پیتر برادشاو (The Guardian) : آيا دنيس ويلنيو در اين فيلم سعی کرده تا تاج مايکل مان را بر سر خود بگذارد؟ يا به هر حال فقط آن را قرض گرفته است؟ «سيکاريو/Sicario»، تريلر اکشن...
15 آذر 1395
آيا دنيس ويلنيو در اين فيلم سعی کرده تا تاج مايکل مان را بر سر خود بگذارد؟ يا به هر حال فقط آن را قرض گرفته است؟ «سيکاريو/Sicario»، تريلر اکشن بيرحمانهای با درونمايههای موحشی از ترس و پارانويا است. کل فيلم درباره مبارزه با فرهنگ هراس از تلافی است که اول بار از خاورميانه به يک جنگ امنيتی داخلیِ بدون پايان تبديل میشود و مرتکبين آن کسانی هستند که شايد آشنایی زيادی با قوانين بازی ندارند و بالاخره جنگ به مکزيک و سرکردههای باندهای قاچاق مواد مخدر آن که به آمريکا مواد می فرستند کشيده میشود. ويلنيو به طرز فوق العادهای از پس سکانسهای متداول اکشن برآمده و همچنين توانسته اين کار پرتنش را درون يک جو عمومی بيرحمی نهيليستی قرار دهد. در سراسر فيلم نوعی حس تهوع آور وجود دارد بر اساس اين که هر اقدامي خشونت آميزی عليه دشمن به منظور کسب اطمينان و پی بردن به آنچه درون تيم خودی رخ میدهد انجام میشود- و اين يافتهها ممکن است با کمی تاخير به دست بيايند.
تماشای اميلی بلانت در ابتدای فيلم به عنوان يک مامور پليس فدرال، کيت ميسی، کمی متوهمانه به نظر می رسد. او ابتدا به عنوان عضوی از يک حمله همه جانبه به خانه امن يکی از کارتلهای مکزيکی داخل خاک آمريکا، که در نزديکی شهر فونيکس، آريزونا، قرار دارد، ديده میشود- حملهای که پرده از وجود يک شرايط هراس محض پرده بر میدارد. اما بازی بلانت از قدرت خوبی برخوردار است. او در بازی خود تلفيقی از اطمينان، سردرگمی و آسيب پذيری را به معرض نمايش میگذارد که اتفاقاً در مقابل شخصيتهای مذکر خودکامه و غالب بالای زنجيره سلسله مراتب خوب از آب درآمده است. رابطه و جاذبه بين آنها به ترکيب عجيبی از ل*اس زدن های دوستانه و نگرانیهای تقريباً پدرانه و ماليخوليایی تبديل شده است.
حمله به خانه امن مذکور منجر به يک طوفان رسانهای درباره اين که کارتلها چقدر نزديک به مرکز يکی از ايالتهای آمريکا فعاليت میکنند میشود: حال يک نقشه جديد بسيار جدی برای دستگيری کله گندههای کارتل تهيه شده است و نقش ميسی در حمله قبلی توانسته اشخاص تصميم گيرنده را تحت تاثير قرار دهد به گونهای که از او می خواهند تا در عمليات جديد نيز داوطلب شود. او با دو مأمور همکاری میکند: مت با بازی جاش برولين، که رفتار تحقيرآميزش به شدت کيت را آزار میدهد و دستيارش، الخاندرو با بازی بنيسيو دل تورو، که آرام و کم حرف است و سعی میکند تا زخم ناشی از اتفاقی که در گذشته برايش رخ داده و به او انگيزه و تخصص لازم برای مشارکت در اين عمليات داده است را سرکوب کند. فيلم بيشتر از آنکه شبيه «ترافيک»(Traffic) استيون سودربرگ باشد، شبيه «سکوت برهها»(The Silence of the Lambs) است.
با پيش رفتن ماجرا، مشخص میشود که سبک کاری بدون مسئوليت و غيرحرفهای مت تاکتيک مهمی است: او مأموريت دارد تا بيرون از چارچوب قوانين به شبکه پولی و سفته بازیهای اين کارتل حمله کند تا از اين طريق توجه روسای کارتل را جلب کند و آنها را به مکزيک بکشاند. اما ديری نمیپايد که کيت متوجه می شود که جمع آوری اطلاعات نکته ماجرا نيست: او حالا درگير يک جنگ کثيف قابل انکار در خارج از مرزهای آمريکا شده است که هدفش فقط نابود کردن قاچاقچیهای مواد نيست.
فيلمنامه تيلور شريدان، بازيگر و فيلمنامه نويس، چند لحظه عالی دارد. وقتی کيت از الخاندرو میپرسد که چه اتفاقی دارد میافتد، او به آرامی جواب میدهد، «داری ازم میپرسی يه ساعت چطوری کار میکنه. کافيه نگاهت به زمان باشه.» صحنههای کاروانهای مردانه عظيم و تيراندازیها بدون شک مرهون سبک مايکل مان هستند و سکانسهای شبانه مادون قرمز دلهره آور، که به مانند يک سياره بيگانه درآمدهاند، انگار از «سی دقيقه بامداد»(Zero Dark Thirty) کاترين بيگلو وام گرفته شدهاند. جالب اين است که چيز زيادی از خود فيلمساز مولف، ويلينيو، وجود ندارد: نظر مساعدی درباره کارهای فکری ترش مانند «ویرانشده»(Incendies) و درام انگليسی زبانش «زندانیان»(Prisoners) نداشتم، گرچه از فيلم کابوس وار «دشمن»(Enemy) لذت بردم. در «سيکاريو»، او تنها کنترل يک فيلم هاليوودی را به دست گرفته و سعی کرده آن را با فراست بالای خود بدون هرگونه روشنفکری خودفروشانه- که همه میدانند خريداری ندارد- مديريت کند. اين فيلم به عنوان يک تريلر اکشن، [خوب] در آمده است.
داستان در مورد مامور اف بی آی به نام کیت با بازی “امیلی بلانت” است که بازی در فیلم های لبه فردا و به سوی جنگل را در کارنامه دارد، این شخص طی درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در مرز آمریکا و مکزیک، سقوطی در منجلاب بی اخلاقی و فساد را تجربه می کند.