به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
اگرچه سعید روستایی فیلمنامه اولین کارش «ابد و یک روز» را هم خودش نوشته بود و از این حیث، او هم دومین تجربه فیلمنامه نویسی خود را تجربه می کند. با وجود تجربه موفق هر دو در کارهای قبلی خود اما این همکاری یک ریسک بزرگ بود که اگر یک طرف کار لنگ می زد، اعتبار و جایگاه طرف مقابل هم به خطر می افتاد.
فضای قصه یا دست کم شخصیت شناسی آدم های قصه بی شباهت به آدم های «ابد و یک روز» نیست؛ اگرچه در شرایط و موقعیتی متفاوت قرار دارند. آنچه می توان به عنوان رگه های مشترک این دو فیلم ردیابی کرد روایت خاکستری از کاراکترها و در واقع رئالیستی بودن آنها از حیث رفتارشناسی است که بدون هیچ ملاحظه و تعارف فرهنگی، واقعیت را بازنمایی و آشکار می سازد.
شخصیت حامد بهداد در فیلم «سد معبر» به عنوان یک کارمند قراردادی شهرداری با آن عصبیت و پرخاشگری یا کارهای خلافی که انجام می دهد بدون هیچ تعارف و لکنتی به تصویر کشیده می شود و منطبق با واقعیت بیرونی، صورت بندی می شود. این امتیاز بزرگی برای فیلم است که سویه اخلاقی را از سویه روانشناختی درام تفکیک کرده و قصه خود را در این تمایز دراماتیک، روایت می کند.
شاید به نظر برسد که در فیلم «سد معبر»، ضد قهرمانی، قهرمان جلوه می کند اما این به دلیل جایگاه خود حامد بهداد به عنوان بازیگر است نه موقعیت اخلاقی او به عنوان شخصیت در قصه! تفکیک نقش و شخصیت به درک این معنا کمک می کند. حامد بهداد هم البته بازی خوبی از خود به نمایش می گذارد و عصبیت او در این فیلم از نوع کنش های هیستریک کلیشه ای نیست بلکه منطبق با روانشناختی شخصیت بوده و منطق روانشناسی دارد.
قاسم به عنوان کارمند اداره سد معبر شهرداری، مثل بسیاری از افراد این جامعه حس می کند که نمی تواند از این طریق و با تکیه بر حقوق کارمندی، زندگی اش را بچرخاند لذا در تلاش است وضعیتِ زندگیِ خود را بهبود ببخشد، اما در این راه با نرگس همسرش اختلافِ نظر دارد. او بیشتر به رشد فردی و شغلی اش فکر می کند و نرگس به بهبود شرایط خانوادگی و زندگی مشترک. تاکید و اصرار او برای خرید خانه و اختلافش با قاسم که بیشتر درصدد خرید کامیون برای کسب و کار مستقل است، برخاسته از نوع نگاه متفاوت و اختلافی است که گذشته آنها را تا به امروز بر پایه موقعیتی متزلزل بنا کرده است. در واقع قاسم و نرگس هر کدام تفکر و نگاه دیگری را به عنوان سد معبری در مسیر پیشرفت زندگی خود می دانند و این مرزبندی ها و دیوارکشی ها واقعیتی انتزاعی و سوبژکتیو است که تفاوت جهان بینی های آن دو را در تمایز زیست- جهان آنها برون فکنی می کند.
«سد معبر» روایتی آسیب شناختی از تاثیرات مخرب مشکلات اقتصادی بر نظام خانوادگی و روابط انسانی است. از این رو فیلم را می توان یک رئالیسم اجتماعی مماس با جامعه امروز دانست که هر کدام از شخصیت های قصه به نوعی و در شرایط ویژه خود زخمی از این آسیب بر زندگی اش دارد و حتی این زخم تجلی جسمانی در مقام نمادین هم یافته است. چه دندان شکسته و چهره مفلوک آن دستفروش (نادر فلاح)، چه اشک چشم های رفیق و همکار قاسم (محسن کیایی).
در «سد معبر» با آدم هایی مواجه هستیم که هر کدام زخم خورده موقعیت فردی و اجتماعی خود هستند و انگار همه در یک کابوس واحد، رنج مشترکی را تجربه می کنند. از سوی دیگر موقعیت قهرمان داستان به عنوان یک مامور شهرداری آن هم مربوط به طرح انظباط شهری و سد معبر، موقعیت تازه و بکری در سینمای ایران است که فارغ از کم و کیف اثر، از لحاظ تازگی واجد جذابیت های خاص خودش است. به ویژه با اتفاقاتی که در جامعه درباره نحوه برخورد برخی از ماموران سد معبر شهرداری با دستفروشان رخ داد، انتخاب این موقعیت و شخصیتی با این ویژگی شغلی از هوشمندی نویسنده خبر می دهد که می تواند در حافظه تاریخی سینمای ایران، ثبت شود.
«سعد معبر» بی دلیل بین فقر و اخلاق عهد اخوت و مهربانی نمی بندد و قرار نیست در اینجا، فقر، اخلاق را غسل تعمید دهد و از دل آن اندرزهای اخلاقی بیرون آمده و به مخاطب تحمیل شود. برعکس شاهد تاثیر فقر بر اخلاق فردی و بازشناسی ضعف های رفتاری هستیم که محصول ساختار ناعادلانه و فقر اجتماعی است.
ویژگی مهم «سد معبر» در همین تاویل موازی روابط انسانی، نظام اجتماعی، شرایط اقتصادی و تفاوت های روانشناختی است که در یک درهم تنیدگی دراماتیک در نهایت تصویری از جامعه دچار گسست و گسل را نشان می دهد که همه چیز حتی عاطفه هم روی لبه فاجعه قرار دارد.