چهره آدمهایی که به دیدن فیلم آمده اند جالب است!. همه با شال و کلاه و چهره ایی که ژست معناگرایی از سر و کولشان بالا می رود!.
همانطور که انتظار داشتم، نحوه مدیریت 4 داستان در شبانه روز به درستی انجام نشده و کارگردانان هرجا که دلشان خواسته و دوست داشته اند داستان را بهتر روایت کرده اند و هرجا هم که خواسته اند به دیگر داستان بها نداده اند.
کار قبلی این کارگردانان «شبانه» نام داشت که درباره مواد روان گردان و این چیزا بود. آن فیلم با وجود اشکلاتی که داشت اما با توجه به اینکه اولین ساخته کارگردانانش بود، نسبتا تحویل گرفته شد اما از این یکی دیگر نمی توانم چشم پوشی کنم!. داستان فیلم درباره عشق و خیانت و کلا این مسائل است. همه ما متوجه هستیم که در ایران امکان پرداخت کامل به این مسائل وجود ندارد اما باز هم به سراغ این نوع سوژه ها می روند. نمی دانم چند سال باید بگذرد تا این حضرات فیلمساز به این آگاهی برسند که سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند. آخرش هم برای توجیه ضعف خود در فیلمسازی می آیند و می گویند آی ما توقیف شدیم ، آی ما ممیزی شدیم و...
شخصیت فوژان با بازی مهناز افشار شناسنامه ی جالبی دارد؛ او مدرن و امروزی است و به نظر می رسد که نماینده آدم حسابی های این روزهای جامعه باشد اما در مواجه با عشق و مشکلات شخصی اش ناگهان رنگ می بازد و می شود همانی که همیشه دیده ایم؛ بی منطق و عجیب و غریب!. کلاً اپیزود مربوط به فوژان کمی شبیه به فیلم هندی است!. ظاهراً 2 کارگردان این اثر علاقه زیادی به فرهنگ ایران زمین و نقاشی و خطاطی و... داشته اند زیرا در بیشتر مدت زمان فیلم از در و دیوار، هنر ایرانی می بارد. اما مثل همیشه افراط در این کار به راحتی مشاهده می شود.
اپیزود سیاوش هم در نوع خودش جالب است. او عاشق است اما معلوم نیست عاشق چی؟! او متفکر است اما معلوم نیست چرا و برای چه؟! کلا این شخصیت مرموز است و هیچ وقت هم از این کالبد خارج نمی شود.
در همه جای دنیا فیلم هنری را فیلمی می دانند که به زبان ساده متفاوت از روایت فیلمهای عامیانه باشد. اما در ایران هر فیلمی که داستانش مربوط به روابط زن و مرد می شود را در رده معناگرا رده بندی می کنند!. « شبانه روز » دقیقاً چنین تعریفی دارد. به فیلم که نگاه می کنید شخصیت ها کتابهای انگلیسی زبان به دست می گیرند و نگاه می کنند ، دکوراسیون منزل شیک است ، خانم طراح صحنه است ، آن یکی نقاش است و... که همه اینها به تعریف فیلمسازان یعنی اینکه این فیلم معناگراست!. من که نفهمیدم کجای این فیلم معناگرا بود!.
رنگ بندی فیلم هم دنیایی دارد. سکانس مربوط به مهتاب کرامتی که در آن وی نقش شخصیتی قدیمی به نام تاج السطنه را در یک فیلم بازی می کند ، قاب بندی سیاه و سفید دارد و سکانس مربوط به سیاوش هم قهوه ایی است!. فیلم معناگرا هست خب!
3 داستان شامل فوژان ، مرجان و حوراء نسبتاً مشابه یکدیگر هستند و می شود آنها را یک فیلم دانست اما اپیزود مربوط به سیاوش کاملا بی ارتباط با فضای داستان است. این اپیزود بدجوری ناهماهنگ با اپیزودهای دیگر است و حسابی مخاطبش را ناامید می کند.
آنطور که فهمیده ام فیلم مدتهاست که در بلاتکلیفی ( توقیف!؟ ) بوده ولی شخصاً دلیل آن را نمی دانم. فیلم نه موضوع جنجالی ایی دارد ، نه در آن کسی شیطنت می کند، نه به سیاسیون یا افراد مهم توهین می شود و نه هیچ چیز دیگر. فیلم ساده و بی آلایش است و احتمالا مدیران سینمایی حوصله اکران آن را نداشته اند.
پوستر فیلم خیلی جالبه! به اندازه انگشتان 2 دست سر از این پوستر بیرون آمده و هر طرفش هم نام بازیگران را زده اند. خلاقیت گرافیست مثال زدنی است!.
2 کارگردان این فیلم از آن دسته فیلمسازانی هستند که می توانند چندین ساعت از ماهیت سینما و تعریف سینمای هنری و پست مدرنیسم و این چیزا برای شما صحبت کنند اما وقتی فیلمشان را که نگاه می کنید همه جور مشکلات سطحی می بینید. این 2 کارگردان نمونه بارز فیلمساز ایرانی هستند!
در این فیلم از تکنیک " دوربین روی دست " استفاده شده است. من این نوع فیلمبرداری را در چند قالب فیلم دیده ام؛ فیلمهای اکشن نظیر کلاورفیلد ، فیلمهای اجتماعی نظیر بیوتیفول و فیلمهای ترسناک نظیر REC . اما چیزی که تابحال ندیده بودم این است که در یک فیلم عاشقانه که اصل ریتم فیلم کند و ساکن است ، از شیوه " دوربین در دست " استفاده کنند و فکر می کنم « شبانه روز» اولین فیلاست که چنین کاری انجام داده باشد ! دارم فکر می کنم که چه لزومی داشته که داستانهای عاشقانه « شبانه روز » به سبک " دوربین روی دست " فیلمبرداری شود. 2 کارگردان این فیلم در جایی گفته بودند که دلیل بد بودن دیگران با ما این است که آنها نمی توانند حتی بازیگران درجه دو و سه را راضی به حضور در فیلمشان کنند اما بعضی از بازیگران برای بازی در فیلم ما حتی دستمزد هم نمی گیرند!.
بازی
حامد بهداد در نقش سیاوش که پیش از این همه از آن به عنوان یک اَبرنقش یا بازی هنرمندانه یاد می کردند ، به واقع دلیلی است برای اینکه یک دل سیر بخندیم!. یادش بخیر قدیم ترها
رضا کیانیان بود که راحت پیر و جوان می شد،
سوسن تسلیمی بود که راحت شهری و دهاتی می شد اما امروز...
مهناز افشار هم بی حال است و به نظر می رسد در زمان بازی در این فیلم بسیار خسته بوده است. مهتاب کرامتی شاید بهترین بازیگر فیلم باشد که به نوعی در 2 نقش حضور داشته است. دیگر بازیگران فیلم هم معمولی هستند و هیچ درخششی نداشته اند؛ وضع حمیدرضا پگاه کمی بهتر است.
پایان فیلم هم مثل خود فیلم عجیب و غریب است.
باید می بودید و عکس العملهای تماشاگران بعد از پایان فیلم را می دیدید؛ ... کارگردان رو ببره ، ای بر اون .... ، این چه .... بود و... قیافه تماشاگران قبل و بعد از نمایش فیلم کاملا متفاوت بود!.
چرا باید ببینیم ؟
خب چه عرض کنم!؟ مدتهاست که سینماگران ما خود سینما را ول کرده اند و چسبیده اند به نقد و تحلیل فیلم!. فکر می کنم لازم است که سینماگران ما بجای اینکه هر لحظه به تلویزیون بیایند و دم از فیلمسازی رابرت آلتمن بزنند یا اینکه اجزای یک فیلمنامه را از نگاه اینگمار برگمن بررسی کنند و در آخر هم خودشان را با آن خدا بیامرزها مقایسه کنند، بهتر است نگاهی به خود و فیلمسازی خودشان بیندازند. متاسفانه سالهاست که ما سعی نکرده ایم فیلمی حتی معمولی بسازیم و بجای آن در هرچه که ساختیم دم از فیلم معناگرا و توقیف فیلمهایمان زدیم!. نمونه بارزش هم همین « شبانه روز » است که علی رغم تمام صحبت های قشنگ سازندگانش درباره این فیلم هنری شان ، اثری به شدت خسته کننده و مهمتر از همه خالی از هنر است.