جسی اشدین : بیشتر اوقات به نظر می رسد که یک مجموعه تلویزیونی بعد از فصل چهارم یا پنجم دیگر راهی جز سقوط در پیش ندارد. سیت کام ها * به خصوص از...
14 آذر 1395
بیشتر اوقات به نظر می رسد که یک مجموعه تلویزیونی بعد از فصل چهارم یا پنجم دیگر راهی جز سقوط در پیش ندارد. سیت کام ها * به خصوص از این قاعده مستثنی نیستند. روابط بین شخصیت ها و کشمکش ها بیش از حد خودمانی و آشنا می شوند. طنز داستان کهنه و مبتذل و تکراری می شود. در هر بار بازگشت دوباره ی مجموعه جانمایه ی آن بیشتر کاهش پیدا می کند. قطعاً این مشکل در فصل ششم مجموعه «نظریه بیگ بنگ/ The Big Bang Theory » هم وجود داشت. آن فصل این مجموعه لحظات خوب و قوی خود را داشت، اما کیفیت کلی غیر یکدست آن گویای این بود که شاید زمانش رسیده که شلدون، لنرد و بقیه ی گروه موقرانه در سیاهی شب گم بشوند.
«نظریه بیگ بنگ» چه تکراری شده باشد چه خیر، باز هم آنقدر محبوب مانده که شبکه ی سی. بی. سی اوایل امسال تصمیم گرفته است آن را تا فصل 10 ادامه دهد. اگر فصل 7 هم به همان روند طنزهای خسته کننده و برخوردهای بین شخصیت ها ادامه می داد، این تصمیم با زنگ خطری همراه می شد. اما به جای آن فصل حاضر پیشرفتی جالب توجه نسبت به فصل قبلی داشت. بالأخره در روابط میان شخصیت ها کمی نیروی جنبشی و تحرک دیده می شد. پس اگر در این نقطه ادامه دادن تا فصل 10 هنوز هم کمی افراطی به نظر می رسد، حداقل این فصل نشان داد که این مجموعه فضای بسیار زیادی برای رشد کردن پیش روی خود دارد.
این فصل در ادامه ی پیش نمایشی نسبتاً قوی آغاز شد که در آن شخصیت ها با مشکلات به جا مانده از فصل 6 - غیبت لنرد و قابلیت تازه کشف شده ی راج برای صحبت کردن با رئیس مؤنث میان آنها - دست و پنجه نرم می کردند. این مجموعه بدون حضور لنرد در اول صف شخصیت ها دچار مشکلی نشد. او به عنوان شخصیت مذکر صاف و ساده ی گروه، آنچنان به عنوان یک شخصیت جذاب نیست و وقتی رابطه ی به شدت متغیر او با پنی در مرکز توجه قرار نمی گیرد لنرد تقریباً کاری ندارد جز اینکه گوشه ای بایستد و نظرات طعنه آمیز و مسخره کننده ای درباره ی شلدون اعلام کند. حتی وقتی لنرد از سفر دریایی کوتاه خود باز می گردد، نقش او به ندرت از این محدوده ی آشنا جلو تر می رود.
اغلب اوقات در این فصل، وقتی تمرکز داستان از روی مثلث اصلی لنرد/شلدون/پنی برداشته می شد و به سراغ شخصیت های دیگر می رفت، عنصر طنز در قوی ترین حالت ممکن خود قرار داشت. اپیزودهای زیادی بودند که در آنها نه شلدون بلکه برنادت بود که جای خود را به عنوان شخصیت کمدی اصلی باز می کرد. به نظر می رسد نویسندگان مجموعه متوجه شده اند که پتانسیل استفاده نشده ی زیادی در شخصیت ظریف اما خشم آلود برنادت وجود دارد. یکی از عناصری که کمک کرد تا فصل 7 نسبتاً دارای حال و هوای تازه ای باشد، تأکید مکرر بر تقسیم کردن شخصیت ها به گروه های کوچک تر و پرداختن به روابطی بود که در گذشته کمتر از آنها بهره برداری شده بود. به عنوان مثال به ایمی فرصتی داده شده است تا با بقیه ی اعضای گروه به جز شلدون ارتباط صمیمی تری برقرار کند. ایمی از لحاظ رابطه اش با شلدون معایب خاصی داشت اما حداقل اینجا بیشتر به شکل یک عضو واقعی از گروه با او رفتار می شود. البته اغلب اوقات.
