به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
«دختر بچهای گم میشود و سپس به طرز مشکوکی میمیرد. جسد او را در اتوبان پیدا میکنند. در جریان ردگیری قاتل دختر بچه مشخص میشود که پدر کودک یک جراح زنان است که چندی پیش زمان زایمان یکی از بیمارانش که زنی بوده با مشکل زایمان، در مرخصی بوده و زن و کودک هر دو فوت میکنند و این باعث خشم شوهر زن از دکتر میشود و نبود او را هنگام زایمان همسرش مسبب مرگ آنها میداند. از طرف دیگر همسر جوان جراح معتقد است وجود دختر دکتر در زندگی آنها باعث شده دکتر نخواهد فرزند دیگری داشته باشد در حالی که او دلش فرزندی میخواهد. از سوی دیگر او که به نظر میرسد از زندگی فعلیاش رضایت ندارد در حال حاضر چند باری است پسر عمه خود را که پیشتر خواستگارش بوده میبیند. دکتر به پلیس درباره همسر بیمار درگذشته چیزی نمیگوید و خود دست به تعقیب مرد و ربودن و در نهایت کشتن مرد میزند. پلیس با تعقیب سرنخها اول به همسر دکتر و پسر عمه او مشکوک میشود اما در نهایت ما متوجه میشویم بهارک که به بیماری آسم دچار بوده کاملا تصادفی مرده است. زن و شوهر جوان بیخانمانی که از راه دزدی روزگار میگذرانند در هنگام دزدی ماشین بهطور اتفاقی با بهارک رو به رو میشوند و بهارک که به حمله آسمیدچار میشود خیلی ناگهانی میمیرد. »
این شکل اولی از روایت طرح فیلمنامه «باغقرمز» نوشته پریچهر سهیلی و به کارگردانی امیر سماواتی است که این روزها به روی پرده سینماهاست. شکلی نزدیک به آنچه نویسنده این سطور گمان میکند بیشتر به پیرنگ داستانش مرتبط است. شکلی از روایت که هم طرح را سروسامان میدهد و هم «چرایی»پیرنگ را مشخص میکند. در این شکل روایت نه داستان فیلمنامه تغییر کرده است و نه چیزی کم و زیاد شده است. تنها شروع روایت و چینش اتفاقات به گونهای دیگر آمده است. در حالی که اگر بخواهیم طرح فعلی «باغقرمز»را روایت کنیم چنین میشود همسر مردی سر زایمان میمیرد. مرد، دکتر همسرش را که هنگام زایمان او در مرخصی است دلیل این اتفاق میداند. دختر خیابان گردی با پسر خیابان گردی ازدواج میکند و بدون اتفاق ما همراه چگونگی روزگار گذراندن آنها میشویم تا اینکه کارشان به دزدی ماشینها میرسد. دکتر دختر کوچکی دارد که بیماری آسم دارد و همسر جوانی هم اختیار کرده که به نظر میرسد چندان با هم تفاهم ندارند و از زندگی با هم راضی نیستند. رابطه دختربچه و نامادریاش خوب است و حتی نامادری آنقدر به او اعتماد میکند که او را با خود به دیدارهایش با پسر عمهاش که خواستگار سابقش بوده میبرد. در یکی از این ملاقاتها بهارک گم میشود و پای پلیس به داستان کشیده میشود. جنازه بهارک در اتوبان پیدا میشود. دکتر به همسر زنی که بیمارش بوده شک میکند و او را دزدیده و شکنجه میکند تا بمیرد. پلیس اما سرنخها را دنبال میکند و پس از مشکوک شدن به همسر دکتر و پسر عمهاش متوجه میشود خودرو پسر را دزدیدهاند و با دنبال کردن این مسیر به زن و مرد خیابان گرد میرسند و متوجه میشوند آنها هنگام دزدیدن خودرو پسر اتفاقی بهارک را سوار کرده و بهارک در اثر حمله آسم مرده است. »
در شکل فعلی ما با فیلمنامهای رو به رو هستیم که بیشتر ما را دنبال این میکشاند که ببینیم بعدش چه میشود در حالی که ما وقتی با یک پیرنگ قوی روبهرو باشیم از «چرایی»هم سوال میکنیم. در واقع ما در این فیلمنامه با پیرنگ ضعیف و از نوع باز رو به رو هستیم که نظم طبیعی حوادث آن بر نظم ساختاری و قراردادی داستان که نویسنده اعمال میکند غلبه دارد. در حالی که این یک فیلم پلیسی و جنایی است و وجود چند داستان موازی در آن میطلبد که نویسنده پیرنگ بسته را برای آن انتخاب میکرد تا نظم ساختگی حوادث و ساختار روایت بر نظم طبیعی غلبه کند و به این ترتیب و به فراخور داستان اساسا با یک حادثه فیلمنامه را آغاز کند و خط اصلی ما در تعقیب داستان آدمها بر همین محور بچرخد. سامرست موام میگوید: «پیرنگ به منزله خطی است که به توجه خواننده سمت میدهد.»
