: این فیلم از زیباترین فیلمهای هیچكاك و تاریخ سینماست. فیلمی كه هنوز علیرغم گذشت 50 سال از زمان ساختش هنوز یكی از برترین و موثرترین آثار تاریخ سینما محسوب می...
18 آذر 1395
این فیلم از زیباترین فیلمهای هیچكاك و تاریخ سینماست. فیلمی كه هنوز علیرغم گذشت 50 سال از زمان ساختش هنوز یكی از برترین و موثرترین آثار تاریخ سینما محسوب می شود.
سرگیجه شعر تصویری عاشقانه ای است كه مسلما كس دیگری جز هیچكاك قادر به ساختش نبوده است. هیچكاك شاعر تصاویر زیبا و ناب است. استادی و ی در زمینه فیلمسازی را تنها با این فیلم می توان بطور كامل متوجه شد.
منتقدان هیچكاك كه از كوچكترین اشتباهش نمی گذرند آیا می توانند این فیلم زیبا را رد كنند آن هم به دلیل اینكه (مهم ترین فول تاریخ سینما را دارد) . كدام فول ؟ اگر مهم ترین فول تاریخ سینما این فول باشد ( صحنه ای كه مادلین وارد كلیسا شده و در را باز می گذارد، در صحنه بعد كه اسكاتی می خواهد وارد ساختمان شود در بسته شده است ) پس تاریخ سینمایی شاهكار داریم كه این مشكل راكوردی كوچك بزرگترین فول تاریخ سینمای آن است. بله قبول دارم در كار هیچكاك این فول تو چشم می زند چرا كه وی بزرگترین كارگردان تاریخ سینما است ولی این فول در حدی نیست كه بزرگترین فول تاریخ سینما لقب بگیرد. به قول یكی از دوستانم ( وقتی یك كاغذ پر از لكه های ریز و درشت سیاه باشد، یك لكه كوچك سیاه اصلا به چشم نمی آید ولی در یك كاغذ كه سفید و تمیز است همان لكه ی كوچك تو چشم می زند) بله این فول در این اثر جاودانه ی هیچكاك وجود دارد و به چشم می آید، چون كه ما از استادی چون هیچكاك انتظار چنین اشتباهی را نداشته و نداریم. وگرنه این فول آنقدرها هم بزرگ نیست.
سرگیجه دادگاهی برای روح انسان ها است . دادگاهی متعالی كه متهمین آن وجدان های ما انسانهاست. هیچكاك در این فیلم وجدان ما را به چالش می خواند و بعید است كسی از این چالش موفق بیرون آید. هیچكاك قاضی بی رحمی است برای كوچكترین گناه اشد مجازات را در نظر می گیرد. هنگامی كه مادلین قلابی به خود اجازه می دهد با نقش بازی كردنش مادلین حقیقی از زندگی محروم شود حق ندارد دیگر راحت و آسوده به زندگی ادامه دهد. وقتی كار او باعث می شود تا اسكاتی دچار بحران روحی و بیماری روانی گردد حق ندارد علیرغم اینكه عاشق اسكاتی است با اسكاتی لحظات خوشی را داشته باشد. ( در تمام نیمه ی دوم فیلم هر وقت كه مادلین و اسكاتی برای تفریح بیرون رفته اند ناراحتی پیش می یاید كه مانع لذت بردن آنها بخصوص مادلین می شود )
مادلین باعث شده تا میج از اسكاتی دور شود. میچ نامزد سابق اسكاتی كه در بدترین شرایط روحی و روانی یاری رسان اسكاتی بوده و در هیچ شرایطی او را ترك نكرده است. مسلما مادلین وقتی هم دل میج را می شكند و هم باعث آشفتگی شدید روحی اسكاتی می شود آن هم فقط به خاطر پول این حق را ندارد كه با اسكاتی خوشبخت شود هر چقدر هم كه می خواهد عاشق اسكاتی باشد.
ولی آیا مجازات مادلین مرگ است ؟ راه دیگری وجود ندارد؟ در دادگاه هیچكاك كسی كه باعث از بین رفتن یك نفر ( هرچند به صورت غیر مستقیم ) و ناراحتی روحی دو نفر می شود حق خوشبختی ندارد و باید مجازات شود كه هیچكاك عادل مجازات مرگ را برای او در نظر می گیرد . ما هم به رای قاضی عادل دادگاه احترام می گذاریم و اعتراضی نمی كنیم هرچند كه در قلبمان خواستار رسیدن اسكاتی و مادلین به هم باشیم تا هر دو به سعادت و آرامش برسند. ولی اعتراض فایده ای ندارد . هیچكاك شدیدا آدم یك دنده و حرف نشنویی است.
در انتها وقتی مادلین می میرد در نگاه اسكاتی یك گونه ابهام خاص وجود دارد. سوالی كه او از تقدیر می پرسد : (آیا باید اینگونه می شد؟) . آیا واقعا باید اینگونه می شد ؟ بله. تنها راه ممكن این بود. چرا كه گناهكار به مجازاتش رسید و اسكاتی به مكاشفه ای دست پیدا كرد كه باعث تحول شدید روحی در او شد. ( نمونه عینی این تحول را می توان سرگیجه ی اسكاتی در هنگامیكه در نیمه ی اول فیلم از پلكان برج بالا می رود دید ولی در انتهای فیلم وی دیگر این سرگیجه را ندارد .)
هیچكاك فیلم را بدون عنوان بندی پایانی و تنها با یك فید تمام می كند. چرا كه را تفكر و اندیشه را برای تماشاگر باز می گذارد. هر كسی می تواند برای خودش داستان اسكاتی را تمام كند و من اینگونه تمامش كردم (اسكاتی به پیش میچ باز می گردد ولی او را با شوهر تازه اش می بیند. به كاری كه همیشه دوست می داشته باز می گردد البته نه تحت لوای نیروی پلیس. بلكه تحت عنوان كارآگاه خصوصی _ كارآگاه خصوصی جان فرگوسن _ و این با نگاهی دیگر به زندگی پیدا می كند )
پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ، کارآگاه اسکاتی فرگوسن است. وی از ارتفاع بشدت می ترسد. او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد. میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد. یکی از رفقای دوران دانشکده، اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند. ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد. همسری که اسکاتی دنبال می کند، در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی ” مادلن” است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود.