به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
اگر بهرام توکلی و دنیای فیلمسازیاش را دوست دارید، «تنگه ابوقریب»شگفتزدهتان میکند، اگر با فیلمسازی توکلیارتباط برقرار نمیکنید، «تنگه ابوقریب» وادارتان میکند تجدیدنظر کنید، درهرحال و با هر دیدگاهی«تنگه ابوقریب»را ببینید، مجبور هستید اذعان کنید تاکنون اینگونه جنگ را روی پرده سینما ندیده بودید و احتمالاً حالا حالاها هم نخواهید دید.
«تنگه ابوقریب» بهترین فیلمی است که درباره جنگ ایران و عراق ساختهشده است، فیلمی که بهدوراز هرگونه اغراق و شعارزدگی، در کمال واقعگرایی، تصویری متأثرکننده و بهغایت جذاب ارائه میدهد. حقیقت این است که در طی چند سال اخیر که زمانی طولانی از پایان جنگ گذشته است و احساسات ناسیونالیستی مردم فروکش کرده است و فیلمهای شعاری دهه شصت و هفتاد رنگباختهاند، فرصتی پدید آمده است تا فیلمسازان جوان و خوشقریحهمان به سراغ این موضوع حساس و درعینحال مهم در تاریخ کشورمان بروند. بعد از «ایستاده در غبار» و «ویلاییها» که هرکدام با رویکرد منحصربهفردی جنگ و ابعاد آن را بررسی کردهاند و بهشدت هم موفق بودهاند، «تنگه ابوقریب»کاملترین و بهترین نگاهی است که تاکنون به این موضوع و ژانر معطوف گشته است. در «تنگه ابوقریب» مردم عادی را میبینیم که به دلیل جنگ آواره شدهاند، کودکان بیپناهی را میبینیم که از ترس صدای بمب و خمپاره درجا خشکشان زده است، نگاه مات و خیره قربانیان حمله شیمیایی و سربازانی که ترس راه رفتن و ماندن را رویشان بسته است را میبینیم، رزمندگان لبتشنهای را میبینیم که از بیآبی گلویشان خشکشده است و توان حرف زدن ندارند اما اسلحه به دست گرفتند و نجنگیدند، دفاع کردند.
توکلیبه همین بیپردگی مخاطبش را به میان میدان جنگ میبرد، میدان جنگی که فوقالعاده حرفهای بازسازیشده است و به تصاویر آرشیوی تنه میزند؛ بیپردگی توکلیدر نمایش این صحنهها، تنها چیزی است که ممکن است بیننده را آزار دهد، اما توکلیدر فیلمش از زبان یکی از کاراکترهایش پاسخ میدهد؛ ” از چیزهایی که دوست نداری هم باید عکس بگیری ” و ما هم باید به دیدن آنچه دوست نداریم اما عین واقعیت است خو بگیریم تا تجربه«تنگه ابوقریب»را پشت سر بگذاریم وگرنه لحظاتی که خون، روی دوربین میپاشد و چسبناکیاش را روی انگشتانتان حس میکنید و بوی آهن گونهاش در بینیتان میپیچد، طاقت نخواهید آورد و سالن را ترک خواهید کرد.
«تنگه ابوقریب» با یک پلان سکانس بینظیر شروع میشود. عزیز (علی سلیمانی) و خلیل (حمیدرضا آذرنگ) کنار رودی که کودکان در آن مشغول آبتنی هستند صحبت میکنند و بهجای صدای آنها، صدای حسن (امیر جدیدی) و مجید (جواد عزتی) را میشنویم کمی آنسوتر نشستهاند و تلاش میکنند حدس بزنند این دو راجع به چه موضوعی صحبت میکنند. دوربین در یک حرکت نرم میچرخد و این دو را به بیننده نشان میدهد و در همین چرخش، نمایی از زندگی مردمی که فقط چند کیلومتر با خط مقدم جبهه فاصلهدارند را میبینیم، نمایی از زندگی در سایه شوم ترس و تهدید. در این سکانس، اگر نوشته اول فیلم نبود که به مخاطب تاریخ و موقعیت را معرفی میکرد فکر میکردید در یک بعدازظهر تابستانی لذتبخش در حال تماشای کلکلهای دوستانه چند نفر هستید، اما همان نوشته کوتاه و مستند، شمارا وادار میکند در عمق این سکانس و این دیالوگها فروبروید.
