به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
«در دنیای تو ساعت چند است؟» روایتی از عشقی متفاوت و منحصر به فرد است که بر بستر جغرافیایی خاص و شکست زمان عمق و جذابیت پیدا می کند. نخستین فیلم سینمایی صفی یزدانیان که به نویسندگی خودش ساخته شده، چند مولفه مشترک با «چیزهایی هست که نمی دانی» فردین صاحب الزمانی و «پله آخر» علی مصفا دارد که آنها را تبدیل به سه گانه یی از سه فیلمساز می کند.
«در دنیای تو ساعت چند است؟» روایتی از عشقی متفاوت و منحصر به فرد است که بر بستر جغرافیایی خاص و شکست زمان عمق و جذابیت پیدا می کند. نخستین فیلم سینمایی صفی یزدانیان که به نویسندگی خودش ساخته شده، چند مولفه مشترک با «چیزهایی هست که نمی دانی» فردین صاحب الزمانی و «پله آخر» علی مصفا دارد که آنها را تبدیل به سه گانه یی از سه فیلمساز می کند. حضور زوج لیلا حاتمی و علی مصفا نخستین مولفه مشترک این سه فیلم است و البته همکاری تنگاتنگ این گروه خوش قریحه در هر سه اثر این سه گانه. اما آنچه به جهت تفکر و دغدغه مندی این فیلمها را به شکل درونی به هم پیوند می دهد، تمرکز بر عاشقانه هایی خاص و عشق هایی با جنس و کیفیت متفاوت و منحصر به فرد است که در زمان حال به منزله کیمیاست.
در روزگاری که روابط به تصویر درآمده در فیلم های سینمایی متاثر از جامعه عاطفه زده امروز، به گونهای عام، سطحی و کلیشهای شده که حتی نمیتوان به آن عنوان عشق داد، پرداختن به روابط عاشقانه ای عمیق، خاص و بدیع می تواند نعمتی برای سینمای ایران و البته مخاطب باشد. «در دنیای تو ساعت چند است؟» با سفری آغاز می شود به وسعت شکستن مرزهای جغرافیایی و زنی به نام گلی که به واسطه الهام قلبی و حس و حال برآمده از رویاهایش پس از سال ها از فرانسه به خانه پدری اش در رشت باز می گردد و از همان آغاز ورود با مرد غریبه یی به نام فرهاد مواجه می شود که به تدریج معلوم می شود کسی آشناتر از او نیست.
فیلم با پیگیری خط داستانی گلی که با جایگزینی در خانه پدری در حال مرور خاطرات، آدم و مکان های گذشته است، با چند خط دیگر تلاقی می کند که به تدریج با هم پیوند خورده و بافت کلی روایت فیلم را به شکلی به هم پیوسته و یکدست شکل می دهند. یکی از این خطوط، فلاش بک های فرهاد از گذشته و حضورش در این خانه است اما در روزگاری که مادر گلی زنده بوده و فرهاد عشقش را به مادر اعتراف کرده است. این خط روایی که می تواند خاطره پردازی فرهاد برای مخاطب باشد، به ویژه با توجه به سالیانی که گلی از مادرش دور بوده و حتی در خاکسپاری او حضور نداشته، به منزله یادآوری یا مروری حسرت وار بر آخرین قاب های مادرانه و البته ترسیم کیفیت غریب عشق فرهاد به گلی است درحالی که زن اصلااو را در خاطراتش به یاد ندارد. همین مولفه وقتی با روایت زمان حال پیوند می خورد و فرهاد فرصتی برای توصیف جرقه آغاز عشقش به گلی در دوران دبستان پیدا می کند، به نوعی مکمل هم شده و پازل این عاشقانه یکطرفه را کامل می کند. در این میان روایت های تخیل پردازانه (مثل حضور آنتوان در مغازه قاب سازی فرهاد) و حتی تصویرسازی خواب و رویای مشترک این زوج، مکمل خطوط داستانی می شوند تا قصه ای پر و پیمان با خطی پررنگ و خطوط فرعی مکمل و کاربردی داشته باشیم. جغرافیای شمال و شهر رشت نیز نقشی تاثیرگذار و البته کارکردی در این درام عاشقانه دارد و در عین پیوند خوردن با پیچ و خم های این روایت که سویه نوستالژیک هم دارد، می تواند روابط و مناسبات جاری در درام را شناسنامه دار کند. علاوه بر اینکه از فضای ابری و وارش موسمی و آسمان دل گرفته و تیره شمال، حس و حال و تصویری پرانرژی و گرم ترسیم می کند که با کاربرد همیشگی و غمبار جغرافیای شمال متفاوت است. خاص بودن کیفیت عشق در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» بیش از هر چیز متمرکز بر عشقی یکطرفه است که هیچ وقت دیده نشده اما به ناگاه موقعیتی منحصر به فرد برای بروز و نمود پیدا می کند و به همین دلیل بدیع و جذاب است. چون معمولادر فیلم های سینمایی به روابط و مناسباتی پرداخته می شود که همواره تعریف شده و مشخص است یا حداقل طی طریق و مسیر رسیدن آنها به فینال از راه های متعارف و متداول قابل پیش بینی است.
اما در این فیلم از هیچ – حس و حال گلی به فرهاد- جرقه آغاز عشق و همه چیز روشن می شود البته به مدد روایت هایی که تلاش می کنند گذشته، حال و ذهنیت خاص فرهاد را – که چه بسا دیوانه خطاب شود- ترجمان تصویری کنند و از خلال آن به شکلی ملموس و باورپذیر آغاز تدریجی عشق متقابل را در گلی ثبت کنند. به همین دلیل فیلمساز کار مشکل تری در پیش داشته تا در عین تصویرسازی این عشق یکطرفه، برای قوام یافتن و دو طرفه شدن آن زمینه سازی کند و علاوه بر آن کاراکترها را قضاوت نکند بلکه آنها را در معرض دید مخاطب قرار دهد تا با عاشقانه خاص شان همراه شود و یک تجربه منحصر به فرد را از سر بگذراند.