نگاهی انتقادی به فیلم ایندیانا جونز و مهاجمان صندوق گمشده
نیکان آرامی : استیون اسپیلبرگ و جورج لوكاس بعد از ساخت دو سه فیلم بسیار پر فروش (جنگ ستاره ای 2 ، آرواره ها و برخورد نزدیك از نوع سوم) سراغ یك داستان...
14 آذر 1395
استیون اسپیلبرگ و جورج لوكاس بعد از ساخت دو سه فیلم بسیار پر فروش (جنگ ستاره ای 2 ، آرواره ها و برخورد نزدیك از نوع سوم) سراغ یك داستان ماجراجویی رفتند كه منبعش سریالی بود كه دهه 40 از تلوزیون پخش می شد. آنها تمام حواسشان را روی صحنه های اكشن فیلم گذاشتند و البته هریسون فورد هم دست آنها را به گرمی فشرد و شخصیت ایندیانا جونز خلق شد كه تا كنون چهار فیلم بر اساس آن پخش شده است.
به نظر من ایندیانا جونز فیلم خوبی است. ولی در همین حد. این فیلم مهمی است اما واقعا بی نقص نیست. از نقاط قوتش صحنه های اكشن چشم نواز و آرام است كه تماشاگر را با خود همراه می كند تا دو ساعت او را سرگرم كند. و البته نقش آفرینی هریسون فورد در نقش شخصیت نتراشیده و نخراشیده ی ایندیانا جونز كه واقعا به اندازه ی آن صندوق گمشده ارزشمند است. اما فیلمنامه ی فیلم به طرز گریه داری احمقانه و نا منسجم است. داستان در این فیلم فقط و فقط بهانه ای است برای خلق صحنه های اكشن و تبلیغ آمریكا. نشانه های تبلیغاتی ایالات متحده در فیلم بی شمار است:
دیالوگ های كوچكی كه تمام منظور فیلم را می رساند. مثلا دخترك را ربوده اند و او فریاد می زند: نمی توانید این كار را با من بكنید! من آمریكایی ام!
چنین جمله ای خواسته یا نا خواسته ایجاد یك فاصله می كند بین من تماشاگر شرقی با این اثر نصفه و نیمه .
2- ایندیانا جونز یك سرگرمی معصومانه نیست. یكی از بیادماندنی ترین صحنه های فیلم در ذهن اذهان ، همان سكانسی است كه مرد سیاهپوش عرب شمشیرش را در می آورد و با رقص با آن ، جونز را به نبرد دعوت می كند. ایندیانا آهی می كشد ، اسلحه اش را در می آورد و شلیك می كند و كار طرف را یكسره می كند بعد برمی گردد پی كارش. چنین صحنه ای برای من و حتما خیلی ها بسیار مشمز كننده است. این یعنی یك سرگرمی خشن آمریكایی ، كشتن یك آدم بطرز نا جوانمردانه ای كه به نظر اسپیلبرگ و لوكاس جوان خیلی خنده دار بوده است.
3- آدم بد فیلم نازی ها هستند. فیلم اصلا به همین خاطر در دهه 50 اتفاق می افتد تا ارتش دشمن نازی ها باشد. بینندگان غربی با همچین داستانی كیف می كنند: چون نازی ها آدم بدا هستند هیچ كس دلش نمی سوزد كه مثلا كامیونی از رویشان رد شود و چه و چه. همه با صحنه ها حال می كننند و سرگرم می شوند. به همین راحتی. من البته طرفدار نازی ها نیستم ، اما نمی دانم چرا فكر می كنم فیلم با این كارهای بچگانه اینقدر خام پیام های سیاسی اش را بیان می كند و یهودیان صفا می كنند در حالی كه خود در اسرائیل چه جنایاتی مرتكب می شوند.
4- فیلم یكی از قدرتمند ترین شروع های تاریخ سینما را دارد. سكانسی كه واقعا می شود 10 هزار بار تماشایش كرد و مهارت سازندگانش را ستود ، اما باز باید بگویم كه پایان فیلم ، یكی از ابلهانه ترین پایان های سینمایی را دارد. پیوند زدن بی ربط فانتزی با نازی ها كه نتیجه ی اخلاقی اش می شود: نازی ها دارند به سزای اعمالشان می رسند و چیزی كه حقشان است را می گیرند. این در حالی است كه ایندی و دخترك به چوب بسته شدند و هیچ كاری نمی كنند. حذف قهرمان در مهمترین و آخرین مراحل داستان به من اصلا و ابدا نچسبید و فیلم را دروغین تر از قبل نشان داد.
دهه ی ۱۹۳۰ مأموران اطلاعاتی به باستان شناس و ماجراجوی امریکایی، «ایندیانا جونز» (فورد) می گویند که «هیتلر» در پی یافتن صندوق مقدس گم شده است تا از آن برای مقاصد سلطه جویانه اش استفاده کند. آنان از «جونز» می خواهند تا صندوق را پیدا کند و به امریکا بیاورد...