: مقدمه: فیلم "خوب، بد، زشت"، یکی از سه فیلم "سه گانه دلار"، ساخته سرجیو لئونه است که البته قسمت پایانی این سه گانه نیز است. این سه گانه شامل فیلم...
14 آذر 1395
مقدمه: فیلم "خوب، بد، زشت"، یکی از سه فیلم "سه گانه دلار"، ساخته سرجیو لئونه است که البته قسمت پایانی این سه گانه نیز است. این سه گانه شامل فیلم های "یک مشت دلار 1964"، "به خاطر یک مشت دلار 1965" و "خوب، بد، زشت 1966" است که هر سه آن ها از فیلم های فاخر سرجیو لئونه و هم چنین تاریخ سینمای وسترن اند. همیشه سینما دوستان، فیلم های وسترن را با نام این سه فیلم به خاطر خواهند سپرد. سه گانه ای که اعتبار جهانی و بین المللی سرجیو لئونه را چند صد برابر کرد و نام او را برای همیشه در تاریخ بزرگ ترین فیلم سازان تاریخ قرار داد. داستان این فیلم را خود سرجیو لئونه به همراه لوسیانو وینچنزولی نوشت و در تبدیل آن به فیلم نامه نیز سرجیو لئونه به همراه لوسیانو وینچنزولی و ایج و اسکارپلی (که ایجنور انکروچی و فوریو اسکارپلی با هم دیگر فیلم نامه بیش از صد فیلم را نوشته اند) کار اصلی را انجام داد. موسیقی فیلم هم از ماندگارترین موسیقی متن های تاریخ سینما است که توسط استاد بزرگ موسیقی، انینیو موریکونه، ساخته شده تا همه عناصر تشکیل دهنده فیلمی خوب مهیا باشد. سرجیو لئونه با این که این فیلم را در ایتالیا ساخت ولی از بازیگران بزرگ وسترن هالیوود یعنی کلینت استوود (در نقش خوب)، لی ون کلیف (در نقش بد) و الی والاک (در نقش زشت) استفاده کرد تا بتواند اثری ماندگار خلق کند.
داستان اصلی: داستان فیلم خوب، بد، زشت در خلال جنگ داخلی آمریکا رخ می دهد و در مورد سه جنایت کار بزرگ آمریکایی -به اصطلاح وسترن- است. سه نفر از بهترین هفت تیر کش های زمانه که به صورت اتفاقی از راز 200 هزار دلار پول به سرقت رفته، خبر دار شده و بر آن می شوند تا این پول ها را به دست بیاوردند. ما در داستان فیلم با تلاش و تبهکاری این سه شخصیت روبه رو می شویم.
جنگ داخلی آمریکا: به دلیل این که داستان فیلم در طول جنگ داخلی آمریکا رخ می دهد، به توضیحی مختصر و مفید در مورد این جنگ و دلایل شکل گیری آن می پردازم. جنگ داخلی آمریکا پس از انتخابات 1860 و به قدرت رسیدن رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، آبراهام لینکلن، آغاز گشت. ایالت کارولینای جنوبی توسط قانون اساسی داخلی خود، از آمریکا جدا شد و به همراه آن ایالت های جورجیا، فلوریدا، آلاباما، میسیسیپی، لوئیزیانا و تگزاس، آرکانزاس، کارولینای شمالی، ویرجینیا و تنسی کنفدراسیون کشورهای آمریکا را تشکیل دادند. این ایالت های جنوبی به ایالت های برده داری مشهور بودند؛ زیرا در این ایالت ها سرمایه داران و فئودال ها هنوز از قانون منع برده داری تبعیت نمی کردند و برده داری در این ایالت ها اجرا می شد. رئیس جمهور وقت ایالت های جنوبی، جفرسون دیویس، بود.
شروع جنگ: آبراهام لینکلن با حمایت مردم و احزاب سیاسی روبه رو و به دنبال بهانه ای برای آغاز جنگ بود؛ چرا که طبق قوانین ایالت ها، خارج شدن ایالت های شورشی از آمریکا هیچ منع قانونی نداشت. لینکلن پس از اولین حمله جنوبی ها در آپریل 1861 به سومتر، فرمان جنگ و نابود کردن ارتش جنوبی و تصرف پایتخت این سرزمین های شورشی را داد و جنگ خونین داخلی آمریکا آغاز شد. در نهایت نیز با کشته شدن 600 هزار تن در این کشور به پایان رسید و با پیروزی ارتش شمالی (یانکی ها) به اتمام رسید. ارتش شمالی ها که فرماندهی آن به عهده ژنرال گرانت بود، لباس آبی رنگ داشتند و با عنوان یانکی ها معروف بودند. ارتش جنوبی نیز که لباس خاکستری می پوشیدند را ژنرال لی فرماندهی می کرد که بسیار در دلاوری و سیاست جنگی مشهور بود.
