سید محمد حسین حسینی : "شوالیهی تاریکی برمیخیزد" مثل دو بتمن قبلی "کریستوفر نولان"، صحنههای اکشن، مبارزات رزمی- نظامی، تشنج و درگیریهای شهری آمیخته به تخیل را به خوبی ایجاد کرده و در استفاده از...
14 آذر 1395
"شوالیهی تاریکی برمیخیزد" مثل دو بتمن قبلی "کریستوفر نولان"، صحنههای اکشن، مبارزات رزمی- نظامی، تشنج و درگیریهای شهری آمیخته به تخیل را به خوبی ایجاد کرده و در استفاده از عناصر سینمایی مثل بازی، نور، تصویر، موسیقی، صدا، طراحی صحنه، لباس، چهره پردازی و جلوههای ویژه به درستی ظاهر شده که این موضوع باعث القای موفق حس فیلم و جذابیت سینمایی آن میشود. فیلمنامه، نوشتهی مشترک "کریستوفر نولان" (کارگردان) و "دیوید اس.گویر" بوده که از داستانی پیچیده با سبک روایت مدرن برخوردار و پر از تکنیکهای حرفهای قصه پردازی است. داستان را میشود کاملاً روی الگوی ساختار فیلمنامه منطبق دانست؛ به علاوهی شاخ و برگهای مفید متعدد و شبه داستانهایی که به ماجرای اصلی پیوند خوردهاند. پوشش نقاط ضعف با تکنیک حرفهای هنری فیلم بلافاصله بعد از تیتراژ که موسیقی سنگین و مخوفی آن را همراهی میکند، با یک عملیات نظامی بسیار ویژه و تخیلی که اغراق آن به دل مینشیند، به مخاطب فضا داده و شخصیت منفی و مانع اصلی داستان را معرفی میکند. با تماشای برنامهی حساس انهدام هواپیمای cia توسط یک هواپیمای غولآسای تروریستی و انتحار مردی شبیه به نیروهای جهادی، وارد داستانی جذاب میشویم؛ البته انتقاداتی هنری نیز بدون هیچ دیدگاه سلیقهای به برخی دستمایههای فیلمنامه وارد است؛ به عنوان مثال شخصیت "جان بلیک" (جوزف گوردون) ، پلیس جوانی که حضور پررنگی در فیلم دارد، معلوم نیست که از کجا میداند، "وین" همان بتمن است. چنانچه خودش هم اقرار میکند که مطمئن نیست ولی جایگاهش در داستان و به خصوص پردهی اول فیلمنامه گویای این است که از بتمن بودن وین باخبر است؛ البته کنجکاوی او بنا به کاراکترش توجیه دارد که خیلی خوب هم ساخته شده؛ به دلیل شناسنامهی شخصیتی کاملی که دارد و جلوتر به آن اشاره میشود، ولی برای آگاهی بیش از حد او از اسرار داستان کافی نیست. مثال دیگر شخصیت دختر گربهای (سلینا کایل) است که "آن هاتاوی" نقش او را ایفا میکند که به نوعی در داستان بیش از اندازه حضور دارد و این حضور منطق قابل قبولی ندارد. او دزدی است که به قول بتمن مثل رابین هود رفتار میکند. در اوایل فیلم شاهدیم که از سوی گروه "بین" مأمور شده تا اثر انگشت بروس وین(بتمن) را بدزدد. اولاً که او در حد چنین سرقتی نیست؛ هرچند جلوتر کارهای بزرگتری هم میکند که خود باعث سؤالی دوباره است؛ در ثانی وقتی اثر انگشت را با موفقیت سرقت میکند برای اینکه حقالزحمهاش را دریافت کند به مشکل بر میخورد که این باز سؤال برانگیز است و توجیه عقلانی ندارد. او بیشتر مثل یک جیببر آماتوراست که به واسطهی شیطنت وارد مسائل بزرگی شده! اما آنچه انتقادی قطعیتر به شخصیت پردازی فیلم را باعث میشود، اعتماد بیش از حد بتمن به عنوان قهرمان داستان به کایل است. درست است که (احتمالاً به سبب تخصص ادبی کریستوفر نولان) قهرمان به شیوهی مدرن ادبیات حماسی، شخصیتپردازی شده و فقط بعد متافیزیکی و غیرزمینی نداشته و از حیث عادی بودن هم لایههای شخصیتی مناسبی برایش طراحی شده است مثل روابط احساسی عاطفی او با