به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلم «برف روی کاج ها» بلاخره به قهر طولانی مدتش با پرده نقره ای پایان داد و در حالی که عناوین "فیلم تحریمی" و "توقیفی" (یا فیلم مشکل دار) در پس و پیش نامش خود نمایی می کند، برای مخاطب خود نمایش داده شد.
فیلمی که به رغم موانع ایجاد شده، با استقبال مثبت رو به رو شد. اما این استقبال مثبت نقطه پایانی دارد. نقطه پایان اش می تواند سیاه و سفید بودن فیلم باشد، می تواند دوربین بی ثبات و گریم نامتقارن دقایق ابتدایی باشد و یا حتی تناقض وسوالات بی پاسخ در محتوا باشد!
برای من نقطه پایان فیلم، تناقض فیلمنامه است. شروع این تضاد های متناوب را از سکانس بگو مگوی پنهان کارگر افغانی با نریمان شاهد هستیم. حاجی نامی که در طبقه بالای خانه رویایی رویا ساکن است، به صدای موسیقی نریمان خرده می گیرد و کارگر را سراغ اش می فرستد. تضادی شاهدیم که اگر حاجی، حاجی است و موسیقی را همچون بسیاری کماکان حرام ازلی می داند چرا نسبت به صدای دائمی پیانو واکنشی ندارد ؟(!)
در فیلم دو مرتبه شاهد آن هستیم که رویا آرشیو خانگی فیلم دارد و به دیگران به امانت می دهد اما در وقت تنهایی خود به برفک های تلویزیون چشم می دوزد !
تنها سکانس حقیقی و باور پذیر فیلم زمانی است که رویا به خانه می آید، به چین و چروک دست و صورتش خیره می شود و موهای سپید رنگ اش را نظاره می کند و در ذهن اش خود را محاکمه می کند و به دنبال علت خیانت همسرش می گردد. اشک می ریزد و پیام علی را بارها گوش می دهد و وقتی در دادگاه خود تبرئه می شود و علیرغم اینکه علی تمام کارهای جدایی اش را انجام داده است، به همسرش زمان پشیمانی می دهد و وقتی ناامید می شود رضایت به طلاق می دهد.
شاید در سالن تاریک سینما، مخاطب بتواند در برابر این حس باور پذیر سکوت کند و بی گناهی قهرمان را بپذیرد اما کافی است گذری به رفتار های این قهرمان نما داشته باشد. رفتارش سر میز شام به گونه رخوت آلود است که علی می گوید؛ "خسته ای، برو بخواب". رویا نسبت به نحوه آبیاری گل های باغچه کوچکش حساس است، پیش از موعد فصل سرما روی آن ها را می پوشاند و حتی به خاطر دارد که پشتی و ابر های صندلی های حیاط را به هنگام باران جمع کند، اما باغچه خشکیده زندگی اش را مدت هاست که از یاد برده است! یادش می رود که حتی بلیت و ویزای علی را ببیند. سن کم اش را بهانه بارداری کرده است و به قدری نسبت به همسرش بی تفاوت است که از زبان مادرش هم این نکته را می شنود؛ "تو که قرمه سبزی درست نمی کنی می گی بو می پیچه علی هم دوست داره" !
بدون دلیل و منطق نگران هنرجو اش می شود و شماره ای که به صورت کاملا سفارشی روی کتاب نوشته شده است را می یابد و پیگیر نسیم می شود. این در حالی است که رویا در مدتی که علی در آلمان فرضی (انگلیس) است یک تماس هم با او نمی گیرد!
اسم این فرد را می توان "عاشق" گذاشت ؟
هنگامی که با حالت اعتراضی سراغ همسر مریم می رود و جزئیات فاجعه برایش آشکار می شود هیچ احساسی ندارد! کدام زن در کدام جهان با کدام آرمان اینگونه است؟ اگر وقتی خیانت همسرش مسجل می شود و آن گونه عکس العمل دارد، آن سکانس باور پذیر گریه و به دنبال علت مشکلاتش هم بی توجیه است! تمام رفتار هایش یک پارادوکس بی پایان است!
کدام انسان یا برای تاکید بیشتر کدام زنی وقتی دچار شکست عاطفی می شود و زمانی به این باور می رسد که سال های زندگی مشترکش مهره سوخته شطرنج خانواده ای بوده است، چگونه می تواند به نریمان دل ببندد، با او قدم بزند، در پارکینگ بخندد، اتومبیل هل دهد، کنسرت برود و دیگر حس شک و تردید را نداشته باشد ؟!
اما در حالی که هیچ یک از رفتارهای رویا باور پذیر نیست، شروع به تغییر دکور می کند و آگهی آموزش پیانو به "کودکان و خانمها" تایپ می کند و پخش می کند، اما درنگی بعد در خانه اش "مردی" را می بینیم که قاب صفحه رزونانس پیانو را برایش برداشته شده است و او می نوازد! تضاد تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد ؟!
