به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
هاتف علیمردانی در سومین درام خود سعی کرده است تا با پرداخت ظاهری به معضلات دو خانواده جنوب شهری پیام دیگری را به مخاطب القا کند. ماجرای فرزندان خانواده ای که پدر (فرهاد اصلانی) و مادر (فرشته صدرعرفایی) مذهبی و اهل مسجد و نماز هستند اما فرزندان مسیر دیگری را انتخاب کرده اند و گاه کارگردان پا را از این فراتر گذاشته و تاکید دارد که مادر این خانواده بیش از آنچه به تربیت فرزندان اهمیت دهد بدنبال مسجد و نماز و... است. این موضوع را در ابتدای قصه بخوبی می توان مشاهده کرد."حدیثه" بعد از آنکه از ولگردی و تفریح با "دوست پسرش" که البته فردی صاحب زن و بچه است به خانه می آید، مادر را روی تخت به حالت دراز کشیده می بیند که خود را "کفن پیچ" کرده و در حال گوش دادن به قرآن است. یا در بخشهایی دیگر از فیلم و در حالی که از رابطه دخترش با "بابک" متوجه و او را در حال پیاده شدن از ماشین بابک می بیند تصمیم می گیرد با پدرش در میان بگذارد و پدر نیز با نصیحتی از کنار این ماجرا می گذرد (ظاهرا این موضوع برای خانواده از اهمیت پایینی برخوردار است). هر چند مادر خانواده نسبت به این رفتار پدر نگران است! یا فرزند آخر خانواده (نصیبه) که با پسر عموی خود ارتباط دارد و پدر و مادر از این نکته غافل هستند.
کارگردان جوان "کوچه بی نام" در لابلای قصه روانش، نکات دیگری را نیز به مخاطب گوشزد می کند و رازهایی دیگر از پشت پرده این خانواده بر ملا می کند. او سعی کرده این پدر و مادر مذهبی را نه تنها بی توجه به تربیت فرزندان و به شدت درگیر مسجد و مذهب نشان دهد بلکه اینگونه القا کند که پدر و مادر این خانواده در گذشته چندان هم "مقید و معتقد" نبوده اند. در جایی از قصه حدیثه از مادرش می پرسد: "تو تا حالا عاشق شدی؟" و وقتی با واکنش مادر مواجه می شود می گوید: "پس چرا هر وقت اسم پسرخاله مسعود می آید تو گریه می کنی؟" یا در انتهای قصه وقتی "حدیثه" متوجه می شود "حمید" برادرش است، حاج مهدی راز خود را بر ملا می کند و می گوید "در زمان جنگ که مادرتان "یک سال" به کما رفت من فرزانه (مادر حمید و زن عموی حدیثه) شما را صیغه کردم. بعد مادرتان از کما خارج شد. فرزانه صیغه نامه را پس فرستاد. مدتی بعد من فهمیدم فرزانه حامله است و برادرم بزرگی کرد و رفت با ازدواج کرد. مادرتان هم نمی داند!" این کنایه ها را به راحتی می توان در جای جای قصه دید. به نظر می رسد کارگردان اثر هم سعی داشته اثری سرگرم کننده برای مخاطب بسازد، هم کنایه هایش را به خانواده های مذهبی عیان کند.
فیلم دارای ریتم بسیار تند و همراه با حوادثی "نفس گیر" است. نویسنده فیلمنامه موضوع زندگی دو خانواده را دستمایه قصه خود کرده و بدون اضافه کردن قصه های فرعی (که این روزها در سینمای ایران مد شده است) سعی کرده یک زندگی رئال همراه با فراز و نشیبهای مختلف را برای مخاطب به نگارش درآورد و کارگردان اثر نیز توانسته از یک فیلمنامه رئال، اثری باورپذیر را ارائه دهد. هر چند در قصه کوچه بی نام، مخاطب برای پیدا کردن خط اصلی قصه راه سختی ندارد، اما اضافه کردن حوادث غیر مترقبه[!] آن هم بصورت "اتوبوسی" به فیلم، مخاطب را هر لحظه در ابتدای یک داستان قرار می دهد که البته بلافاصله ختم به خیر می شود!
