علیرضا صابر : شهری که خیر و شر در آن ، آدم های برجسته ی در حال نزاعاند! خیر فقط می خواهد شر را از حرکت بازدارد ولی شر ، فاعلتر است و...
14 آذر 1395
شهری که خیر و شر در آن ، آدم های برجسته ی در حال نزاعاند! خیر فقط می خواهد شر را از حرکت بازدارد ولی شر ، فاعلتر است و در تلاش برای اثبات خود! "شوالیه تاریکی" اگرچه بهنظرم شایسته ی این همه تعریف ، تحسین ، شاهکار خطاب شدن و ... نیست، ولی فیلم بدی هم نیست! اکثر تلاش های فیلمسازان اسمدرکرده ی امروزی در اوج خود به دیدنیشدن اثر میانجامد و پا فراتر نمیگذارد (استثنا وجود دارد)؛ چون اسیر شعار دادن ، نصیحت کردن ، مفهوم بازی ، تکنیک بازی ، سرگرمی های سطحیو دمدستی ویا تزریقات مبتدیانه ی برونسینمایی -مثلاً فلسفی- هستند! جای اینکه اسیر سینما شوند و اسیر نما! "نولان" در "شوالیه تاریکی" کمی از بند اسارت های مُدشده ، رها شده و معقولتر عمل می کند! اثرش نه یک اثر آسیبشناسانه ی جدّی است و نه همذاتپندارانه! با فاصله ای معیّن به سبک فیلم های آسیبشناسانه میایستد و اثری کمتر شعاری (نسبت به دو قسمت دیگر) و سرگرم کننده میسازد که ذهن را درگیر خود میکند؛ جاهایی هم قلب را! از آنجا که تکنیکباز خوبی است، اثرش از لحاظ جلوه های ویژه و اکشنِ عامهپسند، قابل قبول است. فیلمنامه ی دقیق و کمی حامل جزئیات نوشته و شعار دادن ها و تبدیل شدنِ دهان آدمِ فیلم به بلندگویِ نولان، بسیار کمتر شده. "شوالیه تاریکی" از نقاط قوّتش ضربه می خورد ولی نمیمیرد!! یکی از نقاط ضعف فیلم ، ورّاج بودن در افتتاحیه است! این ورّاج بودن از مشکل نولان در بتمنسازی می آید (سهگانه ای که بشدّت از بتمن های "شوماکر" جلوتر و از بتمن های "برتون" عقبتر است). مشکلی که همراه با شعارهای سطحی ، بتمن اول را ابتر کرد و به همراه ادعا های پوشالی و طمع ، بتمن سوم را غیرقابلتحمّل! ولی اینجا با چیزی همراه نیست! مشکل : منطق تراشی است. منطق تراشیدن برای قصه ای که اساساً از کامیک بوک می آید و ابَرقهرمانی است، نشانه ی فهم سینما نیست! کشیدن شیره ی مفهوم از چنین قصه ای هم نشانه ی فهم سینما نیست! فیلمسازی که فرم بفهمد و درقبال هر نما، خودش را مسئول بداند، بهراحتی می تواند قصه ی بتمن را با همه ی اِلِمان های -شاید- فانتزیاش به منطق روایی و بصری خاصّی برساند که مخاطب ، ناخواسته آن را باور کند! نه اینکه چون قصه ی بتمن نولان خیلی به واقعیت روز جهان نزدیک است (شده) و حرف آسیبشناسانه می زند پس برای مخاطب قابل باور است! خودآگاه کردن این باور، هنر نیست! بخصوص اینکه بخواهیم از اینکار بهره ی مفهومی هم ببریم! تمام مفهوم ، بادِ هواست اگر منطق و باور مخاطب خودآگاه بماند و رو باشد! تاثیری که از چنین فرآیندِ غیر هنری روی مخاطب گذاشته می شود، سطحی و گذراست! خیلی زود هم فراموش می شود؛ چون دلنشین نبوده و حافظه ی قلب خیلی قویتر از حافظه ی مغز است! البته این ضعفِ فیلم در افتتاحیه، کاملاً از جنس ضعف -ویرانکننده ای که در- بالا -بهآن