دانیال حسینی : "اتاق" برای مخاطبی که از قبل راجع به آن تحقیق نکرده سرشار از ابهام شروع می شود. تاکید بر فضای محدود اتاق در همان دیالوگ های ابتدایی گنجانده شده است...
29 آذر 1395
"اتاق" برای مخاطبی که از قبل راجع به آن تحقیق نکرده سرشار از ابهام شروع می شود. تاکید بر فضای محدود اتاق در همان دیالوگ های ابتدایی گنجانده شده است ، زمانیکه جک از خواب بیدار شده و به وسایلی که در اتاق است سلام می کند. تعدادشان چندان زیاد نیست. وسایل ضروری و حداقلی برای زندگی ، و این شکل رابطه ی کودک با آنها از یک همنشینی طولانی بینشان خبر می دهد. گویی تنهایی ، بین جک و اشیاء پیرامونش رابطه ای دوستانه ایجاد کرده است. تاکید فیلم بر این نکته در سکانس اخر کامل می شود. زمانیکه جک برای خروج کامل از بحرانی که درگیرش بود ، باید به اتاق بازگشته و از همان وسایل خداحافظی کند. بدین ترتیب نشانه گذاری های فیلمساز ، مختصات رشد جک و عبور او از این مرحله را تصویر می کنند. لنی آبراهامسون در طراحی جزییات نمایشی این موقعیت دقت ویژه ای را به کار گرفته است. جوی ( مادر) در شروع فیلم وضعیت خودش را شرح نمی دهد و مخاطب در این بی اطلاعی با جک شریک است. جزییات موقعیتی که این دو درگیرش هستند با حرف های کودکانه ی جک در ذهن ما شکل می گیرد. این که دنیا چیزی جز همین اتاق نیست و بیرون از اتاق فضای بیکران واقع شده. اینکه دریچه ی کوچک روی سقفِ اتاقک ، فضا را نشان می دهد و تصاویر تلویزیون چیزی جز جادو نیست. بدین ترتیب مخاطب که تصویر منطقی روشنی از این وضعیت ندارد ، از لحاظ عاطفی با توصیف جک همراه می شود و در ادامه ی مسیر و رو در رویی جک با واقعیت ، به درک بهتری از مسیری که او طی کرده می رسد. جک به تازگی پنج ساله شده ، شاید بدین دلیل است که جوی احساس می کند دیگر وقت آن رسیده تا واقعیت را با او در میان بگذارد. وقتی جوی شروع به حرف زدن می کند مخاطب به سرعت موقعیت را درک می کند ولی جک فقط گرفتار سردرگمی می شود. از این نقطه است که ما با تکیه بر همراهی اولیه با جک ، نظاره گر مسیر دشوار پیش روی او برای درک واقعیت می شویم و تا پایان نگران و کنجکاو ، تغییرات او را دنبال می کنیم
چنانکه گفته شد ابعاد نمایشی موقعیتی که فیلم ایجاد کرده با دقت پرداخته شده اند اما هر موقعیتی ابعاد منطقی هم دارد که در این مورد فیلم چندان موفق عمل نکرده است. هفت سال از زمان دزدیده شدن جوی گذشته و او همه ی این هفت سال را در این اتاق سپری کرده است. نه خودش و نه حتی جک هیچوقت پایشان را از این اتاق بیرون نگذاشته اند. این که چرا اکنون پس از هفت سال جوی تصمیم گرفته واقعیت را با پسرش در میان گذاشته و برای فرار اقدام کند ، ظاهرا دلیلی جز پنج سالگی جک ندارد که کافی نیست. اما مشکل اصلی در منطق فرار آنها و نحوه ی زیستشان در طول هفت سال خودنمایی می کند. جوی ، پسرش را در همین اتاق به دنیا آورده ، هیچگاه ضرورتی برای بیرون رفتن آنها از اتاق ایجاد نشده. ضرورتی که به شکل نمایشی توسط این دو اجرا می شود تا بتوانند از اتاق فرار کنند ، می توانست به سادگی در این پنج سال ، واقعن رخ دهد. در لحظه ی فرار می بینیم که فاصله ی در اتاقک و محیط آزاد بیرون کمتر از یک متر است و مرد متجاوز هر شب از این مسیر رفت و آمد می کند ، اما در طول هفت سال جوی نتوانسته از این مانع نه چندان پیچیده عبور کند. خودش می گوید یکبار تلاش کرده تا با بیهوش کردن مرد خودش را نجات دهد اما موفق نشده ، خب چرا دست از تلاش برداشته؟ مشخص نیست. می شود اینگونه ایراد ها را ادامه داد اما ایراد اصلی اینجاست که فیلمساز یک موقعیت خیلی سخت با بار دراماتیک بالا را انتخاب کرده ، پتانسیل های دراماتیک آن را به کار می گیرد اما سختی هایش را کنار می گذارد
