به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
اعتراف میکنم که با پیش داوری به دیدن این فیلم رفتم. و اعتراف میکنم که این فیلم فراتر از انتظار و توقعم بود. بسیار ساده انگارانه است اگر«سیانور»را صرفا عاشقانه، پلیسی، یا سیاسی بدانیم. فیلم نگاهی دقیق و مستند دارد به بخشی کمتر دیده شده ای از مقطعی تاثیر گذار و تاریخ ساز از سال های قبل از انقلاب.
«وحید افراخته»که مسلمانی معتقد و دو آتشه و از اعضا شاخه نظامی سازمان مجاهدین است، تحت القائات«تقی شهرام»بتدریج از اسلام رو گردانده و به یک مارکسیست مطیع مبدل میشود. وی پس از ترور یک مستشار نظانی امریکایی دستگیر میشود؛ بدون هیچگونه فشار و شکنجه ای از همرزمانش بریده و با ساواک همکاری میکند. کل تیم و تشکیلات لو رفته و باعث دستگیری و اعدام نزدیکترین دوستانش میشود. و این سرآغازیست برای سقوط سازمان مجاهدین خلق و ظهور سازمان منافقین.
نکته جالب«سیانور»نگاه بیطرفانه و صرفا روایتی است. نگاهی بدور از تعصب و مبتنی بر تحقیق و تاریخ. در این فیلم از بدو تشکیل و اهداف اولیه سازمان میشنویم و شاهد چگونگی تغییر زاویه و انحراف آن خواهیم بود. از ازدواج های تشکیلاتی و اختلافات درون سازمانی تا تصفیه های خونین و نهایتا روندی که سازمان مجاهدین را به گروهک منافقین مبدل میکند.
در این فیلم ساواک هم چهره ای متفاوت با عادات ما دارد. ساواکیهای این فیلم متفکرند و زیرک و کاربلد. گاهی شوخند و گاه احساساتی و گاه معترض به برخورد حکومت.
در کل فیلمیست باور پذیر. خوب بود، همه چیز خوب بود. از شروع مناسب و گیرا گرفته، تا کد ها و اشارات و کلمات. طراحی صحنه و لباس و دقت در ریزه کاریها عالی بود. از چاپ کاغذ دیواری ها تا انتخاب گذر ها و محل ها (تنها ایراد در استفاده از«کلاشینکف»در سالهای پیش از انقلاب بوسیله سازمان مجاهدین بود.)
فیلمبرداری خوب«علی رضا برازنده»که تنها فیلم ثبت شده بر نگاتیو در این جشنواره است جای بحث نمیگذارد. قاببندیهای زیبا و حرکات روان و معدود تصاویر بجا و درست روی دست. نور پردازی عالی و در راستای شخصیت پردازی بود. سایه ها کاربرد داشتند. چیزی که این روزها در فیلم های این سال ها کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
بازی و میزانسن و دکوپاژ عالی. فلاش بک ها و مونتاژ موازی و دینامیک کاملا جا افتاده (حتی شکسته شدن خط فرضی هم بجا و کاربردی بود.)
خشونت نهان و آشکار ساواک بدون اغراق در به تصویر کشیدن خون و شکنجه، به خوبی ترس و وحشت حاکم بر محیط را القا میکند. روابط عاطفی و ازدواج های تشکیلاتی و مهره چینی های سازمانی بخوبی پرداخته شده بود.
ریتم تند و ضرباهنگ مناسب فیلم اجازه چشم برداشتن مخاطب از پرده را نمیدهد. سکوت های گاه و بیگاه، بخوبی زهر پرگویی لاگریز سناریو را میگیرد و فرصتی مناسب برای تفکر و جا افتادن دیالوگ ها را میدهد.
موسیقی کاملا در خدمت فیلم است و هرگز خودنمایی افراطی نمیکند. موسیقی هست ولی گاه حتی شنیده هم نمیشود، فقط، بخوبی احساس میشود. و اما دیالوگ ها، نقطه قوت و شاید پاشنه آشیل فیلم. کلماتی ثقیل و ادبیاتی نا مانوس برای مخاطب عام که با ریتمی مسلسل گونه یا ایدئولوژی سازمان را به رخ میکشد یا سعی در محکوم کردن رقیب و توجیح رفیق دارد.در کل، فیلم بسیار پرگفتگوست، آن هم با کلماتی که شاید بیشتر بوی شعار های تاریخ گذشته را میدهد. (ولی به شهادت بازماندگان آن دوران، این همان ادبیات رایج درون سازمانی بوده). همین کلام و ادبیات شاید بزرگترین عامل عدم برقراری ارتباط نسل جوانی باشد که در تکلم سلیس و روان زبان مادریشان هم با چالشی عظیم روبرو هستند.
«سیانور»شدیدا پر گفتگوست چون باید در ظزف محدود زمان یک فیلم، بینندۀ نا آشنا به موضوع را با ماهیت اصلی سازمان و روابط درون تشکیلاتی و انحرافات و انگیزه تصفیه های درون سازمانی آشنا میکرد؛ و الحق در این زمینه موفق بوده.
از همه چیز گفتیم، الا زیرکی کارگردانی این اثر.«بهروز شعیبی»بجز دکوپاژ و میزانسن و بازی گرفتنهای عالی، با فضاسازیهای مناسب و خلق لحظات خاص، بخوبی ذهن مخاطبین تیزهوشش را جهت میدهد. اشاره میکنم به صحنه خلع سلاح«مجید شریف واقفی»توسط همسرش (لیلا زمردیان)، در بستر سرد و خالی زناشویی تشکیلاتیش.
بگذریم که با محدودیت های شرعی، کارگردان مجبور به خروج گلوله از روی مانتو میشود و کتف هما را از روی لباس پانسمان میکند. در مجموع آن چه در توصیف این فیلم آن را«عاشقانهای پلیسی»معرفی میکند، ظلمی آشکار است به این همه حرف و ظرافت و زیرکی و روایت صادقانه تاریخ.
مخلص کلام، فیلم خوبیست. بسیار کم نقص و فکر شده و تاثیر گذار. هر چند به یمن سیاستگریزی جامعه و عادت دادن ذائقه مخاطب به فیلم های ساده و پرهیز«سیانور»از کلیشههای رایج گیشهپسند، فروش خوبی در انتظار این فیلم خوب نخواهد بود.«سیانور»فیلمیست که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت و به راحتی فراموشش کرد. با جملاتی که ذهن را تا مدت ها درگیر خود میکند. مدام آخرین دیالوگ«مرتضی صمدیه لباف»در سلول انفرادیش، در شب پیش از اعدام، در ذهنم مرور میشود:
«وقتی اسلحه بدست میگیری، اول باید یاد بگیری که به طرف چه کسی نباید شلیک کنی.»