در ابتدای فیلم حدیثه را با دوست پسرش می بینیم. وارد خانه می شود مادرش را زیر کفن می بیند همراه با قرائت قرآن و این تداعی را در ذهن ایجاد می کند که او مرده است! اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود. پس از چند دقیقه "امیرطاها" نوه خانواده به داخل چاه منزلشان می افتد و بلافاصله نجات پیدا می کند و مخاطب می فهمد که قصه این هم نیست. دختر آخر خانواده علاقه مند به پسر عموی خود شده و مادر پسر با این موضوع مخالف است اما این هم موضوع فیلم نیست. ماجرای فیلم، سفر حمید به خرم آباد با هواپیماست که در حین درآوردن "امیرطاها" از چاه از سقوط هواپیما خبردار می شوند، هواپیمایی که او با آن به سفر رفته، سقوط کرده است. اما حمید شب قبل با دلخوری منزل را ترک کرده و حدس می زنند که ممکن است در آن پرواز نبوده باشد؛ از اینجای قصه حدیثه که فردی لاابالی بود ناجی خانواده می شود.
ادامه داستان کوچه بی نام به ماجرای پیدا کردن "حمید" می پردازد و مخاطب با این قصه روبروست که آیا حمید در پرواز بوده است؟ کارگردان با ایجاد این سؤال که البته بسیار دیرهنگام پیش روی مخاطب گذاشته می شود و در یک سوم انتهایی قصه به این موضوع می پردازد گره های فیلم را باز می کند. پیشینه "حاج مهدی، نمازخوان شدن "حدیثه"[!] قطع ارتباط با دوست پسرش و...
"کوچه بی نام" فیلمی مخاطب پسند است که با دیدن آن متوجه گذشت زمان نمی شوید. کارگردان به شدت به جزئیات توجه داشته به گونه ای که گریم و طراحی لباس کاملا در اختیار شخصیت پردازی قصه قرار گرفته و کمک شایانی به معرفی و باورپذیری نقش ها کرده است.
یکی از بارزترین و برجسته ترین ویژگی فیلم، تصویربرداری فوق العاده محمود کلاری است. قاب بندی های کلاسیک همراه با رنگ و نور فوق العاده که مخاطب از دیدن آن لذت می برد و چشم را نوازش می کند. این اثر از تدوین بسیار خوبی هم برخوردار است.
به نظر می رسد شاخص ترین ضعف فیلم به فیلمنامه اثر برگردد. اضافه کردن اتوبوسی حوادث که بود یا نبود آن خیلی فرقی نمی کرد و شاید تنها تعلیق های فیلم را زیاد کرده که البته ربطی به قصه اصلی ندارد. دغدغه های کارگردان را به راحتی می توان در جای جای فیلمنامه مشاهده کرد. اما به نظر می رسد مخاطب با دیدن فیلم چیز زیادی با خود به همراه نمی برد، جز اینکه خانواده های مذهبی بیشتر به "مسجد" می پردازند تا فرزندانشان! و البته خودشان هم پیشینه چندان خوبی هم ندارند!
شاید بتوان "کوچه بی نام" را یک فیلمفارسی مدرن معرفی کرد که مانند همه فیلمهای مشابه، مخاطب با دیدن آن هم سرگرم می شود هم با قابهای "محمود کلاری" هنر تصویربرداری سینما را روی پرده نقره ای بیش از پیش درک می کند.
نمی توان "کوچه بی نام" را دید و از بازیهای فوق العاده این فیلم نگفت. در این فیلم "باران کوثری" در نقش "حدیثه" بسیار خوش درخشیده و می تواند یکی از بختهای اصلی سیمرغ جشنواره سی و سوم باشد، فرشته صدرعرفایی در نقش یک مادر مذهبی بسیار خوب ظاهر شده و فرهاد اصلانی در نقش "حاج مهدی بازی" متفاوتی را ارائه داده است. پانته آ بهرام نیز در نقش فرزانه بسیار خوب ظاهر شده و می تواند یکی از بختهای سیمرغ نقش مکمل باشد.