اشاره کردم و باعث نابودی دو بتمن دیگر شده-، نیست! اساس ، همان است ولی هدفدار بودن فیلمنامه و کمی کارگردانی باعث قابلتحمّل شدن این ضعف میشود! فیلم با سکانس هایی ضربتی -شامل یک ، دو و یا سه آدم اصلی و فرعی- که هدفِ توضیحِ رابطه ی آدم های فیلم را دارند، شروع می شود! توضیح ها با دیالوگ های سریع و زیاد همراه است که اگرچه شخصیت نمیسازد ولی روابط و کمی هدف آدم ها را -هرچند گذرا- توضیح می دهد تا فیلم یک امتیاز منحصر بفرد نسبت به دو قسمت دیگر و نسبت به بسیاری از فرنچایز ها (فیلم های دنباله دار) پیدا کند؛ اینکه بشود آنرا مستقل از قسمت های دیگر دید و بررسی کرد! مقدمّه چینی های قسمت اول هیچ کارکردی در قصه ی "شوالیه تاریکی" ندارند چون در افتتاحیه ، هرآنچه که برای شروع نیاز است توضیح داده می شود! پایان فیلم هم بهنظرم هیچ نیازی به قسمت سوم ندارد! سهگانه ی نولان با "شوالیه تاریکی" انسجاماش را از دست میدهد و میشود این فیلم را جدا و قسمت اول و سوم را بعنوان یک دوگانه بررسی کرد! افتتاحیه فیلم ، یک سکانس -کم و بیش جدّی- دارد که می توان دربارهی آن حرف زد: سکانس ابتدایی، دزدی از بانک. اولین نمای فیلم، نمایی کاملاً باز و عمومی از آسمانخراش های گاتهام است، با تراولینگ دوربین و متمرکز شدناش روی یک ساختمان با شیشه های منظّم و تیره، ناگهان یکی از شیشه ها میشکند (بینطمی) ، آدمهای جوکر هستند و ما وارد قصه ی فیلم می شویم! کلّ فیلم درباره ی بینظمی و روش هاست؛ و شاید بهچالشکشیدن آنها از درون! باقانونبودن به صلاح خود (پلیس ها و خلافکارها) ، باقانونبودن به صلاح دیگران (بتمن و اندکی هاروی دنت) و بیقانونی یا آنارشی (جوکر)! با دزدی یک بانک توسطّ جوکر و افرادش وارد فیلم می شویم. دزدیای که با نقشه جلو میرود و زمانبندی! زمانبندی ای که حتّی جا برای گفتن یک جمله ی سنگین و هوشمندانه توسط جوکر به مسئول بانک هم دارد و پس از آن ، چقدر دقیق اتوبوس جوکر دربین اتوبوسهای دیگر استتار می شود! این زمانبندی و نقشه ی کمیک و تا حدودی سوررئال خیلی ، ریشه در واقعیتِ جهانی که در آن نفس میکشیم ندارد ولی کاملاً برای مخاطب ، قابل باور می شود! چون با ناخودآگاه مخاطب کار میکند و باعث میشود مخاطب تا پایان فیلم ، جوکر را دستِ کم نگیرد! قرار است با نقشه ی دقیق ، کارش پیش برود! جمله ی هوشمندانه ای که بین جوکر و مسئول بانک رد و بدل میشود ایناست: "هرچیزی که تو را نکشد، براحتی تو را عجیبتر خواهد کرد!"؛ دقیقاً بعد از آن مصداقی تصویری و تاحدودی کمیک از نارنجکِ داخل دهانِ مسئول بانک و نمردن او، به ما نشان میدهد. جمله ی آشناییست! از نیچه، فیلسوف آلمانی! "هر آنچه که شما را نکشد، قویترتان خواهد کرد!". فرمول دو جمله یکی است ولی در یک کلمه یا بهتر بگویم یک "حرف" با هم اختلاف دارند! Stranger و Stronger! حرف a و o (حرف o نظم ظاهری و ساده ای دارد ولی a ...)