذهبی تشکیل می شود.لایه بیرونی آن مسیحیت است.مسیحیتی که از نخستین سکانس ها با فریاد خدا خدای دنیل در چاه تا دستهایآغشته(آلوده؟)به نفتی که رو به آسمان گرفته می شود تا پل که در دیدار با دنیل از او میپرسد که متعلق به کدام کلیسا است تا هابیل که دخترش را برای نماز نخواندن کتک میزند، دیده می شود. و سرآخر ایلای. ایلای نماینده ی انحطاط مسیحیت است.کسی که برای رسیدن به منافع اقتصادی در نهایت به کذاب بودن اعتراف و خدای خود را بر سر زمین های بندی معامله می کند.( اگر شیخ صنعان بر سر عشق دست به انکار می زند، ایلای ایمانش را به چند هزار دلار می بازد) در سکانسی که ایلای برای دریافت سهمش به سراغ دنیل میرود ، از او کتک میخورد و به میان چاله ای پر نفت می افتد.این اقتصاد است که مذهب را غسل تعمید میدهد.( و ای کاش سکانس غسل تعمید داده شدن دنیل در کلیسای ایلای قبل از آن بود) اما لایه میانی تر مذهبی فیلم روایت یهودی آن است.اچ دبلیو که در دامان فرعونی مانند دنیل رشد میکند.تاکید و تکرار دنیل بر اینکه اچ دبلیو کودکی است که وی از سبد در آورده است آشکارا به زندگی حضرت موسی اشاره دارد و معلم پسر که زبان گویای اوست احتمالا هارون….و اقتصاد که در تمام فیلم به تعبیر مارکس گونه اش زیر ساختار جامعه را تشکیل می دهد و سایر نهاد ها و اجزای جامعه رو ساختارآن را. اقتصادی مبتنی بر استثمار نفتی که بر تک تک نهادها و ادمهای فیلم تاثیری انکار ناشدنی دارد.
کار الزویت نیز در مقام فیلمبردار کمک شایانی به هر چه بهتر شدن فیلم می کند . الزویت که تمام اثار قبلی تامس اندرسن را نیز فیلم برداری کرده این جا با اتخاذ لانگ شات های عمیق و پرنور ان حس گمای بیابان و فضای جهنم گونه را به خوبی نشان می دهد و با هر چ تیر کردن فضاها در فواصل مختلف این حس را در فضاهای بسته نیز تشدید می کند.
وقتی دانیل پلانیو اطلاع پیدا می کند که در شهر کوچکی در غرب، دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را میگیرد و به آنجا می رود تا شانسش را در گرد و خاک بوستن امتحان کند. در این شهر شلوغ که هیجان اصلی در اطراف یک کلیسا که واعظی به نام الی ساندی دارد قرار دارد و شانس به دانیل پلانیو و پسرش روی می اورد. ولی در حالی که روز به روز پول و ثروت آنها افزایش پیدا می کند، کم کم هیچی از ارزش های انسانی، عشق، امید و عقیده باقی نمی ماند و حتی روابط بین پدر و پسر با انحرافات و نیرنگ ها و بیشتر شدن نفت به مخاطره می افتد...