به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
دختری (ترلان پروانه) از توابع فومن از خانه و خانواده خود فرار می کند تا به تهران بیاید و با ماشین فراری و به قول خودش ۹ و نیم میلیاردی عکس بگیرد و به دوستان خود نشان دهد.
داستان فیلم موضوعی ساده دارد و در عین حال از جنبه های فرهنگی و اجتماعی پیچیده است. اولین مسئله ای که بسیار در فیلم رخ می نماید حکایت تفاوت سطح فرهنگی و اقتصادی پایتخت با دیگر شهرهای جامعه است. همان تقابل سنت و مدرنیته کلیشه شده. مخاطب با دختری 16 ساله روبروست که بسیار در آرزو و حسرت زندگی های مرفه و اشرافیست. او بارها در خلال فیلم ادای دخترکان بینی عمل کرده پایتخت را که دردانه پدراشان هستند در می آورد و دوست دارد که مثل آنها صحبت کند. از پدر خود متنفر است که چرا مردی متمول نبوده و نتوانسته است تا خانواده خود را از هر جهت در راحتی و رفاه قرار دهد. این تنفر تا جایی است که بی پروا به پدر و مادر خود دشنام می دهد و آنها را انسان های بدبخت و بی ارزشی می داند در واقع این هنر نمایشی سینماست که چنین تربیتی را برای نسل چهارم انقلاب تجویز می کند.
ترلان پروانه و محسن تنابنده در فیلم فراری
در این راه راننده تاکسی پیکان با بازی محسن تنابنده که انسانی درستکار و جبهه رفته است برخورد می کند. به او کمک می کند تا به آرزویش که همان عکس گرفتن با ماشین فراری است برسد. به شرط آنکه بعد از آن به پیش خانواده خود برگردد.
دخترک گویی صاحب ماشین فراری که از آن فقط یکی در تهران است را به نام سجاد (رضا داودنژاد) می شناسد و به امید اینکه سجاد بعد از دیدنش او را نگه دارد تمامی پل های پشت سر خود را خراب کرده است.
او سنی ندارد ولی آرزوی های طول و درازی در سر دارد. آرزوهایی که ساخته جامعه اوست. آرزوهایی که انسان های مرفه در مقایسه با بدبختیهای انسان ضعیف برای او ساخته اند.
جامعه ما چه بخواهیم و چه نه به شدت در حال تغییر و تحولات فرهنگی است که صد البته یکی از عاملین این تغییر خود سینماست! سینما به عنوان مرجعی برای تغییرات فرهنگی که خود می خواد به حساب می آید و جالب آنکه باز هم خود در جایگاه مدعی و نقد این تغییرات قرار می گیرد. سینما خود مدعای این مطلب است که او آیینه تمام نمای جامعه خویش است.
در این فیلم به ظاهر با موضوعی ساده شاهد ادعاهای فراوانی هستیم. ادعایی که سینما در قبال جامعه خود دارد. دختری شانزده ساله با آرزوهای طول و درازش نماد تغییرات جامعه ایرانیست. جامعه ای با آرزوهای فراوان که برای رسیدن به انها دست و پا می زند.
ترلان پروانه و محسن تنابنده در فیلم فراری
راننده تاکسی که قصد کمک کردن به دختر را دارد او را نزد پسر عمه خود می برد با توجیه اینکه پیدا کردن فراری در تهران تنها از عهده او بر می آید. مردی نحیف و بیمار که جانباز است و قدرت حرکت و صحبت کردن را ندارد. راننده تاکسی از دختر می خواهد تا آرزوی خود را برای پسر عمه خود تعریف کند. گویی که این فرد ضعیف و با سابقه نماد حاکمیتی است که از دنیای بیرون خود اطلاعی ندارد این موضوع در سخنان راننده تاکسی که به پسر عمه خود می گویید که می پرسیدی بیرون چه خبر است و من بیرون را برای شما آوردم پس حرف های او را بشنو، کاملا واضح و آشکار است. حاکمانی که نمی دانند جامعه با چه تغییرات حاد فرهنگی و اجتماعی روبروست و چه آرزدهایی دارد. و اما راننده تاکسی که همچون رابط و کمک کننده به دختر معرفی می شود، همان سینماست که مدعای حلقه واسط بین حکومت و جامعه خویش را دارد. سینما مدعی آن است که تنها او می تواند به جامعه خویش کمک نماید تا به آرزوی های خویش برسد تنها او می تواند آیینه تمام نمای جامعه خود باشد برای نشان دادن به کسانی که از این تغییرات فرهنگی بی اطلاع هستند.
گویی کارگردان مدعیست که اگر سینما لحظه ای جامعه را رها کند و به رسالت حود مبنی بر روشنگری نپردازد این مردم جامعه هستند که قربانی گمراهای های خود خواهند شد.
سینما همواره از همان ابتدای رشد برای خود قداستی را تعریف کرده است و خود را منجی جامعه می داند. منجی که می تواند مردم جامعه خویش را از خرافه ها و برخی اعتقادات بی اساس که حاکمیت جامعه را به واسطه آنها سرگرم ساخته است برهاند و به سر منزل مقصود برساند.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]