! شوخی خوبی است یا به اصطلاح Joke خوبی است! همین شوخی ها که جلوتر مرگبار و مرگبارتر میشوند ، توضیح درست و غیرقابلتفکیکی از نام بدمن فیلم است! Joker! جوکر عجیب بودن را در بیقانون بودن میداند و فراتر از قوی بودن (فیزیکی و حتی مالی)! به عقیده اش ، قانون ضعف میآورد ، هرچه قدرکه قوی باشی! با نقشه کشیدن و همه چیز را تحت کنترل داشتن هم مخالف است ولی این یکی را دروغ میگوید! خودش هم نقشه میکشد؛ میخواهد وجه بد و غیراخلاقی آدم ها را رو کند و شهر را مال خود کند! پس نهایتاً میخواهد کنترل کند! حالا این نقشه کشیدن جوکر ، چه فرقی با نقشه کشیدن های دیگر دارد؟ /(پاسخ من: هدفدار است ولی رسیدن به هدف در آن مسأله نیست! چون هدف، خیلی بزرگتر از ابزاری است که برای رسیدن به هدف استفاده میکند و در یک محیط قانونمند و بانظم قابل دستیابی نیست! ویرانی و هرج و مرج حاصل از ابزارِ شر مهم است؛ و تأکید بر آن برای ایجاد بینظمی و شاید رسیدن به هدف)/ پاسخ را در فیلم نمیبینیم و نمیفهمیم! این دروغ اگرچه بیشتر کارکرد نمادسازی از جوکر را پیدا کرده ولی با یک کارگردانی جدّیتر و میزانسن ، میشد تضادّش را به تصویر کشید و حرفهایی برای گفتن داشت ولی حیف! از دیگر اطلاعاتی که افتتاحیه ی فیلم به ما میدهد، جلو بودن بتمن -در دستگیری خلافکارها- از پلیس و سیاستمداران است و اینکه پلیس با قانون و حوزه ی اختیاراتی که دارد قادر به دستگیری خلافکارها نیست و به بتمنی نیازمند است که خارج از محدوده ی قانون ، مثلاً به هنک کنگ برود و دستگیری آنها را میسّر کند! پس این نیاز به وجود بتمن بعنوان اهرمی کمکی که هیچ قابلیّت فرا انسانی ندارد، آسیبپذیر است و سرمایهدار، در فیلم احساس میشود و این کاری است که افتتاحیه طولانی فیلم (حدود 40 دقیقه) میکند؛ بعلاوه اینکه نولان، تکنولوژی را فراتر از قانون و در دستان بتمن قرار میدهد. بحث تکنولوژی را جلوتر پیش خواهم کشید. با تهدید جوکر به کشتن شهروندان -به ازای هر روزی که بگذرد و بتمن هویّتش را افشا نکند- ، افتتاحیه تمام شده و فیلم وارد فاز جدیدی میشود. اکشن/تریلر/ماجراجویی با درامی در دوردست ها که بهدرستی، ریتم فیلم هم به تبعیت از آن تندتر میشود. جوکر با خودش بینظمی میآورد و فرمول "پلیس بهاضافه ی بتمن مساوی با پایان خلافکاری" را دچار تزلزل و نهایتاً نقض میکند! زرنگتر و بابرنامهتر از همه عمل میکند و اعتقاداتش را بر فیلم پیاده میکند! طوری که به جرأت میتوان گفت "شوالیه تاریکی" را بدون جوکر نمیشود دید! با اینکه شاید درکل، فقط در یکپنجم طول فیلم حضور فیزیکی دارد ولی اساس فیلم میشود! یک بدمن درست و حسابی (بهنطرم ضعف شخصیت پردازی هم دارد) که متافیزیکی بتمن را به چالش میکشد! برعکس "بین"، بدمن بدردنخور و هیچکاره ای که در قسمت سوّم، فیزیکی بر بتمن غلبه میکند! بازی متودیک "هیث لجر" در نقش جوکر -که به قیمت عمرش تمام شد- نه اگزجره (اغراقی) میشود و نه تصنعی! درحدی که بهقولِ خودش ، مأمور بینظاست و عامل محرّک قصه و اتفاقات فیلم. البته این نکته ی مثبت فقط توسط هیث لجر شکوفا نمیشود! بخشی از آن را