به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
تاثیرپذیری "آژانس شیشه ای" حاتمی کیا از "بعد از ظهر روز سگی" لومت اظهر من الشمس است تا جایی که خود حاتمی کیا نیز در مصاحبه ای به الهام گرفتن از "بعد از ظهر روز سگی" اذعان کرده بود. حقیقت مساله اما به وضوح نشان می دهد که "آژانس شیشه ای" فقط و فقط در مقام الهام گیری و حتی برداشت آزاد از "بعد از ظهر روز سگی" نیست بلکه اقتباسی عینی و کاملا آشکار از شاهکار مذکور سیدنی لومت است. تا اینجای کار البته نمی توان به صرف چنین اقتباس آشکاری "آژانس شیشه ای" را مردود کرد. شاید این نگاه صفر و صدی به این جنجالی ترین اثر حاتمی کیا از اساس اشتباه باشد. "آژانس شیشه ای" دارای موهبت هایی است که نقطه ی اوجی برای سینمای مورد علاقه ی حاتمی کیا ترسیم می کنند و برگ برنده هایی می آفرینند که فیلمساز تا سالها (تا "ارتفاع پست") از آنها بهره می برد. فیلم در عین حال دارای کمبودهایی بس جدی است که این اثر نسبتا پر مایه (به لحاظ محتوایی) را به شدت تضعیف و "آژانس شیشه ای" را (حداقل از منظر برخی ها) به تقلبی محض و ناشیانه (چه به لحاظ اقتباسی و چه به لحاظ سوء استفاده از احساسات مخاطب) تبدیل کرده اند.
پرویز پرستویی و حبیب رضایی در فیلم آژانس شیشهای
ظاهرا ایجاد محیطی بسته که آبستن حوادث بسیاری است تمام آن عناصر مورد نیاز را برای آفرینش سینمای مطلوب حاتمی کیا فراهم آورده است. بازی با آتش و دست به ماشه بردن و شلیک نکردن (که حاتمی کیا از آن با عنوان لجبازی سینمایی یاد می کند) موجبات آفرینش تعلیق ها و تنش ها و نقطه عطف هایی پی در پی را برای "آژانس شیشه ای" فراهم آورده و در کنار آن وجود قهرمانی همچون حاج کاظم با حرف های معترضانه ی تند و نیش دار و نسبتا سیاسی اش (که کمتر در سینمای این مرز و بوم (با این صراحت) سابقه داشته) برای محتوای فیلم لایه هایی سیاسی پدید آورده و به حاتمی کیا امکانی برای بازی با خط قرمزها (و بعضا عبور از خط قرمزها) داده است. این همه علاوه بر جذب تماشاگر برای حاتمی کیا امکانی جهت خروج کامل از دایره ی پاستوریزه گی سینمای ایران فراهم کرد. به بیانی ساده تر اگر حاتمی کیا در "دیده بان" و "مهاجر" سینمایی فرم مند اما کم مایه (و بسیار نزدیک به سینمای خنثی دهه ی 60) را کلید زده بود و اگر در "بوی پیراهن یوسف" و "برج مینو" به مایه های انتقادی این سینما (ولو به قیمت کمرنگ شدن فرم) افزوده بود در "آژانس شیشه ای" او پرده از سینمایی معترضانه و مملو از مایه های انتقادی با فرمی قابل قبول (ولو اقتباسی) بر می دارد و این ظاهرا بهترین حالت حاتمی کیا است. اما به چه بهایی؟ اساسا ساختمان چنین سینمایی تا چه میزان دارای استحکام است؟
رضا کیانیان در فیلم آژانس شیشهای