مهدی پاکدل در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
توکلیفیلمسازی است که تصویر را خوب میشناسد و خوب میداند چگونه باید قابش را ببندد و کادرش را بچیند، درنتیجه آن نوشته ابتدایی و این سرخوشی که شاهدش هستیم ما را وادار میکند که تمام گوشه و کنار قاب توکلیرا بکاویم، توکلیهم هوشمندانه در جز بهجز کادرش عناصر روایی کاشته است تا مخاطب را همراه کند. در پشت این شخصیتها جیپهای جنگی را میبینیم، دودی در دوردست، ویرانی در زیرآبادانی ظاهری؛ جنگ در جریان است و آن سایه شوم ازاینجا استنباط میشود، هرچقدر هم که چهار کاراکتر اصلی شوخی کنند و بخندند، بیننده میداند که در حال تماشای لحظهای آرام قبل از طوفانی مهیب است. در همین سکانس، توکلیشخصیتهایش را موجز معرفی میکند، ویژگیهای رفتاری و شخصیتیشان را به بیننده میشناساند و از همین ابتدای کار، بیننده را وادار میکند که سرنوشت این چهار نفر برایش مهم باشد؛ اما شخصیتپردازی توکلیهمینجا خاتمه نمییابد، با ورود به قرارگاه و هیاهویی که قبل از عملیات برپاست، کاراکترهای زیادی از جلوی دوربین رد میشوند، اسامی زیادی فریاد زده میشود، شخصیتهایی که بیننده فرصت آشنایی با آنها را ندارد اما همین حضور کوتاهشان بر پرده، ولو فقط گفتن نامشان، آنها را به آشنایانی تبدیل میکند که لحظه شهادتشان بهاندازه یک قهرمان کامل و اصلی برای بیننده اثرگذار میشود. در همان سکانس ابتدایی، وقتی چهار کاراکتر اصلی میز را ترک میکنند، دوربین ثابت میماند، میزی را نشان میدهد که سایهاش روی زمین افتاده است و سایه صندلیهای خالی که زیر نور بیامان آفتاب کش آمده است، مثل خاطره رزمندگانی که باقیماندهاند و به ما رسیدهاند.
جواد عزتی و امیر جدیدی در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
از این قسم نماد نگاریها در «تنگه ابوقریب» زیاد است. درست قبل از اینکه چهار کاراکتر اصلی میز را ترک کنند، یکی از آنها پیشنهاد میکند عکس بگیرند، اما خلیل میگوید برای عکس گرفتن باید حمامی بروند دوشی بگیرند و عکس نگرفته میز را ترک میکنند. وقتی گردان عمار عازم عملیات است، علی، پسر نوجوانی که اصرار دارد به خط مقدم برود از رزمندگان عکسی میگیرد، عکسی که بعداً در دوربین شکسته علی جا میماند و وقتی خلیل در بحبوحه میدان جنگ زخمی شده است از عکسی که نگرفتهاند میگوید و مجید دیالوگ خلیل را تکرار میکند. مجید کتاب “پیرمرد و دریا ” را میخواند، جنگ یک پیرمرد با دریای تمامنشدنی و قدرتمند، علی در ابتدای فیلم با نگاهی دگم از بازگشت رزمندگان مجروح انتقاد میکند و در پایان فیلم وقتی توکلیمیخواهد قصهاش را تمام کند و سرنوشت هرکدام از شخصیتها را در یک نمای نزدیک نشانمان میدهد، علی را میبینیم که خاکی و غرق در خون رزمندگان دیگر، مبهوت و خالی از احساس به میدان جنگ نگاه میکند و دیگر اثری از این قضاوت گری در نگاهش نیست، اثری از هیچچیز در نگاهش نیست.
توکلیباظرافت تمام، روایتش را پیش میبرد، از بیننده احساسات کاذب طلب نمیکند، در بحرانیترین شرایط از او خنده میگیرد و عنان احساساتش را به دست خودش میدهد. عمده روایت «تنگه ابوقریب» با پلان سکانسهای بینظیری است که حس نفسگیر حضور در میدان جنگ را تا اعماق وجودتان تزریق میکند، وقتی از کات استفاده میکند، آنقدر استادانه بین نماهایش ارتباط برقرار میکند که از جریان روایت جدا نمیشوید و با ریتمی که توکلی تعریف کرده است پیش میروید.
جواد عزتی در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
جلوههای میدانی فیلم کاملاً حرفهای پرداختشده است و بازیها بینظیر و چشمگیر هستند. توکلیدر عین تغییر فضاسازی و داستانپردازیاش در«تنگه ابوقریب»، نسبت به کارهای قبلش، مشخصه آثار قبلیاش را به این فیلم هم آورده است، روایت بصری و بهکارگیری تصاویر بهجای دیالوگ برای پیشبرد داستان. بهترین نمونهاش هم سکانس پایانی فیلم است که درزمینهٔ یک موسیقی زیبا، تکتک قهرمانانمان را میبینیم که هرکدام در این میدان جنگ و نبرد خونین کجا هستند.
از سوی دیگر، «تنگه ابوقریب» قضاوت گر نیست و از بینندهاش هم نمیخواهد قضاوت کند، فقط فاجعهای دردناک از دل واقعیت را به تصویر میکشد. عمق فاجعه هم در میدان نبرد و تیرهایی که شلیک میشود نیست، عمق فاجعه زمانی است که روایت پایانیافته و بار دیگر نوشتهای روی تصویر ظاهر میشود: پنج روز بعد جنگ تمام میشود.
قربان نجفی در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
هر باری، صحبت از «تنگه ابوقریب» مثل گشودن درهای یک سد پر از آب است. اگر بخواهم وارد تکتک سکانسها شوم و همه بازیهای تصویری توکلیرا برشمارم، به کلمات بیشتری نیاز خواهم داشت. مسلماً ایراداتی هم به «تنگه ابوقریب» وارد است و نمیشود این فیلم را یک نمونه بیعیب و نقص دانست، اما روایتبهرام توکلی آنقدر به کمال رسیده است که از ایراداتش چشمپوشی کنیم. درنهایت، در تمام طول فیلم و بهویژه سکانس پایانی در ذهنم ترانهای تکرار میشد که انگار بهترین توصیف برای«تنگه ابوقریب»و قهرمانانش است؛ اگه عاشقت نبودم، پا نمیداد این ترانه، بیخیال بدبیاری، زندهباد این عاشقانه.