مدیون فیلمنامه است و بخش بزرگتری را مدیون دکوپاژ و اندکی میزانسن! نولان از جوکر، برداشت بلند نمیگیرد؛ البته از هیچ کاراکتری برداشت بلند نمیگیرد ولی ، این کارکرد ریتمیکِ برش ، درمورد جوکر کارکرد فرمیک پیدا میکند! در بلند ترین برداشت ها "چهره" تماموقت جلوی دوربین نیست. این نکته خیلی به هیث لجر و اینکه بازیاش افراطی یا تفریطی نشود و اندازه بماند ، کمک میکند؛ طبعاً در جدّیگرفتهشدن جوکر توسط مخاطب هم بیتأثیر نیست! البته جاهایی هم این اتّفاق نمیافتد مثلاً هنگام گروگان گرفتن پلیس در اداره! تضاد بین کلام و عملاش درمورد برنامه داشتن و نقشه کشیدن و کنترل ، کمی در بازی و اکت های شوخطبعانه و شوخی های بد (مرگبار) نهادینه میشود ولی، در فیلمنامه و کارگردانی نه! کاراکتر جوکر در فیلمنامه، آدمی کم و بیش باسواد ، غیر عادی و غیر سادیک ، غیرقابل پیشبینی ، گمراهکننده و روانگسیخته از نوع پارانوئید است؛ با پارانویایی از جنس پارانویای کاراکتر "دنزل واشنگتن" در "روز تمرین" : مردی بود که رویایی داشت و در رویایش با همه زندگی میکرد! بدون گذشته و بررسی علل عقاید و رویایش. بجز دو قصه ی کوتاه زیرکانه و متفاوت از زخم روی صورت! این دو قصّه تاحدودی اشاره به تأثیر زندگی با پدر و مادر و همسرش دارد ولی بطور قطع تا به تصویر نیاید، مخاطب را تحت تأثیر نمیگذارد؛ ریشه یابیای هم درکار نیست! خوشبختانه در فیلم از دادن شعار اینکه جوکر (وحتّی بتمن) محصولی از جامعه است و اینها ، خبری نیست! تصویری مبهم از تأثیر گذشته و محیط پیراموناش به ما میدهد و بقیه فیلم مختص تأثیر او روی محیط اطراف است. از آدم های خاکستری هم خبری نیست! آدمهای خوب و بد در یک نمای بسته مشخصاند و این از عملشان برمیتابد! تنها استثنای نصفه و نیمه ی این قضیه "هاروی دنت" است. مانور فیلمنامه روی هاروی دنت، زیاد است. آدمی جذّاب، کاربلد در عرصه سیاست و وکالت، با تلاش بسیار برای دستگیری خلافکارها ، واقف بودن به عدم تواناییاش در انجام اینکار به تنهایی و سکّه ی شانساش! سکّه ی شانس زیرکانه ای که فاصله بین انجام کار و اراده ی انجام کار -در این آدم- را پر میکند! سکّه ای که هر دو رویش یکیست! خیلی جای کار داشت و میتوانست مثلاً با سکانس "دو کشتی" بشدت ارتباط پیدا کند ، که نمیکند /(آدم های داخل هر کشتی، حاضر به ارتکاب جرم برای نجات خود هستند ولی جرأت و اراده ی انجام آنرا ندارند؛ چون به خوبی ایمان دارند و برگ برنده ی جوکر در فیلم ، گرفتن همین امید و باور از مردم است!)/ ، و این سکّه درکل المانی سطحی باقی میماند تا اینکه یک رویش میسوزد -مثل خود هاروی دنت- و دیگر دو رویش یکی نیست -برعکس خود هاروی دنت-! متأسفانه باز هم در سطح باقی میماند و وجدان یا اراده ی ضدّ حالت اول که باید به ما بدهد، نمی دهد! هاروی دنت فیلم، آدمی تیپیک و ابزاری است! سکّه هم به دادش نمیرسد! ظاهراً نماد قهرمانی با چهره و قانونمند است و باطنی هم درکار نیست! نمیفهمیماش! کاملاً اسیر منطقتراشی نولان