به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
« لانتوری » روایتی مستندگونه دارد که طی آن شخصیت هایی که فیلم در حال مصاحبه با آنان است رو به دوربین از جزئیات پرونده گروه لانتوری می گویند و صحبت های ضد و نقیضی نیز در اینباره مطرح می شود که اختلاف دیدگاه افراد مصاحبه شونده نشانگر اختلاف جامعه بر سر رویکردی است که این گروه سارق در پیش گرفته است؛ عده ای معتقد هستند که این افراد می بایست به اشد مجازات برسند و نابود شوند و عده ای دیگر معتقد به ریشه یابی و رفع آن هستند.
زمانی که فیلم از این مقدمه طولانی فاصله می گیرد، ما با چهار شخصیت آشنا می شویم که در کنار یکدیگر قرار گرفته و شروع به سرقت و زورگیری می کنند. بخش زیادی از فیلم به نحوه زورگیری این افراد و داستانهایشان اختصاص دارد اما پس از مدتی رویه بطور کل عوض شده و داستان عشق پاشا به مریم به عنوان داستان اصلی مطرح می شود. متاسفانه درمیشیان علی رغم ساختار متفاوتی که برای روایت داستان خود انتخاب کرده، موفق نمی شود در پرورش شخصیت های داستان به بلوغ کامل برسد و ضعف های زیادی در آن مشاهده می شود.
اصلی ترین این تناقضات متوجه شخصیت اصلی مرد یعنی پاشا است که در طول داستان تعاریف متفاوتی از او به مخاطب ارائه می شود. در لحظاتی او یک خلافکار خطرناک معرفی می شود اما لحظه ای دیگر در پرورشگاه در حال بازی با بچه هاست. در ادامه وی پس از زورگیری های متعددش، به فردی ضربات چاقو وارد می کند اما بلافاصله به گریه می افتد و تماشاگر هرگز دلیل این حجم از رفتارهای متفاوت و عجیب و غریب پاشا را متوجه نمی شود. فیلم حتی تصویر درستی از دلایل عاشق شدن پاشا ارائه نمی دهد و تنها توضیح را در اینباره ملاقات دختر در پرونده مربوط به پسرخاله پاشا معرفی می کند که ابداً نمی تواند دلیل مناسبی برای مجنون شدن پاشا باشد. در طرف مقابل، شخصیت پردازی مریم نیز دچار مشکلاتی است. در « لانتوری » گفته می شود که مریم به شدت پیگیر آزادی افرادی است که به قصاص محکوم شده اند و در این راه بدترین اتفاقات را نیز به جان می خرد. از وی حتی مقاله ای در روزنامه ای خارجی چاپ شده که نشانگر ثابت قدم بودن وی است. اما فیلم هرگز دلیلی برای رفتارهای خاص و بعضاً عجیب مریم ارائه نمی دهد و هیچ اطلاعاتی از زندگی و گذشته او نیز در اختیار مخاطب قرار نمی گیرد. در بخش هایی از فیلم وی به همراه پاشا نزد خلافکاران می رود تا از خلافهای واقعی عکس بگیرد اما کمترین دلیلی برای این عکاسی وجود ندارد.
متاسفانه حجم پرش های داستانی و اشاره های فرعی فیلمساز به مسائلی همچون آقازاده ها باعث شده تا کیفیت فیلمنامه نزول قابل توجهی داشته باشد. در پرداختن به سوژه آقازاده به وضوح می توان ملاحظات شدید فیلمساز را مشاهده کرد که قصد نزدیک شدن زیاد به این مقوله را نداشته و صرفاً با چند اشاره دم دستی و آن یقه " آقا زاده ای " ، تنها می خواسته تا این افراد هم در داستان سهمی داشته باشند؛ سهمی که البته به واسطه محدودیت خودخواسته فیلمساز به هدر رفته و سوژه علناً به زائدترین بخش فیلم مبدل شده است.اما نقطه قوت داستان « لانتوری » را می توان در یک سوم پایانی فیلم و پرداختن به سوژه اسیدپاشی دانست که تماشاگر را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. در این دقایق از فیلم مخاطب به خوبی با زجرهای یک قربانی اسیدپاشی مواجه می شود و از نزدیک فرصت این را می یابد که دنیای این افراد را لمس کند. به نظر می رسد تاکید فیلمساز بر نشان دادن نماهای کلوزآپ از قربانی اسیدپاشی به همین دلیل انجام گرفته تا مخاطب بتواند واقعیت را عریان تماشا کند و تحت تاثیر قرار بگیرد. تا به امروز هیچ اثری در سینمای ایران نتوانسته دنیای فرد قربانی اسید پاشی را با چنین جسارتی به تصویر بکشد.
بازی بازیگران فیلم نیز اگرچه عالی نبوده اما متناسب با فضای فیلم است. نوید محمد زاده که به نظر می رسد جنس بازیهایش دائم از فیلمهای مختلف به یکدیگر منتقل می شود، در این فیلم نیز شکل و شمایلِ « ابد و یک روز » را دارد و بازی اش نیز تفاوت چندانی با دو سه فیلم اخیرش ندارد. با اینحال محمد زاده توانسته گلیم خود را از آب بیرون بکشد. مریم پالیزبان گزیده کار هم که هر چند سال یکبار در قاب تصویر قابل رویت است، در نقش مریم به نظر می رسد که بهترین انتخاب بوده و همانطور که در فیلم شرح داده می شود، کاریزمایی دارد که می تواند باعث شود تماشاگر او را دوست داشته باشد! در این میان شاید تلف شده ترین استعداد فیلم را باید باران کوثری دانست که در مجموع پرداخت بد شخصیت او باعث شده توجه تماشاگر خیلی معطوف به او نباشد. ما هرگز دلیل بزهکاری او را متوجه نمی شویم و در نهایت نیز زمانی که از علاقه اش به پاشا می شنویم، غافلگیر می شویم چراکه فیلم در طول داستان هیچ لحظه دونفره ای که نزدیکی این دو را به یکدیگر نشان دهد به تصویر نمی کشد.
« لانتوری » فیلمنامه ای آشفته دارد که هرگز به بلوغ نمی رسد اما سوژه ارزشمندی دارد که پرداختن به آن در شرایط کنونی جامعه ایران، مهمترین دلیل برای تماشای فیلم جدید رضا درمیشیان است. « لانتوری » دنیای تیره و تار قربانیان اقدام وحشتناک اسیدپاشی را ، هرچند در دقایقی، به تصویر می کشد و مخاطب اینبار بر پرده عریض سینما می تواند بیشتر از هر زمان دیگری نسبت به این اقدام تنفر پیدا کند. کلیدی ترین دیالوگ فیلم را می توان دیالوگ پایانی آن دانست که در آن شروعی دوباره و ساختن جامعه ای بهتر به چشم می خورد. دیالوگی که در آن قربانی اسید پاشی رو به دوربین می گوید : « می خوام بلند شم، الان با این چهره بهتر می تونم رضایت کسانی که محکوم به قصاص هستند رو بگیرم! » فیلمساز با این دیالوگ کلیدی مجددا امید را به دل تماشاگر و جامعه ایران وارد می کند و از او می خواهد تا پس از دیدن این حجم از رنج، حالا برای ساختن جامعه ای بهتر به پا خیزد تا این دست از اقدامات برای همیشه از بین برود. « لانتوری » از معدود آثار سینماست که حتما باید دیده شود و به دیگران نیز توصیه شود تا جامعه به آگاهی بیشتری در ارتباط با معضل « اسیدپاشی » دست پیدا کند.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]