حتی وقتی بعضی اپیزودها به جفت شدن شلدون و پنی می پردازند، چیزی که در فصل های قبلی هم تقریباً به عمق آن پرداخته شده، نتایج کار همیشه به یادماندنی هستند. در این مرحله آن دو گرم ترین و صمیمانه پیوند را با هم دارند. بعد از این همه سال شلدون کم کم می تواند با پنی به شکلی مدارا کند که با هیچ کس دیگری روی کره ی خاکی چنین نمی کند. پنی هم به سهم خود محبت و دلسوزی خواهرانه ای نسبت به شلدونِ زود رنج پیدا کرده است. لحظه هایی که این دو را در کنار هم نشان می دهند اغلب جزء جالب ترین صحنه های این فصل بودند.
کنار هم گذاشتن غیرمعمول شخصیت ها را که کنار بگذاریم، زمان هایی وجود داشتند که به نظر می رسید نویسندگان به این راضی شده بودند که بر همان چیزهایی که در گذشته باعث موفقیت کارشان شده بود تکیه کنند و مجدداً به سراغ ایده های آشنا بروند. بعضی اوقات این روند مشکل ساز بود، مانند تکرار ناامید کننده ی اپیزود "پنج شنبه ها هر اتفاقی ممکن است بیفتد" در اواخر فصل. اما در زمان های دیگر من کاملاً خوشحال بودم که می دیدم این مجموعه باز هم آن ایده ها و کشمکش هایی را که در گذشته موفقیت آمیز بوده اند به کار می گیرد. درست است که دو اپیزود وجود داشت که محور آن ها راج بود که دوستانش را به واسطه ی دورهمی های با تم خاص (در لباس و تزئینات و غیره) سرگرم می کرد، اما هر دوی این اپیزودها به شدت خنده دار بودند، به خصوص اپیزود "مشاهده ی مامان". بنابراین چه اشکالی دارد اگر دو اپیزود پشت سر هم به شخصیت پروفسور پروتون بپردازند؟ «باب نیوهارت» در نقش پروفسور پروتون حتی یک لحظه هم سرگرم کننده گی خود را از دست نمی دهد.
از این لحاظ، این فصل به اندازه ی غافلگیر کننده ای از حضور بازیگران میهمان مشهور خود برای اهداف کمدی و دراماتیک استفاده می کند. «ویل ویتون» طبق معمول چندین بار حضور افتخاری داشت اما بهترین لحظه ی حضورش در اپیزود "ملقمه ی تردید" بود. «جیمز ارل» هم در اپیزود "مسئله ی بغرنج عرف و قرارداد اجتماعی" نقش میهمان فوق العاده ای داشت. این اپیزود از لحاظ شوخی های مربوط به فیلم های «جنگ ستارگان»، در مقایسه با اپیزود "دگرگون سازی پروتون" که حول شوخی با نقل قول برجسته ای از این مجموعه فیلم ها می گردید، رضایت بخش تر بود.
اما باز هم این «باب نیوهارت» بود که در این فصل از همه خوش تر درخشید. او در این فصل دو مرتبه نقش شخصیت پروفسور پروتون را به سبک «بیلی نای» ایفا می کند.
یکی از نکاتی که در فصل 7 به عنوان یک کل و نه بر پایه ی نمایش هفتگی بهتر انجام شده، پرداختن به بخش های داستانی مرتبط با هر شخصیت است. به صورت هفتگی این فصل گاهی اوقات از داشتن اپیزودهایی که کشمکش های خاص خود را داشتند و به نتیجه گیری نمی رسیدند، آسیب می دید و زمان زیادی صرف می شد تا داستان دوباره به سراغ موضوعات از پیش مطرح شده برود و آنها را دنبال کند. مانند خیلی از سیت کام های دیگر، در این مجموعه نیز ممکن است طول بکشد تا وضعیت موجود تغییر کند. اما در این فصل در ماجراهای شخصیت های راج، پنی و شلدون احساس پیشروی مشخصی وجود داشت.
هر کدام از شخصیت ها گامی به جلو برداشتند اما این شلدون بود که بیشتر از هر یک از شخصیت های دیگر رشد پیدا کرد. به لطف چند اپیزود - "مشاهده ی مامان"، "دگرگون سازی پروتون"، "اتلاف اکتشاف" و "دستکاری لوکوموتیو" - شلدون مجبور شد تا با موضوعات مهمی مانند ناتوانی خود برای پذیرفتن تغییرات، کمبود شخصیت های پدر گونه در زندگی اش و نیاز او به اینکه چطور نسبت به کسانی که برایش بیشترین اهمیت را دارند محبت و همدردی نشان دهد، کنار بیاید. همه ی این موارد در اپیزود پایانی این فصل جمع شدند و به نتیجه بندی رسیدند.
