عبدالحسین حسام زاده : ام اولین فیلم صدادار اكسپرسیونیستی فریتز لانگ است. اكسپرسیونیسم نهضتی است در هنرهای تجسمی از جمله سینما كه هدف آن نمایش دنیای درونی انسان اروپایی و به ویژه آلمانی دهه...
15 آذر 1395
ام اولین فیلم صدادار اكسپرسیونیستی فریتز لانگ است. اكسپرسیونیسم نهضتی است در هنرهای تجسمی از جمله سینما كه هدف آن نمایش دنیای درونی انسان اروپایی و به ویژه آلمانی دهه های نخستین قرن بیستم است. علل مختلفی در موجد شدن این هنر كه طبعا یك مولفه روبنایی است نقش داشته اند. یكی از این عوامل جنگ جهانی اول و پیامدهای فاجعه بار آن برای آلمان بود كه در آن جنگ شكست خورد.
از مشخصات اكسپرسیونیسم برای ترسیم دنیای مورد نظر خود، دستكاری در واقعیت، دكورهای عجیب و غیرواقعی، سایه های كج و اغراق آمیز است و همه این عناصر موجب ترسیم فضای هراس انگیزی می شود كه به نوعی تجلی دهنده درونیات آدم هایی است كه در چنین فضایی زندگی و یا فی الواقع دست و پا می زنند. در فیلم ام، پیتر لوره قاتل روانی است كه دختر بچه های معصوم را فریب می دهد و بعد آنها را می كشد. با توجه به زمان ساخت فیلم كه سال ۱۹۳۱ است لانگ خطر شكل گیری نازیسم را به خوبی حس كرده بود.
شكل و سبك روایی لانگ از یك سو متاثر از پیامدهای شكست آلمان در جنگ جهانی اول است و از سوی دیگر تكوین تدریجی نازیسم بوده است. در همان سال ها گوبلز كه از سران بزرگ حزب نازیسم بود به فریتز لانگ پیشنهاد همكاری داد كه در صورت پذیرش، سمت بزرگی به وی تفویض می شد. اما هنرمندی بزرگ چون لانگ كه احساس و اندیشه اش یا چنین شرایطی در تعارضی انتاگونیستی قرار داشت، پیشنهاد گوبلز را نپذیرفت و راهی آمریكا شد. پیتر لوره پس از دستگیری در دادگاه می گوید كه آنچه انجام داده است غیرارادی بوده است.
وكیل تسخیری وی نیز همسو با این مدعا به حضار اظهار می دارد كه او قبل از اینكه قاتل باشد، یك بیمار است. وكیل تسخیری پیشنهاد می كند به جای این كه او را به دست جلاد بسپارید، تحویل بیمارستان دهید. سخن وكیل جای تامل دارد، زیرا این قاتل قربانی شرایط شده است. این شرایط همان بستر اجتماعی است كه او در آن پرورش یافته است.
مونتسكیو در روح القوانین می گوید: تخطی از هنجارهای یك جامعه در ماهیت همان جامعه است. مخاطب بعد از گذشت حدود ۴۵ دقیقه از شروع فیلم، چهره قاتل را مشاهده می كند و این امر در ایجاد تعلیق بسیار موثر واقع می شود. فیلم به رغم این كه مصوت است، اما لانگ از حجم صدای چندانی بهره نمی گیرد و این نشان از دلبستگی او به سینمای صامت دارد. مثلا می بینیم پیتر لوره كه شخصیت اصلی فیلم است در طول فیلم خیلی حرف نمی زند. روایت ماجرا قبل از اینكه به صدا متكی باشد، به تصویر گرایش دارد و به زیباترین و موجزترین شكل ممكن با زبان تصویر قصه فیلم را بیان می كند.
وقتی قاتل اولین دختربچه را فریب می دهد و برای او شیرینی و بادكنك می خرد، مخاطب بدون این كه شاهد كشته شدن دختربچه به دست قاتل باشد، مشاهده می كند توپ او به گودالی سقوط می كند و بادكنكی را كه قاتل برای او خریده است به سیم برق گیر می كند و بدین ترتیب مخاطب به خوبی حس می كند كه این دختربچه معصوم به قتل رسیده است.
در ارتباط با این واقعه بدون این كه صحنه خشونت بار و مشمئزكننده ای كه این روزها در فیلم های مختلف بسیار شاهد آن هستیم، دیده شود، ثقل و سنگینی این جنایت چون بختكی سنگین بر سرتاسر فضای فیلم سایه می گستراند و همذات پنداری موثری را بین ماجرای محقق شده و مخاطب فیلم رقم می زند. فیلم با توجه به زمان ساخت آن بی شك یكی از آثار كلاسیك و ماندگار تاریخ سینما محسوب می شود. نكته جالب دیگری كه در فیلم وجود دارد و اشاره به آن ضروری می نماید، موضوع قاچاقچیان و خلافكاران شهر هستند.
آنها چون می بینند كه كنش این قاتل موجب بسیج پلیس برای دستگیری او شده است و این بسیج پلیس در سطح شهر مانع از انجام اعمال خلاف آنها می شود، لذا آنان نیز برای دستگیری قاتل اقدام می كنند و او را به دام می اندازند و به اعدام محكوم می كنند، اما پلیس سر می رسد و از اجرای حكم اعدام جلوگیری می كند. فریتز لانگ نمونه یك هنرمند حرمت برانگیز است.
او می توانست در سیستم آلمان نازی از جایگاه درخور اعتنایی برخوردار باشد، هر چند كه با توجه به سرانجام جنگ جهانی دوم، پادافره شومی در انتظارش بود. نمونه مقابل فریتز لانگ، لنی ریفنشتال بود كه در بست سر سپرده هیتلر و نازیسم شد. لانگ بعد از اینكه به آمریكا مهاجرت كرد در محكومیت و تقبیح نازیسم فیلم های فراوانی ساخت كه یكی از مهم ترین آنها «جلادها هم می میرند» نام داشت.