وقتی به بررسی استحکام ساختمان سینمای به ظاهر خوش رنگ و لعاب حاصل شده از "آژانس شیشه ای" می رسیم آنجاست که کمبودها بیش از پیش نمایان می شوند. گویی عدم رعایت منطق روایی در "آژانس شیشه ای" برای فیلمساز محلی از ارعاب نداشته و در پرداخت ها نیز سهل انگاری به اوج خود رسیده است. رابطه ی حاج کاظم با سلمان (به عنوان بخش مهمی از محتوا و نماهای مرکزی فیلم) فقط و فقط در دو سکانس کوتاه و تعدادی مونولوگ شعاری و یک مچ اندازی سانتی مانتال خلاصه شده است. پرداخت جامعه ی فاصله گرفته از ارزش ها (که حاج کاظم با آن در تعارض و تضاد است) به شدت ضعیف است چرا که اکثر قریب به اتفاق آدمهایی که چنین جامعه ای را نمایندگی می کنند در تمامی خصوصیاتشان هموارگی داشته و به هیچ عنوان فراتر از تیپ نمی روند و اینگونه است که چنین دیالوگ های (بخوانید مونولوگ های) بی پشتوانه ای را در فیلم می شنویم : ((مگه برای اون هشت سال کشت و کشتار (!!) از من اجازه گرفتی...؟)) ((دهه ات گذشته مربی)) ((جنگ تموم شده)) و... . اما کدام جنگ؟! و اساسا کدام جامعه؟! به وضوح می توان مشاهده کرد که در "آژانس شیشه ای" جامعه ای ساخته نشده (چه برسد به ساخته شدن جامعه ی پس از جنگ) و جامعه ی بیرونی به فیلم الصاق شده است و این یعنی تعیین تکلیف کردن برای مخاطب و شانه خالی کردن از ساخت درام و یا ملودرام. به عبارت دیگر اگر شما تماشاگر سینما هستید و سینما را یک منظرگاه می دانید و این قاعده را پذیرفته اید که دنیای فیلم با آغاز فیلم آغاز و با پایان فیلم پایان می یابد با تماشای "آژانس شیشه ای" شاهد دنیایی پر حفره و جامعه ای ساخته نشده و یک مشت تیپ به همراه یک و یا حداکثر دو شخصیت و یکی دو نصفه شخصیت و مجموعا درامی ناقص الخلقه خواهید بود مگر اینکه لطف کرده و حال که آقای حاتمی کیا احیانا زمان و یا حوصله و یا خدایی نکرده توان ساختن جامعه ی مورد نظر درام خودشان را ندارند به احترام ایشان دنیای وقت خودتان (اواسط دهه ی 70) را (بدون اینکه در فیلم ساخته شود) وارد فیلم کنید! و در الصاق کردن جامعه ی بیرونی (جامعه ی اواسط دهه ی 70) به فیلم (به وسیله ی منگنه!) فیلمساز را یاری نمایید! و بدین ترتیب حفره هایی را که فیلمساز محترم از پوشش آن عاجز بوده خودتان پر نمایید! البته باز هم مشکلات به همینجا ختم نمی شود.
پرویز پرستویی و رضا کیانیان در فیلم آژانس شیشهای
حتی با پذیرش الصاق جامعه ی بیرونی به فیلم نیز پرسشی اساسی تر مطرح می گردد : آیا افرادی همچون حاج کاظم (که تضادشان با محیط پیرامونی بوسیله ی الصاق جامعه ی بیرونی به فیلم پدید آمده) در دنیای واقعی نیز تا این حد حراف و نوحه خوان هستند؟! می توانیم برای نجات فیلمساز فرض ها را مجددا تغییر داده! و حاج کاظم را قهرمانی مستقل در دنیای مستقل فیلمساز (که ابدا شکل نگرفته) فرض کنیم! اما با این فرض نیز به بن بست می خوریم چرا که آنگاه با قهرمانی مواجه می شویم که هشت سال زبان در کام فرو برده و در حالی که هیچ بکگراندی از آتش شعله ور شده ی درون او مشاهده نمی شود ناگهان و جامپ کات گونه طغیان می کند و نه به اندازه ی هشت سال بلکه به اندازه ی شانزده سال حرف می زند و نوحه می خواند و مرثیه سرایی می کند و "ننه من غریبم بازی" درمی آورد. آری ! وقتی پرداخت های ضعیف و جامعه ی ساخته نشده و دنیای حفره دار و... جملگی موجبات تشکیل درام را فراهم نمی آورند منطق حاتمی کیا حکم می کند که : باید بی رحمانه و گستاخانه روی احساسات آنی تماشاگر سوار شد. اما افسوس که حتی با اعمال چنین منطق مضحکی نیز هیچ عنصری به جز موسیقی متن مجید انتظامی در فیلم خودنمایی نمی کند.
