: «...من ممکن است تاریخ را جابجا کنم. در لعنتی های بی آبرو من واقعا تاریخ را در یک کاسه آب ریختم و تکانش دادم و هیچ اتفاقی هم نیفتاد. من...
25 آذر 1395
«...من ممکن است تاریخ را جابجا کنم. در لعنتی های بی آبرو من واقعا تاریخ را در یک کاسه آب ریختم و تکانش دادم و هیچ اتفاقی هم نیفتاد. من فیلم تاریخی صرف نساختم. نگرشم از جنگ را بیان کردم.قصه تعدادی از آدم هایی را روایت کردم که از دو جنس متفاوت بودند: بدهای نامرد و بدذات و خبیث و طرف دیگر خوب های بدذات و نامرد(می خندد). قرار من این بود که قصه و تاریخ را با هم در کنار یکدیگر روایت کنم. یعنی قصه و تاریخ را باهم درآمیختم. حالا شما ممکن است کمی تا قسمتی تاریخ را هم عوض کنید. فیلم های من منابع تاریخی دانشگاهی و آکادمیک که نیستند. هستند؟! اصلا بگذار اینجور بگویم: من فقط بلدم قصه های عامه پسند بگویم...»
این عبارات بخشی از گفت وگوی کارگردان فیلم «جانگوی آزاد شده» در دوازدهم ژانویه با هالیوود ریپورتر است و شاید پاسخی نیز باشد به انتقادات فراوانی که از فیلم او صورت پذیرفته بود. فیلمی که از سوی گروهی غیرواقعی، از منظر برخی دیگر تصویر اغراق شده ای از برده داری و از جانب عده ای دیگر کاریکاتوری از یک جنایت تاریخی خوانده شده بود و حتی برخی چهره های سیاه پوست آمریکا نیز درباره ادبیات و همچنین عدم وجود چنین فضای تاریخی سخن گفته بودند.
یکی از این مخالفان سرسخت فیلم تازه تارانتینو، شلتون جکسون اسپایک لی کارگردان مشهور آمریکایی بود. او در در توییتر خود نیز نوشته بود: «بردهداری آمریکایی "یک هولوکاست" بود و با سبک وسترن اسپاگتی این فیلم هیچ تطابقی ندارد. لی گفته است در سال 1858 بردههای چندانی وجود نداشتند که به عنوان شکارچی جایزه بگیر، نقشی که جیمی فاکس ایفا کرده، کار کنند و یا کسانی هم نبودند که بتوانند به دنبال همسرشان که به عنوان برده فروخته شده و نقش آن را ساموئل ال.جکسون ایفا کرده، بگردند.» و البته تصور می شود تارانتینو پاسخ این نقد را در دیالوگ فوق داده است و همانگونه که اشاره داشته او یک داستان روایت نکرده و قرار نیست از فیلمش به عنوان منابع تاریخی آکادمیک استفاده شود و طبیعتاً داستان ضرورتی ندارد عیناً مشابه تاریخ باشد و وقایع کمرنگ یا پررنگ تر یا حتی جابجا ذکر شوند؛ به شرط آنکه مدعای مستند بودن نداشته باشد.
آخرین ساخته کوئینتین تارانتینوی 49 ساله که یک وسترن اسپاگتی سرپا است و بسیاری از مخالفان سرسخت آثارش را به جمع تماشاچیانش سوق داده، داستانی درباره دندانپزشک آلمانی به نام دکتر «کینگ شولز» با بازی کریستوف والتز است که در تگزاس سال 1858 به عنوان شکارچی انسان و یا همان جایزه بگیر (bounty hunter) در پی یک گروه یاغی است. «جانگو» با نقش آفرینی جیمی فاکس که در واقع نقش اول فیلم را برعهده دارد، پس از یک دوئل به شکل عجیبی توسط این سابقاً دندانپزشک خریداری میشود. دکتر شولز که اعتقادی به برده داری ندارد، جانگو را مشروط به اینکه یاغی ها را شناسایی کند، آزاد می کند و پس از شکار یاقی ها، جانگوی آزاد شده با شولز شریک می شود و به عنوان یک جایزه بگیر سیاه پوست به فعالیتش ادامه می دهد.