فرانک، خدمتکار پیرش، میراندا، کایل و بلیک؛ اما بعد از چند بار خیانت کایل به بتمن، اعتماد دوباره به او بسیار ابلهانه به نظر میرسد؛ حالی که خود کایل هم صراحتاً ابراز میکند فقط به فکرجان خودش است و هدف بتمن را انتخاب نمیکند؛ اینگونه تصمیمگیریهای ساده لوحانهی قهرمان هرچند باعث پیشبرد داستان و ایجاد ماجرا میشود اما به شخصیتها صدمه زده است. برای این که در خروجی حاصله از یک فیلم، شخصیتها به خوبی برای مخاطب قابل درک بوده و نشان داده شوند تا به اصطلاح بگوییم فیلم از شخصیت پردازی خوبی برخوردار است، دو عامل اساسی وجود دارد که یکی از آنها به قصه و تعریف نویسنده از وجوه شخصیت در رفتار و گفتار و عکس العملهای وی برمیگردد و دیگری به بحث اجرای این کاراکتر معطوف میشود که خود، متأثر از عواملی چون انتخاب بازیگر، جنس بازی و کارگردانی است. گاهی یک نقش در فیلمنامه به خوبی ساخته و پرداخته شده است؛ یعنی صرف نظر از قطب شخصیت (مثبت ومنفی بودن) کارکتر در قالب خود جا افتاده و پخته و قابل لمس به چشم میخورد یا بالعکس؛ گاهی انتخاب بازیگر متناسب با نقش است یا بالعکس؛ گاه جنس بازی برای القای کاراکتر مناسب است و گاهی نیز کارگردانی در گرفتن بازی و ترکیب آن با هنر تصویر و دکوپاژ کلی فیلم مؤثر واقع میشود. در فیلم "شوالیهی تاریکی برمیخیزد" مثالهای ملموسی در این راستا مشاهده میشود؛ مثلاً شخصیت پلیس جوان و جستجوگر فیلم (بلیک) در داستان، بسیار ویژه و کامل است و این هم از دیالوگها، هم از افعال، هم از پیشینهای که از او میشنویم (پرورشگاه) و نیز از عکس العملی که در مقابل بتمن، دشمن و دیگران نشان میدهد، به خوبی پیداست؛ اما بازیگری که این نقش را ایفا میکند تا حدی دور از نقش است. گاهی به سبب شیوهی حرکت او یا نگاهش و همیشه به دلیل جنس بیانش، باعث میشود که اصطلاحاً نقش بیفتد؛ مثل حرکت دستانش حین بازی روبروی گوردن در پردهی اول فیلم؛ یا ادای دیالوگش کنار بتمن وقتی که نیروهای پلیس را در خدمت بتمن میگیرد. او بازیگر قابلی است اما به این نقش نمیخورد. البته در مقابل مثالهایی که اتفاقاً امتیاز فیلم محسوب میشوند نیز داریم؛ مثل خود بتمن (کریستین بیل) یا "تام هاردی" (بین)... او با اینکه در کل فیلم ماسکی به صورت دارد و این خود باعث محدودیت ابزاری بایگر میشود اما تنها با چشمانش کاملاً دقیق و کافی بازی میکند. به خوبی حرکت دارد و به خصوص در انتقال حس یک لیدر سفسفطهگر بسیار موفق است. بیشتر شخصیت پردازیهای فیلم بسیار جا افتاده و حرفهای صورت گرفتهاند؛ مثلاً در مورد کاراکتر خانم "میراندا تیت" که یکی از شرکای شرکت و پروژهی هستهای نجات دنیاست و به شدت عاشق وین (بتمن) است؛ او (که خود به تنهایی سوژهی یک داستان است) با اینکه دیالوگ کمی هم دارد به واسطهی معرفی درست از گذشتهاش، ذکر علایق شخصی، نحوهی تعاملش با دیگران، تبیین انگیزهها و اهدافش در فعل و انفعالات داستان و دیگر پارامترهای اصول شخصیت پردازی، به خوبی در یک کاراکتر کامل و سینمایی ظاهر شده است. از شخصیت پردازی فیلم که بگذریم اتفاقات داستان هم گاهی طبیعی به نظر نمیرسد؛ مثلاً در قراری که "کایل" با مزدوران "بین" گذاشته تا اثر انگشت "وین" را به آنها بدهد، از آنجا که احتمال میداده برای گرفتن دستمزدش به مشکل بربخورد، خلافکارتحت تعقیبی را با خودش آورده و وقتی