محمدرضا وحیدزاده : «نفس» از مشکلاتی جدی نیز رنج میبرد. ریتم فیلم با جلو آمدن داستان کند میشود و فرم اثر هم از نقطۀ اوج خود فاصله میگیرد. اما بیگمان بزرگترین مشکل فیلم، پیرنگ آن است.
17 بهمن 1394
فیلم «نفس» سومین اثر نرگس آبیار، فیلمی است که پس از فیلم «شیار 143» و شوکی که به سینمای ایران وارد کرد، چشمهای منتظر بسیاری به سوی آن خیره شده بود. خیلیها منتظر بودند تا ببینند خالق اثر شگفت شیار اکنون با چه فیلمی به جشنواره خواهد آمد. «نفس» دقیقاً همان چیزی نبود که انتظارش را میکشیدیم، اما از جهات بسیار نیز یک اثر مهم و تأملبرانگیز بود.
فیلم «نفس» داستان زندگی کودکی خردسال است در اواخر دهۀ پنجاه که در یکی از روستاهای شهر یزد و در محیطی سنتی میبالد و گام به گام با تحولات تاریخی و اجتماعی آن دوران پیش میآید تا در نهایت به همراه خانوادهاش در شهر کرج ساکن میشود. نفس مملو از تصاویر زیبا و صحنههای شگفت است. فیلم با هلیشاتهایی نفسگیر از زادگاه «بهار»، شخصیت اصلی داستان، آغاز میشود و وارد روستای او میشود. راوی فیلم نیز بهار است و داستان با نریشنهای کودکانۀ او پیش میرود؛ با بیانی صمیمی و بازنمایندۀ صادق جهان خیالانگیز یک دختر خردسال است.
«نفس» روایتی از باورها و سنتهای مردمانی است که با سادگی و سختکوشیشان تاریخ عصر خود را چنانکه میخواستند رقم زدند. «نفس» آینۀ بیزنگاری از زندگی همین مردم است؛ مردمی که کار میکنند و میخندند و میگریند و مبارزه میکنند. داستان کودکی است که کودکیاش با «داستان راستان» و «جنایات بشر» و سخنرانیهای آقای کافی میگذرد. معلمی که به دلیل مقاومت در برابر حکم کشف حجاب اداره، تن به اخراج میدهد. دایی طلبهای که به دلیل بگیر و ببندهای شهر قم، به یزد میگریزد. پدری که کنار اعلامیۀ همکارش مینوسد شهید و از کار برکنار میشود. پدربزرگی که برخلاف معلم خشن مکتبخانه، قرآن را با محبت درس میدهد. مردمانی که خبر فرار شاه را میشنوند و برای استقبال از «آقا» به بهشت زهرای تهران میآیند. «نفس» روایتی صادقانه و شفاف از زندگی است؛ انباشته از قابهای دوستداشتنی و طراحی صحنههای موفق و گریمهای دقیق و بازیهای خوب. به ویژه بازی خیرهکنندۀ پانتهآ پناهیها که به نظر میرسد یکی از شانسهای جدی این دوره خواهد بود. «نفس» بازنمایندۀ یک کارگردانی به بلوغرسیده است. فیلمی است که توانسته دنیای کودکانۀ دختری خردسال را با همۀ رؤیاها و کابوسهایش، به تصویر بکشد. همچنین در این فیلم برای بازنمایی خیالات کودک از انیمیشن بهره گرفته شده است که بیاغراق، در صورت جداسازی و ترکیب، خود میتواند یک اثر مستقل و درخشان باشد. با این همه «نفس» از مشکلاتی جدی نیز رنج میبرد. ریتم فیلم با جلو آمدن داستان کند میشود و فرم اثر هم از نقطۀ اوج خود فاصله میگیرد. اما بیگمان بزرگترین مشکل فیلم، پیرنگ آن است. نفس به دلیل قصۀ نداشتهاش به شدت دچار تنگی است! به ویژه این تنگی نفس با طولانیتر زمان فیلم سختتر هم میشود. آنچنان که به نظر میرسد پایانبندی غیرهمنتظرۀ فیلم هم تنها یک راه گریز نهچندانموفق برای خروج از این مخمصه بوده است.
قصهی زندگی یک خانواده یزدی بین سالهای 57 تا 62 است. روایتی از زندگی چهار کودک با نامهای بهار، نادر، کمال و مریم که همراه پدرشان غفور و مادربزرگ در دهه 50 خورشیدی نفس میکشند! دنیای این کودکان دنیایی است پر از رویاهای زیبای کودکانه که قرار است رنگ حقیقت به خود بگیرد...