پایان جنگ: در آپریل 1865 سرنجام پس از 4 سال، نبرد سخت بین ارتش شمالی ها و جنوبی ها، سرانجام ژنرال لی خود و ارتش خود را تسلیم ارتش ژنرال گرانت کرد. جنگ بین شمال و جنوب به پایان رسید و ایالات متحده دوباره به صورت متحد و یک پارچه درآمد.
شخصیت های اصلی فیلم:
یک دزد و قاتل بی رحم. کسی که به "موش کثیف" مشهور است و در داستان فیلم با نام "زشت" معرفی می گردد. زشت هفت تیر کش چالاکی است و شخصیت بامزه ای که نشانگر از احمق بودن و ساده لوح بودن او است، دارد. برادر او یک کشیش است و زشت در صحنه برخورد به برادرش می گوید: "در سرزمین ما برای زنده ماندن، یا باید کشیش شد یا راه زن؛ چون تو ترسو بودی راه ساده را انتخاب کردی". از جمله تخلفات زشت که در فیلم از آن ها یاد می شود می توان به سرقت مسلحانه ازشهروندان، بانک ايالتي و صندوق هاي پستي و هم چنین سرقت اشيا مقدس و وقف شده، ايجاد حريق در زندان ايالتي، شهادت دروغ، دو همسري و رها کردن همسر و فرزندان، فعاليت در فحشا، آدم ربایی، اخاذي، دريافت اموال دزدي، فروختن اموال دزدي و ساخت پول تقلبي اشاره کرد.
بد: "بد" یک شخصیت بی رحم و آدم کش است که در ازای دریافت پول حاضر به انجام هر کاریست. او گروهبان ارتش یانکی ها (لباس آبی ها) است و در کار های کثیف زیادی هم چون قتل، گروگان گیری، سرقت و فروختن اموال گروگان ها و کارهای کثیف دیگری شرکت می کند. او نوعی شرافت خاص در انجام کارهایش دارد. زمانی که پولی را از کسی در ازای کاری دریافت می کند، تا پایان، آن کار را انجام می دهد؛ حتی اگر نفر بعدی پول بیشتری به او پیشنهاد دهد. بد نیز در هفت تیر کشی مهارت بسیار بالایی دارد.
خوب: "خوب" توسط بازیگر بزرگ، کلینت استوود، بازی شده است. شخصیت خوب در واقع خیلی خوب نیست. او در رفاقت نارو می زند و برای پول آدم می کشد و هیچ کس هم برایش اهمیت ندارد. خوب تنها از دو شخصیت دیگر خوب تر است و -مثلا- در فیلم نمی بینیم که او هیچ انسان بی گناهی را بکشد. خوب هفت تیر کشی فوق العاده است و شخصیت بسیار خونسردی دارد و به نسبت دو شخصیت دیگر از نظر ظاهری، بهتر است.
