به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
سینمای درام اجتماعی متکی به یک فیلمنامه ششدانگ است. بازیهای خوب و یا فیلمبرداری عالی کمکی به فیلم نمیکنند اگر کاراکترها در این ژانر پرداخت نشده باشند و نقطه عطفی نتوان برای آنها متصور بود. کوچه بیناممتاسفانه فیلمنامهی بدی دارد. حیف موضوع و ترکیب بازیگران و فیلمبرداری فیلم که قربانی فیلمنامه نیمبند علیمردانیشدند. وگرنه فضای فیلم همه چیز برای خلق یک اثر خوب را داشت. خانه سنتی و شلوغ و و تک و توک داستانک عاشقانه و غیره...کوچه بی نام رفتارشناختی آدمهایی را میخواهد نشان دهد که اهل ایثارند و فداکاری؛ ولی بلد نیستند که این مهم را چگونه نشان دهند...
در یک خانه سنتی دو طبقه؛ ظاهرا احترام و فروغ زندگی عادی خود را میگذرانند. حاج مهدی (فرهاد اصلانی) همسر احترام(فرشته صدر عرفایی) است و این دو زندگی آرامی دارند. طبقه دیگر فروغ (پانتهآ بهرام) زندگی میکند که پیش از این همسر شرعی مهدی بوده و صدالبته احترام و دیگران هیچ خبری از این راز ندارند. در ایام قدیم احترام به ناگاه به کما رفته و این فروغ بوده که تیمار بچهها را بر عهده گرفته و حتی حمید را نیز برای مهدی بدنیا آورده است. اینها تمام اطلاعاتی است که از گفتار و برخی تصاویر به تمشاگر منتقل میشود اما علیمردانی حاضر نیست قدمی بیش بردارد و این نقاط عطف را بهم بدوزد. او همه چیز را به امان خدا و تماشاگر رها میکند.
فراز و فرودها در کوچه بی نام گاهی بسیار احساسی و گاهی بسیار غیرمنطقی جلوه گری می کنند. در واقع کوچه بینام نه واقعگراست و نه طبیعتگرا و نه سورئال. اما چرا در طی روایت فیلم رگه هایی از این سبک ها و انگاره های متعلق به این گونه ها را می بینیم؟ این روند به درهم گسیختگی فیلمنامه و ریخت و پاش اضافی علیمردانی در نگارش سناریو برمی گردد. نقاط عطف و داستانک های مرتبط رگ های حیاتی یک فیلم در درام اجتماعی هستند و علیمردانی مرد پردازش این نقاط عطف حداقل در این فیلم نبوده است. در نظر بگیرید در یک خانواده ارگانیک و سنتی مادر به کما برود. چه اتفاقی میافتد؟ طبیعی است که زمین و زمان برای ساکنین خانه به هم دوخته شود. در کوچه بی نام اما اصلا چنین روندی برای همسر حاج مهدی داستاننمی بینیم.
گویی این کما هم یکی از همان داستانکهایی است که باید فقط اشارهای به آن شود. مثل حضور بازیگرانی که اصلا نمود خارجی ندارند و میایند و میروند. مثل حضور امیرآقایی و حتی باران کوثری در نقش محدثه.فضا هم به همان اندازه شلخته است که داستانکها. اگرچه حداقل خانه سنتی با فیلمبرداری کلاری خوب از کار درآمده اما صد حیف که داستان اصلی روی هواست.
علیمردانی گاهی پدر خانواده را نقطه عطف و نفر اصلی ماجرا روایت میکند و گاهی محدثه را. اصلا گاهی ایندو سریعا جا عوض میکنند و به جای پدر این دختر جوانش است که همه چیزدان خاندان جلوهگری میکند. تمام این تغییرها باعث میشود تماشاگر خط سیر داستان را برنتابد. گاهی تماشاگر ذهنیات تک تک بازیگران را باید دریافت کند تا بفهمد قرار است چه اتفاقی بعدها بیفتد در حالی که این روایتها اصلا بدرد نمیخورد. نقاط عطف یا دو دستی به باد میروند و یا اینکه به سادگی برای تماشاگر رونمایی میشوند و هیچ جذابیتی را شامل نمیشوند. از محدثه تا فروغ و از حمید تا پدر هیچکدام شخصیت اصلی نیستند و در عین حال گاهی شخصیت اصلی هم معرفی میشوند.
کوچه بینام میتوانست با یک فیلمنامه ششدانگ به یک اثر خاص تبدیل شود. بازیگران خوب و فیلمبردار کاربلدی در مجموعه حضور داشتهاند اما نوشته علیمردانی متاسفانه این فرصت را از کوچه بینام گرفته است. بازیها در کوچه بی نام یکدست نیست. جدای از فرهاد اصلانی و فرشته صدر عرفایی که در ایفای نقششان تقریبا قابل از کار درآمدهاند بازیهای باران کوثری و به ویژه پانتهآ بهرام بسیار ضعیف هستند.