: لمان شرقی، اوایل دهه ١٩٨٠. گئورگ درایمان نمایشنامه نویسی موفق است که مدت هاست با هنرپیشه ای زیبا به نام کریستا ماریا زیلاند زندگی مشترکی دارد. کریستا هنرپیشه محبوب مردم...
18 آذر 1395
لمان شرقی، اوایل دهه ١٩٨٠. گئورگ درایمان نمایشنامه نویسی موفق است که مدت هاست با هنرپیشه ای زیبا به نام کریستا ماریا زیلاند زندگی مشترکی دارد. کریستا هنرپیشه محبوب مردم و روشنفکران است که اغلب نقش اول نمایش های درایمان را نیز بازی می کند تا این که یک شب در نمایش افتتاحیه یکی از کارهای آن دو، توجه وزیر فرهنگ به کریستا جلب می شود. اما کریستا اعتنایی به او نمی کند و همین امر وزیر را خشمگین می سازد. وزیر از سرهنگ گروبیتز صاحب منصب اشتازی[سرویس اطلاعاتی آلمان شرقی] می خواهد تا زندگی این دو هنرمند را زیر نظر بگیرد. گروبیتز نیز به نوبه خود زبده ترین مامور خود سروان ویسلر را مامور این کار می کند. ویسلر در تمامی آپارتمان درایمان و کریستا دستگاه های شنود و دوربین مخفی نصب کرده و بیست و چهار ساعته آنها را زیر نظر می گیرد. اما کم کم جذب زندگی این دو و دنیای هنر و ادبیات می شود. تا جایی که برخی کارهای قابل مجازات آن دو را نیز نادیده می گیرد. اما انتشار مقاله ای بدون امضا در اشپیگل درباره خودکشی یکی از نویسندگان آلمان شرقی همه چیز را به هم می ریزد. مافوق های ویسلر از او می خواهند کشف کنند آیا درایمان نقشی در نوشتن این مقاله داشته یا خیر؟ ویسلر سعی می کند تا درایمان را تبرئه کند، اما گروبیتز با به دام انداختن کریستا پی به واقعیت می برد. ولی در بازرسی خانه ماشین تحریری که تنها مدرک جرم درایمان است، یافت نمی شود و کریستا خودکشی می کند. سال ها بعد از فرو ریختن دیوار برلین، درایمان که پی به نقش ویسلر در نجات خود و بیگناهی کریستا برده کتاب خود با نام سمفونی انسان خوب را به او تقدیم می کند. اما از دیدارش چشم می پوشد...
زندگی دیگران یکی از بدیهی ترین نشانه های اوج مجدد سینمای جدید آلمان –پس از افول غم انگیز وندرس- است. فیلمی به غایت زیبا، خوش ساخت و مدرن که می تواند مایه افتخار سینمای هر کشوری باشد. با موضوعی به شدت جدی و انسانی که نشان از آگاهی و بصیرت کارگردانش دارد. فلوریان هنکل فون دونرسمارک نام آشنایی برای ایرانی ها نیست[ البته با نمایش این فیلم به شکل تکه و پاره در جشنواره فجر این آشنایی شکل گرفت]. کارگردانی جوان-متولد ١٩٧٣- که از دانشگاه آکسفورد در رشته فلسفه فارغ التحصیل شده و سپس در داشنگاه مونیخ سینما خوانده و نزد سر ریچارد آتن بارو کارآموزی کرده است. زندگی دیگران اولین فیلم بلند وی پس از ساخت چهار فیلم کوتاه[نیمه شب، قرار، دوبرمن، مجاهد] است. تقریباً همه فیلم های کوتاه او موفق به دریافت جوایز با ارزشی از جشنواره های معتبر شده اند و زندگی دیگران نیز با استقبال خوب مردم آلمان، فروش بیش از ١٠ میلیون یورویی اش و نامزدی اش در ١١ رشته از مراسم بهترین فیلم آلمان نقطه آغاز درخشانی برای کارنامه وی رقم زده است.
شاید بهترین تعریف از این فیلم را بتوان در این جمله خلاصه کرد که دلباختگی جلاد به قربانی زمینه ساز کشف رگه های انسانیت نهفته در درون وی می شود. دلباختگی خویشتن دارانه ویسلر به کریستا که هرگز بر زبان نمی آید، اما باعث می شود که او دنیاهای تازه ای را کشف کند. با برشت واقعی آشنا شود و کار عاری از احساس خود را با ملاحظات انسانی پیوند بزند. تماشای زندگی دیگران به عنوان نمونه ای تحقیقی از آن چه در آلمان شرقی قبل از فروپاشی اردوگاه چپ و بعد از آن رخ داده، ضروری است. هر چند گاه عملکرد مکانیسم غیر انسانی دستگاه های اطلاعاتی را تا حد ارضا امیال جنسی سیاستمداران تخفیف داده و جنگ سرد را به موضوعی فاقد انسجام تبدیل کند. چون گاه به نظر می رسد زن دیگری غیر از کریستا در شهر وجود ندارد و دستیابی به او-به مثابه آزادی از دست رفته ای که توسط وزیر به کثافت کشیده می شود- غایت آرزوی هر مردی است. بازی خوب اولریش موهه و دیگر بازیگران فیلم گرمای اطمینان بخشی به فیلم داده و آن را از دیگر محصولات سینمای در حال احتضار آلمان متمایز می کند، اما نمی تواند در نیمه اول از بی تابی تماشاگر که حاصل طبیعت ساکن و خسته کننده کار تعقیب و مراقبت چندان بکاهد. شاید تنها نکته منفی در باره این فیلم البته از دید تماشاگر آمریکایی فقدان فانتزی در آن باشد اما این نکته هرگز از ارزشها و جایگاه آن در سینمای امروز اروپا و دنیا چیزی کم نخواهد کرد.
برلين شرقي، سال 1984. «ويسلر» (موهه) مأمور سازمان امنيت، نظارت بر لحظه به لحظه ي زندگي نمايش نامه نويس موفقي به نام «گئورگ دريمان» (کوخ) را به عهده مي گيرد، چرا که محبوبه ي «دريمان» بازيگر مشهور، «کريستا - ماريا زيلانت» (گدک) است که وزير فرهنگ وقت به او نظر دارد...