این تناض ها مختص قهرمان نیست، بلکه در شخصیت های فرعی هم به وضوح دیده می شود. پرهام، عاشقی که جای خود را با معشوق اش جا به جا کرده است و دو بار فساد نسیم برایش اثبات می شود و به دنبال اوست و می خواهد مجال شروع دوباره را به او دهد! و قصد کشتن علی کرده است، تهدید به آتش زدن خانه می کند در حالی که گروه خونی او به این حرف ها نمی خورد. او، نه در قالب یک مجنون به دنبال لیلی می گنجد و نه در مصدر یک خواننده زیر زمینی.
فیلم سعی دارد در ذهن بیننده این باور را القا کند که علی ظالم است و رویا یک مظلوم!
اما چرا باید این ظالم با کادوهای روزانه نسیم خام شود؟ چرا باید علی بلیت های سفر را از یک آژانس تهیه کند و حتی درصدی برای برملا شدن ندهد؟ چرا این زن اینقدر بی تفاوت است که وقتی که علی می گوید برایم لباس گرم گذاشتی؟ پاسخ می دهد "الان آنجا حراج هست" !
شکاف عاطفی میان این دو نفر به قدری زیاد است که بنیان فیلم را روی هوا می برد.
این فیلمنامه متاسفانه قادر نیست جزئیاتی که وارد کرده است را از قالب جداگانه خارج کرده و هدف دار کند. دختر جوانی را می بینیم که ناخن هایش بلند است، روی کاغذ پنج خط شماره می نویسد که مشخص است ذره ای به موسیقی علاقه ندارد. پس هدف اش از این آموزش پیانو چیست؟ تهدید ؟ فشار ؟ آزار و اذیت ؟ هیچ کدام! چون اگر مقصودش هم این بود آن قدر ساختگی با نوشتن شماره سرنخ از خود به جا نمی گذاشت!
این سناریو حتی از نحوه ورود شخصیت مکمل مرد داستان هم ضربه خورده است! نریمان به دنبال کودکی در یک کوچه پر از خانه است و به صورت کاملا اغراق آمیز وارد خانه می شود، پله ها را پایین می آید تا خواهر زاده اش را بیابد! حتی حالات صورت و صدا اش در آن سکانس، حس و حال فردی نیست که خواهر زاده اش را گم کرده است.
خیلی جالب است که صدای یک پیانوی دیواری، از پشت یک درب شیشه ای قطور، که با سافت پدال در حال کم شدن است آنقدر بلند بوده است که نریمان از کوچه کنار آن را شنیده است ! فیلم مدام در حال شوخی با مخاطب خود است.
شخصیت نریمان را سعی کردند دقیق نمایش دهند که در چند ثانیه "ناخن بلند نسیم " را به یاد دارد؛ اما از یاد می برد که رویا همسر دارد! از یاد می برد که در پارکینگ همچون فیلم های باستر کیتون نخندد! از یاد می برد که وقتی به نانوایی می رود همان یک نان خود را بگیرد! و باز هم از یاد می برد پس از کنسرت سرش را پایین نیندازد و زودتر از همه از مدیوم خارج نشود!
اما ما به یاد داریم که اتومبیل او به کار صادرات یا تجارت فیروزه نمی خورد! به یاد داریم که چگونه استارت خرابی که به آن عادت کرده است، از ظهر تا عصر تعمیر می شود! و به یاد داریم که تناقض در این فیلم بی داد می کند!
اما نکته مثبت یک فیلم، موسیقی است که به نشستن دیالوگ ها به عمق ذهن مخاطب سرعت می دهد، که در اینجا تلاشی به ناملموس کردن داشت! در فیلمی که رو به نمایش مستقیم یک ساز می آوریم، تصادفی یک قطعه را اجرا نمی کنیم ! متاسفانه کارن همایونفر هم در برابر موسیقی ای که در فیلمنامه دکوپاژ شده توسط کارگردان انتخاب شده بود، تسلیم شد و هرگز نتوانست در پس قطعات هنرجویان، الحاق صحیحی به لحظات دراماتیک داشته باشد.
و تنها فرصتی که از این چهارچوب خارج شد، توانست ترکیب گوش نوازی از سلو به آلتو با همراهی پیانو در تیتراژ پایانی داشته باشد.
رویای داستان رویای، نماد یک زن ایرانی نیست، او نماد کامل یک زن بی تفاوت به خانواده است که کارگردان تمام تلاش خود را کرد تا با توسل به بی رنگ کردن فیلم، بی هویت کردن دوربین و نمایش تناقض پی در پی مخاطب اش را فریب دهد.
«برف روی کاج ها» فیلمی نه درباره خیانت، نه تنهایی و نه درباره زندگی است، بلکه فیلمی پر از خرده فیلمنامه است که در هیچ ژانری نمی گنجد!
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]