داستان فیلم: موضوع اصلی فیلم در مورد یک جعبه پول و طلا به ارزش 200 هزار دلار است. زمانی که یک واحد نظامی از ارتش جنوبی ها، در حال اسکورت این پول ها بوده اند توسط سربازان یانکی ها مورد حمله قرار می گیرند و تنها سه نفر از این جنگ جان سالم به در می برند. این افراد استيون، بيکر و جکسون نام دارند و تنها جکسون از جای پول ها خبر دارد. بیکر به شخصیت بد مبلغی پول می دهد تا استیون را بکشد. بد به صورت اتفاقی از راز این پول ها با خبر می شده و می فهمد جکسون، که حالا نام خود را به "بیل کارسون" تغییر داده است، از جای پول ها خبر دارد. او بعد از کشتن استیون و بیکر به دنبال آخرین بازمانده این سه نفر می گردد تا ضمن کشتنش بتواند 200 هزار دلار را به دست آورد. شخصیت های خوب و زشت با یک دیگر کار می کنند. زشت که تحت تعقیب است و برای دستگیریش 2000 دلار جایزه گذاشته اند، همیشه توسط شخصیت خوب به کلانتر تحویل داده می شود و پس از تحویل او همیشه در صحنه اعدام، خوب جان زشت را نجات می دهد و پول حاصل از جایزه را تقسیم می کنند. ولی بعد از مدتی خوب از این کار خسته شده و زشت را در 70 مایلی اولین شهر در بیابانی داغ و بی آب و علف، دست بسته رها می کند. زشت به هر طریقی از بیابان جان سالم به در می برد و برای انتقام به دنبال خوب می گردد. پس از مدت ها تلاش موفق به انتقام شده و خوب را با خود به مخوف ترین بیابان منطقه می برد. جایی که درآافتاب سوزان آن امیدی به زنده ماندن خوب نباشد. در بین مسیر انتقام زشت از خوب، کالسکه ای سرگردان به طرف زشت می آید. زشت متوجه می شود که همه افراد داخل کالسکه کشته شده اند. او در زمانی که در حال غارت افراد است، متوجه می شود که یکی از آن ها زنده است. آن فرد به زشت می گوید، نامش بیل کارسون بوده و در ازای دریافت مقداری آب، مکان 200 هزار دلار پول را به او می گوید. کارسون ابتدا به او می گوید که پول را در قبری در قبرستان "سد هیل" پنهان کرده است و برای گفتن نام قبر باید حتما به او آب بدهد. زمانی که زشت برای آوردن آب رفته و باز می گردد، می بیند که بیل کارسون مرده. خوب در کنار جنازه است و به او می گوید اگر من را بکشی هرگز اسم و نشانی آن قبر را نخواهی فهمید. بدین ترتیب همکاری زشت و خوب دوباره برای رسیدن به قبرستان و پول ها شروع می شود. در طول مسیر، خوب و زشت به دسته ای ارتشی برخورد می کنند که لباش خاکستری پوشیده اند. آن ها برای این که جان سالم به در ببرند شروع می کنند به درود فرستادن بر ارتش خاکستری و لعنت بر ارتش آبی ها. وقتی دسته ارتشی نزدیک می شوند و گرد و خاک خودشان را می تکانند، معلوم می شود که آن ها ارتش آبی (یانکی ها) هستند. خوب و زشت را به اسارت به جنگ می برند. وقتی به اردوگاه می رسند بد به عنوان گروهبانی فاسد در این ارتش خدمت می کند و شدیدا دنبال نام بیل کارسون است. در زمان خواندن نام افراد ناگهان اسم بیل کارسون خوانده می شود. خوب به زشت می گوید که خودش را به جای بیل کارسون جا بزند تا بتوانند از این مهلکه جان سالم به در برند. همین طور هم می شود. بعد از این که زشت خودش را بیل کارسون معرفی می کند، بد که هر دوی آن ها را از قبل می شناسد و می داند که زشت بیل کارسون نیست، از زشت می خواهد که قضیه را برایش تعریف کرده و جای پول ها را بگوید. پس از کلی کتک زدن بالاخره زشت جای قبرستان را به بد می گوید. ولی نام قبر را تنها خوب می داند. بد با پنج تن از افرادش، خوب را با خود به سمت قبرستان می برند تا پول ها را بیابند. آن ها زشت را به یک نفر می سپارند تا به ماموران دولت تحویل بدهد. ولی زشت در مسیر حرکت، موفق به کشتن آن فرد شده و می گریزد. در طول مسیر خوب نیز موفق می شود از دست بد و افرادش بگریزد و به صورت اتفاقی دوباره به زشت بر می خورد که او هم در مسیر همان قبرستان است. آن ها با همکاری هم تمام افراد بد را از پا در می آورند. ولی بد می گریزد.
قبرستان: بالاخره انتظار ها به پایان می رسد. خوب و زشت به قبرستان می رسند. ولی در همین لحظه بد هم سر می رسد و آن ها مجبور به دوئلی سه نفره می شوند که این سکانس، از بهترین و ماندگارترین سکانس های تاریخ سینماست. خوب، بد، زشت در سه ضلع ایستاده و آماده دوئل مرگ و به دست آوردن پول ها هستند. هر سه از بهترین هفت تیرکشان منطقه اند بدون هیچ رحمی حاضر به کشتن یک دیگر، برای بدست آوردن پول ها می باشند. پس از مکثی طولانی بالاخره شلیک ها انجام می گیرد و خوب موفق به کشتن بد می شود. زشت هم متوجه می شود که اسلحه خالی به او داده اند.