پس از یک زمستان پردرآمد برای این دو جایزه بگیر، آن دو با هدف پیدا کردن همسر جنگو به نام «برومهیلدا» با بازی کری واشنگتن به می سی سی پی می روند و پس از یافتن نشانی همسر جانگوی آزاد شده در ملک یکی از بزرگ ترین مزرعه داران می سی سی پی طرحی برای خرید همسرش که یک برده سیاه پوست است، می ریزند. در می سی سی پی، به بهانه وارد مزرعه ای می شوند که برومهیلدا در آن قرار دارد و میهمان «کالوین کندی» با لئوناردو دی کاپریو که همان مزرعه دار خشن است و به قساوت در برخورد با سیاهان شهرت دارد، میشوند، دکتر شولز و جانگو موفق می شوند همه را به جز «استفن» با بازی ساموئل ال جکسون نفر فریب دهند و استفن به اربابش پیش از معامله خبر می دهد که این دو برای خرید برده های جنگی نیامده اند و تنها برای خرید بریده ای آمده اند که همسر جانگو محسوب می شود.
همین اتفاق منجر به عصبانیت مزرعه دار خشن شده و زن جانگوی آزاد شده که 300 دلار قیمت داشته به 12000 دلار به این دو جایزه بگیر می فروشد و حالا در حالی که به نظر می رسد داستان تقریباً تمام شده، یک واقعه میز معامله را به هم می ریزد و در نهایت کاخ مزرعه دار توسط منفجر می شود. از نکات جالب داستان فیلم اینکه، کوئنتین تارانتینو در اتفاقی جالب و البته احتمالاً بی سابقه در نقش برده داری که جانگو پس از این معامله به او فروخته شده، با دینامیت منفجر می شود و با دینامیت های باقی مانده، فینال داستان به وقوع می پیونند و بعید به نظر می رسد تا به حال کارگردانی به جز تارانتینو در فیلمی که سناریوش را شخصاً نوشته و کارگردانی کرده، منفجر شده باشد!
«جانگوی آزاد شده» به جز سناریوی قابل توجهش، فیلمِ کارگردانی نیز بود و این کارگردان 49 ساله بازیهای ارزشمندی از بازیگرانش می گیرد و درترکیب و یکنواختی این بازیها دقت به خرج می دهد که در همین راستا نیز کریستوف والتز برای بازی نقش «دکتر کینگ شولز»، اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل 2013 را برد. علاوه بر اینها نماهای عمودی که در سکانس های حساسی از فیلم مورد بهره برداری قرار می گیرد و خارج از فیلم قرار نمی گیرد نیز طبیعتاً ابتکار کارگردانی است که حتی اگر جزو جزئیات فیلمنامه بوده باشد، نیز خالق شان را تغییر نمی دهد و به نظر می رسد حق این فیلم در اسکار نادیده گرفته شده است. با این حال به نظر می رسد کارگردانی، نقش پررنگ تری در لینکلن داشته و حتی اگر آرگو برنده اسکار نمی شد، لینکلن و حتی عشق استحقاق بیشتری داشتند.
این فیلم تلخ درباره تاریخ برده داری در آمریکا، تصویری سیاه از جنوبی ها به مخاطبش که بخش قابل توجهی شان آمریکایی ها هستند ارائه می دهد و جالب آنکه تارانتینو خود متولد تنسی از ایالات جنوبی آمریکا است. با این حال هیچ نهضت عظیمی از محکوم ساختن این فیلم و غیرمستندخواندنش به راه نیافتاده و جنوبی ها این فیلم را تحریم نکرده اند یا علیه اش بیانیه ای صادر نشده است. این اتفاق یعنی این تعریف پذیرفته شده که پذیرفته شده شخصیت های بد در فیلم ها نماد مردم یک کشور یا تیره ای از جمعیت یک کشور نیستند، حتی اگر در فیلمی این آدم های منفی با عنوان «آمریکایی ها» خطاب قرار گیرند.
این فیلم به جز ماهیت مهمش در میان فیلم های وسترنی که به موضوع برده داری پرداخته، به واسطه دماسنج نقد اجتماعی قابل طرح است. باید پذیرفت هنوز این نگاه که هر فیلم «داستانیِ سینمایی» از جنبه داستانی بودن، لزوماً واقعیت را به تصویر نمی کشد و چنین ماموریتی نیز ندارد، در جامعه ایرانی هضم نشده و این اتفاقی است که می بایست درصدد وقوعش کوشید و هر داستان را مکلف به بیان عین واقعیت ندانست و هر کاراکتر بدی در داستان یا فیلم داستانی را به کل یک جامعه یا یک گروه تعمیم نداد تا بتوان همچنان داستان گفت و فیلم و سریال داستانی ساخت.
یک برده با کمک مربی اش آزاد می شود و با کمک و تعلیم های او تبدیل به یک جایزه بگیر می شود. جانگو برای آزادی همسرش از دست یک مزرعه دار بی رحم اهل می سی سی پی راهی سفر می شود اما...