جیمز براردینلی : کوه اورست فتح شده است. از روزی که در ۱۹۵۳ که ادموند هيلاری و تنزينگ نُرگی به نخستين مردانی بدل شدند که پای بر فراز اين قله نهادند هزاران تن...
18 آذر 1395
کوه اورست فتح شده است. از روزی که در ۱۹۵۳ که ادموند هيلاری و تنزينگ نُرگی به نخستين مردانی بدل شدند که پای بر فراز اين قله نهادند هزاران تن ديگر موفق به صعود از اين کوه شدهاند. دلايل صعود به اين قله به اندازه خود صعود کنندهها متنوع هستند اما اغلب شامل اثبات چيزی (به خودشان يا ديگران)، جامه عمل پوشاندن به يک رويا، يا تقويت اعتماد به نفس هستند. گاهی اوقات هم پای بيش از يکی از اين دلايل در ميان است. با اين حال، در ۱۱ می ۱۹۹۶ اين رويا به کابوسی تبديل شد که هشت کوهنورد هرگز از آن بيدار نشدند. اورست با درجه بالایی از راست نمایی به کارگردانی بالتازار کورماکور ايسلندی نوعی واقعه نگاری فشرده، و تا حدی داستانی، از اين که چگونه اين کوهستان به قتلگاه و آرامگاه پنج تن از اين هشت نفر تبديل شد ارائه میدهد.
گرچه به شدت بر جنبه تقابل انسان و طبيعت موقعيت تاکيد میکند، اورست بيشتر از اين که اثری ماجراجويانه باشد فيلمی است که يک فاجعه را نمايش میدهد. متأسفانه، همان طور که در مورد اغلب محصولاتی که روی تلاش برای زنده ماندن در برابر اتفاقات غيرممکن تمرکز میکنند صدق میکند، اينجا نيز المانهای انسانی اغلب دست کم گرفته شدهاند. در اين مورد، شخصيت پردازی به نفع نماهای حيرت انگيز مغفول مانده است. در فيلم لحظاتی وجود دارند که احساس میکنيم خودمان در اين کوهستان هستيم. متأسفانه، همراهان ما-مردان و زنانی که صحنه را پر کردهاند- هرگز به صورت کامل ساخته و پرداخته نمیشوند.
(اتفاقاتی که در «اورست»(Everest) نمايش داده میشوند قبلاً در مستندی در سال ۱۹۹۸ به همين نام ترسيم شده بودند. ديويد براشيرز، که تصاويرش تشکيل دهنده اين مستند بودند، يکی از شخصيتهای فرعی اين فيلم است. مقايسه اين دو اثر- البته تا جایی که مقايسه يک اثر داستانی با اثری غيرداستانی منصفانه است- نشان میدهد که محصول مستند با اختلاف کمی هم از نظر تصاوير و هم از نظر نزديکتر بودنش به زمان واقعه از اين فيلم بهتر است.)
«اورست» با ضرباهنگی کند که به معرفی شخصيتهای اصلاً درنيامده فيلم میپردازد شروع میشود. در بخش زيادی از فيلم شخصيتها با يک يا دو صفت تعريف کننده شناخته میشوند. راب هال نيوزيلندی (جيسون کلارک) رهبری اين سفر اکتشافی است. او همسری دوست داشتنی و باردار (کايرا نايتلی) دارد که در خانه منتظر برگشتنش است. همراهان وی در اين سفر عبارتند از بک وزرس (جاش برولين)، جوان تگزاسی ثروتمندی که ازدواج ناموفقی دارد؛ جان کراکور (مايکل کلی)، نويسنده؛ داگ هانسن (جان هاکس)، مأمور پستی که با صرفه جویی هزينه اين سفر را جور کرده است؛ و ياسوکو نامبا (نائوکو موری)، زنی که قبلاً شش قله از هفت قله بلند دنيا را فتح کرده است. همچنين اسکات فيشر (جيک جيلنهال)، رهبر گروه صعود رقيب، نيز عازم اين سفر شده است. اورست زمان نامحدودی را صرف کنار هم قرار دادن قطعات میکند. با اين حال، وقتی که گروه کمپ اول را ترک میکند و شروع به صعود میکند، فيلم پوست اندازی میکند و به داستان پرهيجان بقا، زندگی و مرگ تبديل میشود.