پولش را نمیدهند به واسطهی استفاده از تلفن وی باعث هجوم خیل کثیری از پلیسان شهر به آن محل میشود که گویا در جستجوی همان خلافکارند. این موضوع که آنهمه پلیس به یکباره برای دستگیری خلافکار به آنجا حملهور شوند اصلاً با منطق آن جامعهای که از گوتام مشاهده میکنیم هماهنگ نیست. گویا صرفاً نویسنده خواسته کایل را به هرقیمتی از مهلکه نجات دهد یا صحنهای اکشن برای آرایش این کاراکتر به وجود آورد. موضوع دیگری که تا حدی عجیب است تسلط ویژهی "بین" بر شرایط است. برای مثال زمانی که به ساختمان بورس حمله میکنند، بعد از انجام عملیاتشان میبینیم که با موتور سیکلتهای سنگین از آنجا میگریزند و این سؤال پیش میآید که چطور با حفاظت امنیتی بالای ساختمان بورس، آنهمه موتور سیکلت را به سالن اجتماعات آنجا کشاندهاند! یا همان گودال عمیقی که "زندان بین" معرفی میشود؛ چرا از نگاه جامعه و دولت پوشیده بوده و کسی از آن خبری ندارد! همچنین کنترل ویژهای که روی تونلها و کانالهای زیرزمینی شهر دارد... تحلیل عناصرساختقبل از پرداختن به کارگردانی که مسلم یکپارچگی و ریتم کلی فیلم، نشان دهندهی تأثیر آن است به دیگر عناصر میپردازیم؛ نظیر نورپردازی که بسیار معنا گراست. غالب رنگ بندیها و فضاها در تیرگی و سایه روشن به سر میبرد و جایگاه فیلم هم این را میطلبد زیرا بتمن، درکل ، ماجرای نبرد سیاهی و نور است. او شوالیهای از نور بوده که در پارادوکسی جذاب و معنا گرا با ظلمت هماهنگ شده است. چهرهها، دکور و فضاها، موسیقی و طبق معمول اینگونه آثار پرهزینه، تصویربرداری کاملاً حرفهای و دارای تنوع و جلوههای بصری فیلم بسیار مناسب در کنارهم ترکیب شدهاند. ریتم منحصری که در فیلم بارز است به آن جذابیت داده و برای تماشاگر سینماشناس کاملاً گویای خط مشی کارگردانی است که به کمک تدوین، خوب از آب درآمده است. هدایت ریتم مفهومی فیلم مثلاً در صحنههای فرار بتمن از گودال افسانهای به خوبی مشاهده میشود؛ او سه بار قصد بالا رفتن از دیوارهی گودال را دارد که هربار با ضربآهنگی متفاوت همراه است. بار اول با غرور میرود، بار دوم با ترس و بار سوم با ایمان و اعتماد؛ و این سه انرژی که در بازیها، دیالوگ و تصاویر مشهود بوده به واسطهی همان ریتم کلی به نظم ویژهای دست یافته است. اما تدوین به اندازهی دیگر عناصر بروز نمیکند و به عنوان مثال در استادیوم و قبل از انفجار، نماها پیوند نادرستی دارند به ویژه در مورد تصویر شهردار؛ یا در سکانس مبارزهی بتمن و بین، بعضی پلانها تلفیق بی موردی داشته و تمرکز مخاطب را جمع نمیکند؛ البته گاهی در فیلمسازی چنین اتفاقاتی به عمد صورت میگیرد ولی به شاکلهی سکانس مورد بحث، چنین توجیهی وارد نیست. در کل، این فیلم بیش از هرعاملی از کارگردان تأثیر گرفته و در راستای پیام ظاهری فیلم که همان خودسازی بتمن و دوستانش باشد به چشم میخورد. او که به عقیدهی فرانک (خدمتکار و محرم اسرارش) دیگر برای بتمن بودن مناسب نیست و باید به زندگی عادی در میان مردم برگردد، قصد نجات شهر را دارد ولی با شکست مواجه و زندانی بین میشود. در سیاهچالهی بزرگ و مخوف آن محبس از حقایقی باخبر شده و روی نفس و درونش، کار و خودسازی میکند. بتمن بعد از اینکه سیر و سلوکی را پشت سر میگذارد به همت رشدی که در وجودش صورت گرفته به ایمان و اعتمادی دست مییابد که خود را از