نکته دیگر در این فیلم این است که نویسنده در ساختن فیلمنامهاش براساس یک ساختار پلیسی جنایی یا اجتماعی تعلل میکند. در اینکه ما میتوانیم در هر اثری حرفهایی با تحلیلهای اجتماعی هم بزنیم شکی نیست (و گویا این روزها همه فیلمسازان بیشتر از اینکه به سینمایی بودن ساختار اثرشان فکر کنند به این فکر میکنند که پیامیاجتماعی بدهند) اما قواعد ساختار یک فیلم پلیسی را نباید با توجه به سوار کردن حرفها و تحلیلهای اجتماعی بر کار معطل نگه داریم. همین میشود که در این فیلم ما نه با ضرباهنگ یک فیلم پلیسی روبهرو هستیم و نه با افت و خیزهای آن(لااقل در دو سوم فیلم) همین میشود که مدام در خلاصه فیلم و در گفتوگوها نویسنده و کارگردان و. . . به این اشاره میکنند که فیلم باغ قرمز روابط انسانی میان داوود و مهناز از جنوبیترین نقطه شهر و روابط انسانی دکتر و همسرش از شمالیترین نقطه شهر را کنکاش میکند در حالی که ما با دیدن فیلم بیشترین جذابیتی که احتمالا داستان فیلمنامه برایمان خواهد داشت این است که درگیر مرگ تصادفی یک دختربچه میشویم که ظاهرا مقصر خاصی ندارد اما بهدنبال آن در اثر قضاوتی عجولانه مرد بیگناهی کشته میشود یا حتی در یک نگاه خیلی تحلیلگرایانه میتوانیم بگوییم اگر فیلم در شکل درستی روایت میشد و ساختارش بنا میشد ما با فیلمیرو به رو بودیم که در اثر مرگ تصادفی یک دختر بچه سری به بلاتکلیفی آدمهای مختلف از قشرها و طبقههای مختلف میزدیم. دکتری که بلافاصله بعد از طلاق یا مرگ همسر سابقش زن جوانی اختیار کرده در حالی که به نظر میرسد به طور کلی در ارتباط گرفتن با آدمها دچار مشکل است، زن جوانی که معلوم نیست چرا با یک دکتر پا به سن گذاشته ازدواج کرده است و چرا همچنان خواستگار سابقش را میبیند. زن خیابان گردی که کل زندگی او در بلاتکلیفی میگذرد و حالا در ادامه آن با یک پسر خیابان گرد جوانتر از خودش ازدواج میکند و بر این ماجرا میافزاید و. . . در این میان شخصیتهایی هم هستند که به اجبار در یک بلاتکلیفی قرار میگیرند مثل همسر زنی که هنگام زایمان فوت میکند و ما نمیدانیم او چطور توانسته بر این بلاتکلیفی خود غلبه کند یا نکند و همین میشود که شخصیتی مثل او یک ابزار صرف میشود در دست نویسنده که گوشهای از تعلیق فیلمنامه و احیانا تحلیل خود را توسط آن به فیلمنامه تحمیل کند. فیلم با حضور غیرمنتظره و واکنشهای عصبی او شروع میشود و با مرگ او تمام میشود. در واقع او تبدیل به یک شروع کننده و پایان دهندهای میشود که افت و خیزهای آن گویا برای فیلمنامه نویس چندان اهمیتی ندارد و این در تناقض با باقی شخصیتپردازیهاست.