اتاق فیلم مهمی ست چون در میانه راه ، خودش را از این موقعیت جدا می کند. به عبارتی در همان نقطه ای که آثار کم ارزش مشابه با یک پایان خوش یا حتی تلخ تمام سختی های بعدی را از مسیر درام حذف می کنند ، اینجا فیلم نیمه ی دوم روایت خود را آغاز می کند و مشکلات این مادر و پسر را پس از رهایی از بحران اولیه ، تصویر می کند. جوی باید با این مسئله رو به رو شود که در نبودش ، زندگی ادامه داشته. دوستانش مسیر پیشرفتشان را ادامه داده اند ، پدر و مادرش جدا شده و مادرش با مرد دیگری ازدواج کرده است. تصویر همه ی آنچه در این هفت سال از دست داده است ، اکنون و پس از آزادی پیش چشمش نقش می بندد. اما فیلم در این بخش تنها به نمایش مشکلات این دو نفر برای درک شرایط جدید کفایت نمی کند و با ضربه هایی کم رنگ اما تاثیر گذار ، ابعادی از بحران را که کمتر مورد توجه بوده اند برجسته می سازد. برای مثال واکنش پدر جوی به این که جک در اصل فرزند همان متجاوز است روی نکته ای دست می گذارد که همه سعی می کنند راجع به آن سکوت کنند. و یا سوال مهم خبرنگار از جوی که چرا همان اول و پس از تولد جک ، از مرد متجاوز نخواسته تا او را از کلبه خارج کند؟ حساسیت این پرسش اینجا شکل می گیرد که مستقل از واکنش مرد به این درخواست ، جوی هیچوقت این پرسش را مطرح نکرده است. او برای زنده ماندن و ادامه دادن به جک نیاز داشته و پنج سال زندگی جک در آن شرایط ، صرفا هزینه ای بوده که باید برای ایجاد انگیزه در جوی صرف می شده است.
قرار نیست فیلم این اشارات را به شکل پررنگ دنبال کند و به دنبال تحلیل موضوع از زاویه آنها باشد. آنچه که در مسیر داستان دنبال می شود فاصله گرفتن از تصورات نادرست و کلیشه در رابطه با چنین موقعیت هایی است. اتاق آنقدر جسارت دارد که اگر شده در چند جمله و یک سکانس ، جاری بودن خون مرد متجاوز در رگ های جک را یادآوری کند. هر چند این نکته همه را ، حتی مخاطبین را خوش نیاید. آنقدر به صداقت خودش اطمینان دارد تا از مطرح کردن فرضیه ی خودخواهی مادر ترسی نداشته باشد. وجهه ی انسانی شخصیت ها در فیلم مورد تاکید است نه آسمانی کردنشان به واسطه ی نقش های مادر و فرزندی. در نتیجه کمبود ها و نقاط سیاه چنین بحرانی پنهان نمی شود و در پایان وقتی جوی و جک برای فراموش کردن همه ی اتفاقات ، دوباره به محل جنایت – اتاق - بر می گردند و با این خاطره ی تلخ خود رو به رو می شوند ، همان راهی را در پیش می گیرند که در ساختار فیلم دیده می شود. "اتاق" اثر موفقی است چون با بحران در همه ی ابعادش رو به رو می شود.
فیلم اتاق به کارگردانی لنی ابرامسون براساس رمانی به همین نام نوشته اما داناهیو، ساخته شده است. اتاق روایتگر زندگی زنی است جوان به اسم جوی که هفت سال پیش و در سن ۱۷ سالگی توسط مردی که ادعا کرده بود سگ مریضش نیاز به کمک دارد ربوده شده و در یک آلونک زندانی شده است و هیچ ارتباطی با دنیای خارج ندارد...