آن زندان رها میکند. او به شهر بازگشته با کشمکشی دشوار و به کمک دوستانش موفق به نجات شهر میشود. قشر رنج کشیده و ضعیفی که قبل از انقلاب "بین" هم زیر فشار بودهاند با تلاش و مبارزهای طاقت فرسا به بتمن کمک میکنند تا بالأخره بین و افرادش را شکست میدهند. در پایان همه فکر میکنند که بتمن جانش را از دست داده ولی در آخرین سکانس فیلم متوجه میشویم که او زنده مانده و به زندگی طبیعی بازگشته است! مضمون؛ و بازهم، شخصیت پردازی قصه یا کنایهی هستهای! صرف نظر از نقاط ضعفی که به واسطهی برگهای برندهی سینمای هالیوود از لحاظ امکانات و تخصص هنری، پوشیده شده، فیلم بتمن5 از آغاز، کاراکتری را به رخ میکشد که از لحاظ کیفیت هنری، شاکلهی کاملی دارد. او "بین" است! بتمن این داستان با دیگر بتمنها تفاوت چندانی ندارد و بنا به کلیشهای دلنشین که سالهاست در ایجاد و پردازش قهرمان فیلمهای مطرح (مانند نابودگر، ویرانگر، بتمن، مرد عنکبوتی، هالک، آواتار و...) باب شده، زاویهی مادی و عادی بودن نقش قهرمان به همان اندازه یا حتی بیشتر از حیث اعجاب انگیز بودن شخصیت قهرمان، لحاظ شده است؛ آدمهای داستان نیز به تیپها و کاراکترهایی قابل درک و آشنا تقسیم شدهاند که گاه خاص و گاه معمولی رفتار میکنند. به زیبایی و سادگی با یک نگاه در یک نما، از کیفیت و خصوصیت مردم، تعریف ارائه میشود؛ به عنوان مثال در مهمانی ابتدای فیلم که سرشناسان شهر در عمارت وین جمعند، وقتی سخنران در مورد موضوع مهمی صحبت میکند، پلانی از مرد مسنی داریم که به چشمچرانی و شکمچرانی مشغول است و این تصویر به خوبی میگوید که قشری از مرفهین این جامعه در چه حال و هوایی به سر میبرند! یا قبل از پایان پردهی اول فیلمنامه در سکانسی شاهد گفتگوی نوجوانی پرورشگاهی با "بلیک" (پلیس) هستیم که به خوبی گویای درد و رنجی است که گروهی از افراد جامعه به دوش میکشند. این گونهی شخصیت پردازی که در این فیلم به درستی هم اجرا شده، مطلب جدیدی نیست؛ اما آنچه در این فیلم بدیع به نظر میرسد، شخصیت آنتیگون داستان یعنی همان "بین" است که بسیار دقیق طراحی شده و بسیار دقیقتر دیالوگ میگوید. او که با ادبیات تیپ سینمایی مسلمانان، کلامش را آغاز میکند، پیوسته دم از عقایدی میزند که در ظاهر و برای عوام تلقی شعار مذاهب را دارد، وقتی هم که عقیدتی صحبت نمیکند طوری مسلط دیالوگ میگوید که گویای یک ایدئولوژی و نظام فکری منسجم است، دوستش را "برادر" خطاب میکند... در باطن اما از هر تخریب و جنایتی حتی علیه دوستانش پرهیز ندارد و جلوتر نیز آشکارا به بتمن میگوید که فقط قصد فریب، شکنجه و نابودی مردم را دارد. اینکه یک ضد قهرمان جنایت کند جدید نیست؛ همینطور، اینکه یک کاراکتر، فلسفی، عمیق و اعتقادی صحبت کند نیزموضوع تازهای نیست؛ اما "بین" با ادبیات یک موحد، یک عارف و یک انقلابی مثبت، نطق میکند و در عین حال کاملاً به تماشاگر، یک شخصیت منفی منفور نشان داده میشود! حال سؤال اینجاست که این "بین" نماد چه تیپی است؟ گویای چه قشری است؟ او که در فیلم به خوبی مشخص است اگر دستش به "انرژی هستهای" برسد باعث نابودی و هرج و مرج میشود!... به بتمن میگوید "تو به تاریکی، عادت کردی ولی من در آن به دنیا آمدهام؛ سایهها به تو خیانت میکنند چون به من تعلق دارند" و با این کلام به وضوح خودش را منفی معرفی میکند. او که قصد نابودی کامل گوتام را دارد در خلوت و بدون دروغ میگوید "بدون امید نمیشود یأس واقعی را تجربه کرد." پس میخواهد وقتی به گوتام تسلط پیدا کرد به مردم امید واهی دهد تا فکر کنند نجات پیدا خواهند کرد. کاراکتر او فقط در حد یک ضد قهرمان و جنایتکار باهوش نیست؛ بلکه قصد تخریب نگرش و باوری را دارد که باعث ادای آن همه دیالوگ عمیق و اصولی میشود. او در اولین کلام به مردم گوتام میگوید "کنترل شهر را به دست خود بگیرید" در حالی که دوربین از استادیوم نابود شده توسط وی تصویر میگیرد! او با کلامی عقیدتی و انسان دوستانه کنترل شهری را به مردم هدیه میدهد که در نابودی غوطه ور است؛ مانند کشیشان صحبت میکند، مثل واعظان سر تکان میدهد و پیوسته دم از عدالت میزند اما دقیقاً برای نابودی دستور میدهد و عمل میکند. در اولین تصویر از وی و در ابتدای فیلم، نخستین کلامش این است: "این مهم نیست که ما چه کسی هستیم؛ مهم برنامهایست که داریم..." و چطور میشود واضحتر از این منظور سیاست فیلم را گفت؟! جامعهی مرفهین امریکایی آشفته است اما کسی که به عنوان ناجی میآید تنها نابودی را به ارمغان آورده! "بین" روی تصویر انهدام شهر، به مردم میگوید "ما به عنوان کسانی که بر شما پیروز شدهاند به اینجا نیامدهایم بلکه به عنوان کسانی که میخواهند به شما کمک کنند آمدهایم." و جلوتر میگوید "هر کاری که میخواهید بکنید؛ شهر، مال شماست." درحالی که زندانیان مافیایی و مجرمین خطرناک زندان "بلک" را آزاد و مسلح میکند. او غیر مستقیم دادگاهی را تشکیل میدهد و مرفهین را محاکمه میکند. قاضی دادگاه به آنها میگوید بین مرگ و تبعید یکی را انتخاب کنند؛ مرگ که همان اعدام است و تبعید نیز عبور از دریاچهی یخ زدهای است که عبور از آن امکان ندارد و در صورت شکستن یخ آن، طی یک دقیقه میمیرند! این فیلم از ابزردیسم ویژهای برخورداراست. مردم جامعه یا مرفه و بی دردند که جانی محسوب میشوند، یا فقیر و دردمندند که دستشان به هیچ نمیرسد و یا نفهم و به شدت احمقند. اگر رویکرد و نگرش خاصی، مضمون این فیلم را هدایت کرده (که قطعاً غیر از این نیست) یأس بیشتری را انتقال میدهد تا امید؛ حتی بتمن، رسماً در نقطهی عطف اصلی داستان شکست میخورد و در گره گشایی نیز، بجز تصورات داستان پردازانه، علتی برای پیروزی وی نداریم. او در پایان فیلم پیروز میشود چون نویسنده چنین خواستهاست اما آنچه روی ذهن مخاطب تا مدتها خواهد ماند و تأثیر به سزایی بر ضمیر تماشاگر میگذارد، انبوهی از یأس و نا امیدی بوده که در فیلم به عنوان حقیقت، قد علم کرده است! ریشهیابی نکات روانشناسانهای که در "خیزش شوالیهی تاریکی" نهفته است از یک تحلیل و تفسیر فراتر میرود. تماشاگر، ناخودآگاه از این فیلم پیام یأس را میگیرد. وقتی کسی به ادبیات مذاهب و مکاتب صحبت میکند و خود را منجی نیز مینامد، خود را رستاخیز معرفی میکند و دقیقاً به واسطهی قیامش برای همهی مردم، جهنم تمام عیاری میسازد، قطعاً تأثیری در پس ذهن مخاطب میگذارد که این یادداشت تنها به تحلیل گوشههایی از این فیلم اشاره داشت!
هشت سال بعد از اینکه «بتمن» ( کریستین بیل ) تمام جنایت های «هاروی دنت» را گردن می گیرد، رهبر گروهی از تروریست ها بنام «بین» ( تام هاردی )، شهر گاتهام را ویران می کند و اینگونه است که شوالیه تاریکی برای محافظت از شهر باز می گردد...