شقایق فراهانی در فیلم باغقرمز
اما این همه آن چیزی نیست که باعث میشود هنگام دیدن «باغقرمز» با وجود آنکه طرح اولیه حاوی جذابیتهای سینمایی و دراماتیک است در نهایت از آن لذت نبریم و حتی نتوانیم جزو آثاری که ستارهای به آن بدهیم قرارش دهیم. فیلم بهشدت از کارگردانی نیز ضربه میخورد. این اولین تجربه امیر سماواتی در حیطه کارگردانی است اما او پیشتر تهیه کننده فیلمهای تحسین شدهای مثل نفس عمیق و کافه ترانزیت بوده و از همین رو این فیلم را در کارنامه او باید روندی رو به عقب دانست. فیلم باغ قرمز نتوانسته ریتم صحنهها و روایتهای موازی را متعادل جلو ببرد و برای همین در برخی مواقع بهشدت خسته کننده بهنظر میرسد. فیلم فاقد ضرباهنگ یک فیلم پلیسی است و نمیتوان بهصرف چند بار کشیدن دستی ماشینها در خیابان و یک تصادف به فیلم هیجان وارد کرد. حتی فیلم در بسیاری مواقع در تدوین دچار مشکل جدی میشود و مشخص است پلانهای کافی برای استفاده در تدوین در اختیار تدوینگر نبوده است و برای همین حتی فیلم در برخی مواقع چند پاره به نظر میرسد. عدمخلاقیت در طراحی میزانسنها و دکوپاژ را هم باید به آن اضافه کرد.
فرامرز قریبیان که پیشتر شاهد بازی بهشدت جذاب او در فیلمیمثل آلزایمر بودیم در نقش تکراری یک پلیس جنایی ظاهر میشود. امین تارخ فرصت کافی ندارد تا درونیات یک شخصیت عصبی را بروز دهد و شقایق فراهانی که شاید بیشترین فرصت را در فیلم در اختیار دارد و سعی کرده تا از کلیشههای یک زن خیابانگرد فرار کند و حتی با توسل به ویژگی فیزیکی (داشتن یک تیک عصبی در صورتش) نوعی کاراکتر به خودش بدهد و حتی با وجود اینکه در خاصترین موقعیت فیلمنامه،مرگ ناگهانی دختر بچه، حضور دارد اما عدم وجود دیالوگهای قدرتمند و همینطور کارگردانی تاثیرگذار باعث میشود بیشتر این پتانسیل دیده نشود یا به ثمر ننشیند.
امیر سمواتی کارگردان و تهیهکننده «باغقرمز» در ارتباط با شرایط اکران این فیلم در جایی گفته بود: شرایط در حال حاضر اکران فیلمها مانند حمله مغولها به ایران است. متاسفانه عدهای این حوزه را مال خود کردند. با وجود این شرایط دیگر فرقی نمیکرد «باغقرمز» شب نوروز، شش ماه پیش یا الان روی پرده میرفت.
واقعیت اکران در سینمای ایران ممکن است چنین باشد و اعتراض بسیاری کارگردانها در اینباره بجا اما واقعیت موازی که وجود دارد این است که فیلم «باغ قرمز» فیلمی نیست که اگر در 30 سالن هم همزمان اکران میشد بتواند مخاطب را راضی از سالن خارج کند. واقعیت این است که فیلم نتوانسته ظرفیتهای خود را مدیریت کند تا در نهایت فیلمیتاثیر گذار و دیدنی خلق کند. گاهی تقصیرها را به تمامینباید گردن دیگران انداخت. مهم این است که ما اول کارمان را درست انجام دهیم.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]