است! خوب بودن و بعد بد شدناش کاملاً قراردادی است و ابزاری برای اثبات جوکر و غلبهاش حتی بر تکنولوژی و قانون؛ اثباتی بر پیروزی جوکر! بهنظرم بعد از نرسیدن دوربین به "سبک" و قصهگویی در میزانسن (بجز اندکی در کاراکتر جوکر و پیاده کردن عقیده اش بر حال و هوای فیلم)، مهمترین عاملی که نتوانم این فیلم را فیلم خوبی بدانم، همین کاراکتر مهمّ هاروی دنت و عدم پرداخت درست و عمیق به اوست! و امّا تکنولوژی! تکنولوژی فقط متعلّق به بتمن است! کسی که فراتر از قانون و برای خدمت به دیگران است. نگاه عجیبی که نولان به تکنولوژی دارد این است که اولاً آنرا فراتر از قانون میداند و دوماً تکنولوژی را هم در برابر آنارشیسم به شکست وامیدارد، حتّی قویترین و ظاهراً کثیفترین نوعاش! بتمن در اواخر فیلم از تکنولوژی برتر و ظاهراً کثیفی (برگ برندهاش) استفاده میکند برای یافتن جوکر! در حالیکه جوکر خودش همین را میخواسته که توجّه بتمن و پلیس را به خودش جلب کند و برگ برنده اش هاروی دنت (باور مردم به خوبی) ، انتقام بگیرد و در چشم عموم بد شود! هرچند که کثیف بودن این تکنولوژی را داخل فیلم نمیفهمیم و باید مفروض بگیریماش، ولی درکل نگاهی است که خیلی رو نمیشود و کاملاً زیر پوست اثر جا میگیرد! نگاه "تیم برتون" به تکنولوژی در دو بتمناش نگاه دیگریست که پرداخت و کارکرد بهتری هم دارد. پایانبندی فیلم بد است! سرهمبندی است و نتیجهگیری بیخود! جوکر برنده شده و گوردون و بتمن به این نتیجه میرسند که دروغ بگویند تا در دید مردم، هاروی دنت خراب نشود و جوکر برنده نباشد! اینکه قهرمان واقعی کیست و حقیقت برای مردم کافی نیست و اینها باید در اثر وجود داشته باشد و قبل از اینکه به دیالوگ بیاید، مخاطب به آن رسیده باشد! (راستی! کدام مردم؟) طراحی دیالوگ ها بطوریکه سوالات ، پاسخ داده شوند، بدون کار فرمی و نرسیدن خودِ مخاطب به پاسخ ها که پایانبندی نیست! منِ مخاطب با دیدن شوالیه تاریکی، شوالیه سفید را باور نمیکنم! نه بهترین بودناش و نه حتّی خوب بودن و بقول بعضی ها نماد انسان امروزِ گرفتار بین خیر و شر بودناش! پس بحث قهرمان و شوالیه و افسانه و اینها همه بادِ هوا ست! نگهبان خاموش را میفهمیم ولی اینها را نه! پایانبندی فیلم من را به یاد "مردی که لیبرتی والانس را کشت (جان فورد)" میاندازد و بهنظرم پایان بندی آن فیلم بشدّت درست و برخواسته از کلیّت فیلم است؛ درحالیکه پایانبندی "شوالیه تاریکی" را برنمیتابم! اگر فیلم با جوکر بسته میشد خیلی بهتر بود و حداقل میگفتیم که بحث هاروی دنت و شوالیه سفید ابتر و پرداخت نشده باقی ماند؛ وقتی فیلم با هاروی دنت بسته میشود یعنی فیلمساز از قوّت اثرش خبردار نیست و همچنان در ذهناش به فکر کشیدنِ زوریِ مفهوم از اثر است! با ساختن "شوالیه تاریکی برمیخیزد" و "سفر میانستاره ای" هم ثابت کرد که نکات مثبت "شوالیه تاریکی" بیشتر اتّفاقی بودند و شاید در بهترین حالت ، از حضور هیث لجر و علاقه ی بی حدّ و مرز نولان به کاراکتر جوکر آمده