: از زمانی که چشم باز کردیم خود و اطرافیان ما همیشه دنبال بهترین ها بودند . مرد ها به دنیال بهترین ماشین و زن ها همیشه عاشق کفش ها و...
29 آذر 1395
از زمانی که چشم باز کردیم خود و اطرافیان ما همیشه دنبال بهترین ها بودند . مرد ها به دنیال بهترین ماشین و زن ها همیشه عاشق کفش ها و کیف های مارک داری هستند که از مال دوستشان بهتر باشد . از زمانی که انسان دوپا توانست فکر کند همیشه زیاده طلب بود ، این احساس سیری ناپذیر انسان هاست که همین پویایی نسبی و نشانی از زنده بودن ماست ، همه در حرکتند و چنگال هایشان را برای قاپیدن چیزی که دوست دارند آماده کرده اند ، انسان همین است جانداری که می تواند ارتباط برقرار کند و آن هم باز برای طلب کردن خواسته هایش .
ما در دنیایی نیستیم که مردانش آن شوالیه ها و جنگاوران بزرگی هستند که زندگیشان در مبارزه و تقلّی سپری می شد ، همیشه برای رویارویی با حوادث آماده بودند و همسرانشان آنقدر کودکانشان را از دست دادن اند که دیگر برایشان عادی است ، خوشبختانه ، ما در بدبختی بیست و یکم از تاریخ هستیم !
جدا از اینکه مردها به مانیکور کردن پا روی آوردن جالبست که هنوز نان آور خانه باقی ماندند ! تولیدکنندها اینک میدانند همانگونه که بیشتر زن ها عاشق تجمل و زیبایی افراطی بودند اکنون مشتری تازه ای پیدا کردند ؛ مردها !
جک ( ادوارد نورتون ) یکی از همین مرداست ، شاید پایش را مانیکور نکند اما مانند همه ما از اپیدمی تجمل گرایی و روزمرگی در امان نمانده ، ویروسی به نام "میل به کمال بی نهایت" وجود دارد که این بیماری را وجود همه ما تثبیت کرده ؛ هیچ راه فراری نیست مگر تزریق تیلر درن ( برد پیت ) به زندگی مان ! مشکل اینجاست که بیشترمان پی به گرفتاری خودمان هنوز نبردیم یا فکر می کنیم زندگی همین است تلخ است و با پنبه سرمان را می برد ! راهی برای گریز نیست ، شاید مذهب راه گریزی باشد شاید هم تیلر !
جک راوی داستان ما تیلر را انتخاب می کند ، با شرایطش جور در می آید اما انتخاب مخاطره برانگیزیست . جک کار می کند ، کار می کند ، کار ، انقدر کار می کند که نمی داند با این پول ها چیکار کند . وسایل خانه اش را شروع به عوض کردن و ست کردن می کند ولی هنوز نمی داند چه می کند ، مثل همه ما شب ها خوابش نمی برد ، چه دارویی وجود دارد مدیتیشن و یوگا یا انواع قرص ها که مانند نقل و نبات همه جا پیدا می شود ؟
اینجا را نمی دانم ولی در خارج انجمن هایی وجود دارد که اعضای آن مشکلات و دغدغه های زندگی خود را به نوبت ، با هم در میان می گذارند و یکدیگر را در غم خود شریک می کنند ، جک اتفاقی به کلاس "سرطان بیضه" بر می خورد ، نام جعلی انتخاب می کند و راهی می شود . در اولین جلسه شروع به گریه می کند و شبش خوابش می برد ، جک خوشحال و سر زنده در تمام کلاس ها اسم نویسی می کند . او به نوعی تعادل در زندگی می رسد ، در انجمن ها هیچ نمی گوید که نکند لو برود هنوز گریه می کند و مردم فکر می کنند واقعا مشکلی حاد دارد . همه چیز خوب و طبق نقشه ای که نداشت پیش می رود تا اینکه جک متوجهی دختری می شود که مانند او در همه انجمن ها شرکت می کند ، جک نمی تواند با وجود او به آرامش برسد و می بیند که تمام رشته هایش پنبه شد !