دو سوم پايانی فيلم به شرح جزئيات دشواریهای شکنجه آوری که اين کوهنوردان حين رسيدن به منطقه موسوم به مرگ تحمل کردند و آنچه حين پايين آمدن از کوه و گرفتار کولاک شدن بر آنها گذشت میپردازد. چندين مرگ، يک زنده ماندن ظاهراً غيرممکن و نجات با هلیکوپتر در فيلم رخ میدهند. فيلمنامه، نوشته ويليام نيکولسون و سايمون بيفوی، سعی میکند تا با ايجاد چندين صحنه عاطفی احساسات بيننده را به قليان بيندازد، اما اين اقدامات تا حد زيادی بی فايدهاند. کوه بر همه چيز، از جمله بقای افرادی که تصميم احمقانه فتح آن را گرفتهاند، سيطره دارد.
موفقيت «اورست» به توانایی انتقال دشواریها و خطرات اين سفر به بيننده بستگی دارد. صعود از اين کوه، که با ارتفاعی بيش از ۲۹۰۰۰ فوت ، مطمئناً سفری مفرح نيست. کورماکور با ترکيب فيلمهای مستند، ترفندهای ديجيتال و فيلمبرداری داخل استوديو توانسته اين صعود را با کارایی تأثيرگذاری بازآفرينی کند. پرده بزرگ در تشديد عظمت اورست مفيد است- تماشای اين تصاوير از تلويزيون يا بدتر از تبلت يا صفحه گوشی تأثيرگذار نخواهد بود. از سوی ديگر، نسخه سه بعدی گرچه مضر نيست اما چندان هم موثر نخواهد بود. به عنوان قابليتی اضافه و غيرضروری و البته برای افزايش قيمت بليط اين گزينه نيز تهيه شده است. خيلی بد است که نسخه 2-D IMAX موجود نيست. اگر بود میتوانست گزينه ارجحی باشد.
«اورست» به بازيگران تأثيرگذارش مینازد، غير از جاش برولين و جيسون کلارک، هيچ يک بازی در حد و اندازههای برنده شدن جايزه اسکار ارائه نمیدهند. گرچه کلارک يک بازی به ياد ماندنی ارائه نمیدهد، اما نقشش کانونی است و زمان کافی برای جا کردن خود در ذهن ما دارد. از سوی ديگر برولين به اين نقش بی رمق انرژی زيادی بخشيده است. بقيه- کايرا نايتلی، اميلی واتسون (به عنوان شريک تجاری راب)، جيک جيلنهال و جان هاکس- دقيقاً کاری که از آنها خواسته شده است را انجام میدهند. نقش سم ورتينگتون (در نقش کوهنوردی که به عمليات نجات کمک میکند) و رابين رايت (در نقش همسر بک) سطحی است. «اورست» ممکن است خيلی چيزها باشد، اما نمیتواند نمايش خوبی برای حضور بازيگرانش باشد.
«اورست» اثری متفاوت از فيلمهای اين ژانر است. گرچه برخی صحنه ها مشابه هستند، اما اين سمفونی تاريکتر و غمناکتر است. داستان واقعی يک دليل است؛ نبود اعتماد به استعاره ها و کليشه ها جنبه ديگر. اورست اصلاً مملو از قهرمان بازیهای غيرقابل باور، بچه های آزاردهنده نيست. در فيلم اثری از يک شخصيت بد غيرضروری نيست؛ کوهستان به اندازه کافی دشمن سنگدلی است. و اگر «اورست» هيچ هدف ديگری را محقق نکرده باشد، اما حداقل توانسته به اين سئوال قديمی که چرا بايد از کوه صعود کرد؟ پاسخ سليسی بدهد: چون کوه وجود دارد.