بودند! "شوالیه تاریکی" حامل حرفیست که تمام و کمال بصورت فرمیک به سینما تبدیل نمیشود ولی حرفِ روی هوا و دریوری ای هم نیست! کمی در قالب فضا (بینظمی و به سطوح آمدن پلیس و حتّی بتمن!) و تنش های بین بتمن و جوکر و هاروی دنت به فرم میرسد ولی خیلی گذراست و فقط در حین تماشای فیلم جواب میدهد! ماندگاری خاصّی هم ندارد. این یادداشت تقریباً هفت سال پس از اکران فیلم نوشته شده و در این مدّت ، زمان ، "شوالیه تاریکی" را از تب و تاب حول اکراناش انداخته است و حالا شاید تنها چیزی که از این فیلم میگویند ، بهترین بودناش در بین فیلم های اقتباسی از کامیک بوک هاست و بدمناش، جوکر! با بازیِ بازیگری فقید و جمله های عمیقی که میگفت! این جمله ها بعضی ها کاملاً در اثر است و خوب ولی بعضی ها کاملاً بیرون اثر ، پُز و حرف ترجمه نشده ی نولان به سینما در دهان جوکر! قسمت اول بتمن (بتمن آغاز میکند) با مشکلاتی که داشت -اندکی تیتروار به آنها اشاره کردم- ، قابلیّت جدّی شدن را هم در خود داشت چون از المانی بهره میبرد که با اندکی پختگیِ فیلمساز میتوانست اثری جدّی را ارائه دهد. آن المان هم چیزی نبود جز ، خانه ی بتمن و زندگی دوگانه ی او و نهایتاً ویران شدناش! "مکان" هم کاملاً با "مکان" این فیلم (شوالیه تاریکی) تفاوت داشت! بیشتر حاضر بود (مزیّت) ولی به "فضا" ارتقا پیدا نمیکرد. البته این فیلم هم خیلی در بحث "مکان" موفق نیست و برای ما "گاتهام" نمیسازد! فضاسازیای که پیشتر بدان اشاره کردم اصلاً به معنای رسیدن به فضا از مکان و شخصیت نیست؛ بلکه بیشتر موفقیت فیلم در خلق حال و هوای بیقانونی و بینظمی است. قسمت سوم (شوالیه تاریکی برمیخیزد) ولی کاملاً تهی از این المان هاست! خیلی پرادعاست و بدمناش هم بدمن نیست! شاید هویّت "بین" کمی مخاطب را درگیر کند ولی در پایان کاملاً ناامید خواهد شد. اگر نولان ، فیلمساز جدّی و بزرگی بود ، "شوالیه تاریکی" بدترین فیلماش محسوب میشد! حالا که نیست و همه چیز برعکس است پس ، "شوالیه تاریکی" بهترین فیلم نولان است (تا پایان سال 2014) و سینمای جدّی ، ورای سرگرمی و جلورفتن نسبت به ساخت یک اثر صرفاً مهیّج با اندکی فحوای تزریقی ، هیچ -بعلاوه ی اپسیلون_صفر- ربطی به نولان ندارد! همین.
يکسال از زمانیکه دکتر جاناتان کرین « معروف به مترسک » که بطور اسرارآمیزی ناپدید شد و همچنین نقشه های راس برای نابود کردن شهر گاتهام توسط بتمن خنثی شد، گذشته است. اکنون با تلاشهای بروس وین، بتمن و کمکهای ستوان حیمز گوردون و یک بازپرس قضایی جدید به اسم هاروی دنت که قصد ازدواج با راشل را دارد، مردم شهر احساس آرامش می کنند. اما این وضعیت پایدار نمی ماند زیرا یک جنایتکار روانی و بسیار باهوش به اسم جوکر با نقشه هایش می کوشد تا آرامش شهر را بهم زده و هرج و مرج و رعب و وحشت را در شهر حاکم کند و با اینکار بتمن را به مبارزه بطلبد. بتمن با کمک هاروی می کوشد تا هر طور شده جوکر را متوقف ساخته و او را در چنگال عدالت قرار دهد اما جوکر ...