سلسله حوادثی روی می دهد و بالاخره جک از راه سوم من در آوردی به راه دوم یعنی تیلر روی می آورد ، نمی توان دقیقا گفت تیلر شخصیتی بود که واقعا جک دوست داشت باشد ، شاید تیلر واکنشی غریزی است از اجادمان که در وجود تمامیه ما نهفته؛ ایدئولوژی در خون ما . شاید بیماری روانی جک بروز کردن تیلر وجودیش را تسریع بخشیده است . تیلر می آید و تمامیه داستان به واکنش او با محیط است . تیلر ما قهرمان منفعل ماست . دوست دارد عکس العمی به دنیای امروز نشان دهد که دنیا دیگر جرئت در افتادن با او و خالقش جک را نداشته باشد .
تیلر راجع به هر چیز نظری دارد ، به ظاهر تند است ولی شاید بینشی حساب شده پشت پرده حرف هاش پرخاش گرانه او وجود داشته باشد ، تیلر همه چیز را می داند ، می داند چطوری زنی پت.یاره را مجذوب خود کند یا چگونه جماعتی بریده از دنیا و بی هدف را مانند ارتشی سامان دهد و حس زنده بودنشان را دوباره به آن ها بچشاند . تیلر پیامبر نسل ماست که ریشه ی الهی ندارد ، تیلر وجودش مدیون فطرت انسان های نخستین و غارنشین است و نبغوش مال همین دنیای مثلا مدرن ماست ، شاید فراتر از آن ، ایدهایی که می تواند دنیا را به خاکستری درآورد که حتی رنگ آن را تیلر تعیین می کند !
ناخودآگاه ذهن مریض جک که ناخودآگاه ذهن همه ما را به نمایش در آورده پرست از اندیشه های گوناگون و شاید متناقض و پرادوکس نما که به زبان تیلر راه می یابد ، تمام گفته های تیلر منشاءش جک است ولی تمام این حرف ها برای جک بوی تازه ای دارد ؛ چون روح و نبوغش قبلا به دنیا فروخته شده است ولی هنوز ناخودآگاه او می تواند به یاد بیاورد ، مغز چیز پیچیده ای است نه !؟
این نکته را فروگذار نمی کنیم که وقتی تیلر در جلد جک قرار می گیرد نظریات خلق الساعه و بدیعی شکل می گیرد ولی باید بدانیم سن تیلر بیشتر از سن جک و به اندازه ی تمام شنیده ها و آموخته ها جک وسعت دارد . با اینکه شخصیت غالب داستان تیلر است ولی نباید فراموش کنیم تیلر بازتابی ترسناکی از انسان هایست که نمونه های فراوانی از آن ها با نام های مختلفی وجود دارد در بین ما وجود دارد من ، تو ، او ، ما ، شما و آن ها ... تا دلمان بخواهد می تواند جک پیدا کرد ، جک نمونه ی خطرناکی از بیماری رایج عصر ماست با مشکلاتی شبیه ما همه ما مانند جک برده سرمایه داران و فراشیاطین پول پرستی هستیم که هر روز با رنگ تازه ای زنجیر اسارت ما را محکم تر و قفل های جدید و فریب کرانه ای به آن اضافه می کنند ، همه ما جک هستیم .
تا به حال به این فکر کرده اید جک چگونه می تواند تیلر را نابود کند ؟ این وجود حساب شده و قدرتمند – تیلر -آیا شکست اصلا در کار اوست ؟ تا وقتی هنوز قسمت نا مشخصی از مغز و خلاقه ذهنی ما هنوز در سرمان باقیست تیلر ما قدرتمند تر از دیروز برای زمان رهایی خود لحظه شماری می کند تا روز موعد فرابرسد ، انتظار ها به پایان می رسد و تیلرمان آزاد می شود و حس زنده بودمان مثل زمان کودکیمان باز می گردد .تولدی دوباره برای تجربیاتی که همیشه از آن می ترسیدیم ، تیلر منتظریم.
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.