گرچه دیدن اینکه فصل دیگری از مجموعه با اعلام برنامه ی سفر یکی از شخصیت های اصلی به پایان می پذیرد حالت عجیب و غیر عادی ای به دست می دهد، این پایان بندی برای به نتیجه رساندن این بخش از سفر شلدون به دنبال زندگی ، روشی رضایت بخش به حساب می آید.
فصل 7 در کلیت خود اپیزودی نداشت که خیلی بد باشد. چند نقطه ی مشخصاً ضعیف در مجموع وجود داشت اما در کل این صحنه ها بیشتر نتیجه ی شوخی های نابجا یا بخش هایی از داستان بودند که بیش از حد به ماجرای عشقی لنرد و پنی تکیه داشتند. تنها عنصری که در این فصل برای من واقعاً ناخوشایند بود رفتار با ایمی بود. در این فصل در ازای هر قدم رو به جلویی که او در رابطه اش با شلدون برمی داشت، همیشه یک قدم رو به عقب در پیش بود. اصلاً به نظر نمی رسید که شلدون توصیه ی پرفسور پروتون درباره ی رابطه اش با ایمی را به کار بسته باشد. دیدن اینکه شلدون بی آنکه از او خداحافظی کند و نظر او را درباره ی این موضوع بپرسد و با او مشورت کند، شهر را ترک می کند، ناراحت کننده بود. تازه از دفعاتی که ایمی هدف تمسخر شخصیت های مختلف قرار می گرفت که بگذریم. قطعاً او به دلیل ظاهر شلخته و مهارت های اجتماعی ضعیف اش هدف مناسبی برای این شوخی هاست اما حق او بیشتر از آن چیزی است که در فصل 7 نصیب اش شد. من واقعاً امیدوارم نویسندگان بتوانند در فصل 8 بیشتر به او لطف داشته باشند.
جمع بندی نهایی:
فصل 7 مشخص کرد که هنوز بعد از این همه سال نیروی زندگی و جنبش در «نظریه بیگ بنگ» وجود دارد. البته در این فصل مقدار چندانی داستان گویی خلاقانه و هوشمندانه دیده نمی شود. نویسندگان دوباره و اغلب بیش از یک مرتبه در این فصل، به سراغ ایده ها و برخورد های قدیمی و آشنا رفتند. اما در کنار این توانستند چندین شخصیت را به جلو برانند و خنده های به یادماندنی زیادی ایجاد کنند. تقلای مداوم شلدون در برخورد با موضوع تغییر و احساسات، خود به تنهایی باعث شد که این فصل ارزش دیدن را داشته باشد. امیدواریم این نیروی جنبش در شخصیت ها بتواند به فصل 8 هم وارد شود و شعله ی زندگی این مجموعه را تا 3 سال دیگر نیز روشن نگاه دارد.
یادداشت:
*سیت کام ها: فیلم یا سریالی هستند که بازیگران برای ایفای نقش خود از یک محیط محدود مثل محیط کار یا یک بار یا یک خانه استفاده میکنند و به صورت خیلی محدود از محیط باز استفاده می شود. می توان در این برنامه ها صدای خنده اضافه کرد ولی این شرط اساسی سیت کام نیست. می توان گفت سیت کام ها برنامه هایی هستند که در حضور تعدادی از بیننده ها اجرا می شود و همزمان برنامه ضبط می شود که برنامه بصورت زنده یا غیر زنده پخش می شود. هر سیت کامی دارای یک استیج اختصاصی ست که بینندگانی (تعداد نسبت به جای استیج) در آنجا حضور دارند که معمولاً بینندگان یا از خود کادر تولید و یا با ثبت نام و وقت قبلی به محل فیلمبرداری میروند. حال در بعضی از مکان ها (مثلا داخل ماشین) که نمیتوان بصورت زنده این امر اجرا شود بعد از پخش برنامه آن را در حضور بینندگان پخش میکنند تا صدای مورد نیاز تهیه شود.
در این سریال یک دختر جوان به نام پنی که به تازگی به آپارتمان جدید خود نقل مکان کرده است با چهار جوان فیزیکدان که در دانشگاه به عنوان محقق کار می کنند روبرو می شود! تمام فکر و ذکر این چهار فزیکدان جوان تکنولوژی،فیلم های علمی تخیلی،کتاب های کمیک،بازی های کامپیوتری و اختراع دستگاه های عجیب و غریب است!اما این پسرهای فزیکدان این سریال در روابط اجتماعی خود بسیار ضعیف هستند! اما پنی که بسیار پر انرژی است و چیزی در باره تکنولوژی نمی داند و حتی تحصیلات کالج هم ندارد و برخلاف چهار پسر دیگر بسیار در روابط اجتماعی تجربه دارد و از همان لحظه که پنی همسایه این چهار فزیکدان جوان می شود و …