اصغر نقیزاده در فیلم آژانس شیشهای
با این حال حاج کاظم فقط نوحه خوان نیست. قهرمان حاتمی کیا روی سر مردم اسلحه کشیده و آنها را گروگان گرفته و برای آنها (به عنوان شاهدانی اجباری) تکلیف تعیین می کند و اینجاست که باید شوخی را رسما کنار گذاشت و به فیلمساز هشداری جدی داد که : آیا بهای ساخت فیلمی پر مایه تر از "دیده بان" و "مهاجر" و "بوی پیراهن یوسف" و "برج مینو" گروگان گرفتن مردم است؟! یعنی "بوی پیراهن یوسف" و "برج مینو" تا این میزان فیلمساز ما را متوهم کرده که حاضر می شود آشکارا خود را والاتر از مخاطبانش (مردم) تصور کرده و متفرعنانه برای آنها تکلیف تعیین کند؟! قهرمان حاتمی کیا داستانی از جنگ با غول را به گل درشت ترین نحو ممکن برای مخاطبانش (گروگان هایش) تعریف می کند و آنها نم پس نمی دهند! به راستی اگر حاتمی کیا با ملتی تا این حد غافل و یا کودن مواجه است دیگر برای چه آنها را گروگان می گیرد؟! چرا برایشان داستان تعریف می کند؟! اگر مخاطبان حاتمی کیا چنین ملتی هستند پس او برای چه کسی فیلم می سازد؟! مخاطبانش یا خودش؟! اصلا حاتمی کیا مخاطبانش را گروگان گرفته یا خودش را؟! آری ! حاتمی کیا بیش و پیش از آنکه جماعتی را گروگان گرفته باشد خودش و صداقتش را گروگان گرفته است. صداقتی که آثاری همچون "دیده بان" و "مهاجر" و "بوی پیراهن یوسف" و "برج مینو" را با تمام کمبودهایشان در رتبه ی به مراتب بالاتری نسبت به اثر غیر صادقانه ای همچون "آژانس شیشه ای" قرار می دهد.
پرویز پرستویی و حبیب رضایی در فیلم آژانس شیشهای
شلوغ بودن "آژانس شیشه ای" را نیز نباید از یاد برد. حاتمی کیا از فرصتی که بوسیله ی اقتباس از لومت و گروگان گرفتن مردم و سواری گرفتن بی رویه از احساسات آنی مخاطب بدست آمده حداکثر سوء استفاده را کرده و راجع به همه چیز جهان! (چه سیاسی و چه اجتماعی و چه فرهنگی) حرف زده و از آن جالب تر تکلیف همه را نیز یکسره می کند تا پس از منطق روایی انسجام مطلبی نیز دومین قربانی "آژانس شیشه ای" باشد.
این همه "آژانس شیشه ای" را به تقلبی محض و ناشیانه از "بعد از ظهر روز سگی" تبدیل کرده به گونه ای که اگر لومت را از پشت دوربین برداشته و حاتمی کیا را آنجا باقی بگذاری حاصلش سینمای به ظاهر خوش رنگ و لعاب و پر مایه ای خواهد شد که همانگونه که با مشت حاج کاظم پدید آمد با همان مشت نیز می شکند. آری ! "آژانس شیشه ای" از همین نوع سینماست : سینمایی شیشه ای
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.