جایزه: بعد از خارج کردن پول ها از قبر مورد نظر، خوب همان طور که از ابتدا گفته بود نصف پول ها را بر می دارد و نصف دیگر را به زشت می دهد. ولی او را به صورتی که از طناب دار آویخته شده روی چوبه دار نگه داشته و پس از طی مسافتی با یک شلیک آزادش ساخته و به راه خود ادامه می دهد. در پایان فیلم، تهدید های همیشگی زشت در مورد این که بالاخره خوب را خواهد کشت را می بینیم. او کلی ناسزا به خوب می دهد و فیلم پایان می یابد.
نتیجه گیری: خوب، بد، زشت را می توان اوج شکوه ژانر فیلم های وسترن اسپاگتی دانست. فیلمی که می توان گفت یک فیلم مردانه خشن است. فیلمی که سرجیو لئونه با وسواس زیاد و با انتخاب بهترین ها در هر قسمت آن را ساخت و توانست این حقیقت دلخراش زمانه آمریکا را به صورت فیلم درآورده و به تصویر بکشد. حقیقت تلخی از جنگ بین مردمان یک سرزمین و جنگ بین افرادی که برای به دست آوردن طلا و پول به هر کار کثیفی دست می زنند. سرجیو لئونه قصد بزرگ کردن تبهکاران را ندارد؛ بلکه می خواهد حقیقت تلخ جنگ و سودجویی های افراد در این برهه از زمان را نشان دهد تا شاید بتواند در این راستا فرهنگ سازی انجام دهد. صد البته برای این حرکت بزرگ، فیلمی ساخته که بسیار پر فروش بوده و برای تهیه کنندگان نیز راضی کننده باشد. او فیلمی ساخته که تنها برای یک نسل نیست و برای همیشه باقی خواهد ماند. متاسفانه به دلایلی نامعلوم این فیلم، هیچ جایزه معتبری را از آن خود نکرد و به صورتی از جوایز سینمایی طرد شد و می توان از همه فستیوال های سینمایی به علت این سردی خرده گرفت.
برخورد منتقدین: منتقدین فیلم "خوب، بد، زشت" را بسیار خشونت آمیز خوانده اند. لئونه در جواب آن ها اظهار داشت که کشتن و خشونت را در فیلم اغراق آمیز نمایش داده تا بتواند اوج خشونت و پلیدی وسترن (غرب) را به تصویر بکشد و تصویر واضح تری از این منطقه به بیننده بدهد. لئونه می گوید: غرب بر پایه خشونت ساخته شده است و من به صورت ساده و بی آلایش می خواستم که آن را به نمایش بگذارم. رناتا آدلر، منتقد ایتالیایی، در مورد فیلم می گوید: این فیلم گران ترین، پرهیزکارانه ترین و زننده ترین فیلمی است که به عمرم دیده ام. راجر ایبرت، منتقد بزرگ، نیز که این فیلم را در لیست بزرگترین فیلم هایش قرار داده است می گوید: در نسخه اصلی داستان چهار شخصیت وجود دارد ولی لئونه فقط سه شخصیت را می آفریند و احتمالا این به آن دلیل است که ژانر فیلم، وسترن اسپاگتی بوده و هر چیزی در آن ممکن است. چارلز چاپلین هم در لوس آنجلس تایم به تمجید از سرجیو لئونه و این فیلم پرداخته است. ریچارد کارلیس و ریچارد شیکل در لیست 100 فیلم برتر قرن خود نام فیلم خوب، بد، زشت"را جای داده اند. کونتین تارانتینو نیز می گوید این فیلم بهترین فیلمی است که تا به حال کارگردانی شده و هم چنین ساخت آن، بزرگ ترین افتخار تاریخ سینمای جهان است. مجله امپایر هم در لیست 500 فیلم برتر تاریخ سینما، فیلم "خوب، بد، زشت" را در جایگاه بیست و پنجم قرار داده است. تا امروز 97 درصد منتقدین پس از دیدن فیلم نظر مثبتی راجع به آن داشتند و این مسئله نشانگر آن است که خوب، بد، زشت یکی از بهترین و مشهور ترین فیلم های تاریخ در ژانر وسترن است.
در دوران جنگ هاي داخلي امريکا، سه مرد در پي يافتن جعبه اي هستند که حاوي دويست هزار دلار پول مسروقه است: »استنزا« (وان کليف)، »جو« (ايست وود) و »توکو« (والاک)...