علیرضا رضایی : «آلمان(ژرمانیا)، سال 180 پس از میلاد. سپاه روم به رهبری ژنرال ماكسیموس، آخرین ایلهای بربر را كه در برابر امپراتوری روم ایستادگی میكردند، در هم میشكند. امپراتور ماركوس اورلیوس كه...
15 آذر 1395
«آلمان(ژرمانیا)، سال 180 پس از میلاد. سپاه روم به رهبری ژنرال ماكسیموس، آخرین ایلهای بربر را كه در برابر امپراتوری روم ایستادگی میكردند، در هم میشكند. امپراتور ماركوس اورلیوس كه واپسین روزهای زندگیاش را سپری میكند، با كنار گذاشتن كومودوس، پسر توطئهگر خود، از ماكسیموس میخواهد كه رهبری امپراتوری بدست گیرد و در جهت احیای جمهوری بكوشد. كومودوس پس از آگاهی از تصمیم پدر، او را میكشد و دستور قتل ماكسیموس و همسر و فرزندش را صادر میكند. ماكسیموس از مهلكه میگریزد، اما برای نجات خانوادهاش دیر شده است. ماكسیموس افسرده و نومید توسط یك تاجر برده دستگیر و سپس به پروكسیمو كه مسابقات گلادیاتوری را برگزار میكند، فروخته میشود. ماكسیموس وادار میشود در میدان مسابقات محلی با دیگر گلادیاتورها بجنگد. پس از پیروزی او در نخستین نبردها، او مورد تحسین مردم و دوستان گلادیاتورش قرار میگیرد. در این اثنا، كومودوس نبردهای گلادیاتوری را در استادیوم روم احیا میكند. نبردهایی كه به منظور ترغیب مردم به رفتارهای انسانی و عاطفی، از پنج سال پیش از آن ممنوع شده بود. سناتور گراچوس كه از بیتوجهی كومودوس به سنا و حكومت خشمگین است، در آرزوی احیای جمهوری است، اما توان رویارویی با كومودوس را ندارد. لوسیلا، خواهر كومودوس نیز بدلیل خوی جنایتكارانه و تمایلات زناكارانهی او برای خود و پسرش، لوسیوس (كه پس از كومودوس بر تخت خواهد نشست)، نگران است.
ماكسیموس و و دیگر گلادیاتورها در روم میجنگند و مهارتهای نظامی ماكسیموس آنان را در برابر گلادیاتورها و جنگجویان رومی به پیروزی میرساند. كومودوس كه از پیروزی عدهای بربر - چنان كه پروكسیمو آنان را معرفی كرده بود- بر جنگجویان رومی متعجب شده، به میان میدان نبرد میرود و از ماكسیموس میخواهد كه نقابش را از چهره بردارد. كومودوس از زندهبودن ماكسیموس شگفتزده میشود، اما بدلیل محبوبیتی كه ماكسیموس نزد مردم یافته، از كشتن او پرهیز میكند. لوسیلا كه در گذشته نیز شیفتهی ماكسیموس بوده، با همدستی سناتور گراچوس نقشهای طرح میكند كه بر اساس آن ماكسیموس با گردآوری سپاهیان سابقش و سرنگونكردن كومودوس، بار دیگر جمهوری را به روم بازگرداند. اما كومودوس كه به لوسیلا مشكوك شده، با تهدید پسرش، او را به افشای نقشهاش وامیدارد.
سربازان كنسول روم پروكسیمو و سایر گلادیاتورها را میكشند و گراچوس را زندانی می كنند. كومودوس برای كسب محبوبیت نزد مردم، اعلام میكند كه با ماكسیموس در استادیوم روم خواهد جنگید، اما پیش از شروع نبرد برای اطمینان از پیروزی، ماكسیموس را زخمی میكند. با وجود این، ماكسیموس زخمی و خسته، كومودوس را میكشد و پیش از مرگ، حكومت را به گراچوس و سنا میبخشد و دستور آزادی باز ماندهی گلادیاتورها را صادر میكند.»
پس از تماشای گلادیاتور و یافتن فرصتی برای اندیشیدن به درونمایهی فیلم، مهمترین پرسشی كه به ذهن ما خطور میكند، این است: آیا سرسختی ماكسیموس برای كشتن كومودوس، نوعی انتقامجویی شخصی بوده و یا او تا پای جان جنگیده تا جمهوری را به روم بازگرداند؟ پاسخ به این پرسش میتواند داوری در بارهی كلیت فیلم را نیز آسانتر كند. آیا گلادیاتور یك فیلم سرگرمكننده در بارهی خیانت، جنایت و انتقام است؟ و یا فیلمی است كه از طریق یك داستان مهیج، به رویارویی دیكتاتوری و جمهوریخواهی میپردازد؟
مقایسهی گلادیاتور با سایر فیلمهای مهم تاریخ سینما در این ژانر نیز، در مسیر داوری راهگشا خواهد بود. جولیوس سزار(1953)، بنهور(1959)، اسپارتاكوس(1960) و سقوط امپراتوری روم(1964) برجستهترین فیلمهای قابل قیاس با گلادیاتور هستند. در جولیوس سزار، بروتوس و سایر سناتورهایی كه سزار را به قتل میرسانند و خود نیز پس از مدتی توسط ماركآنتونی كشته میشوند یا خودكشی میكنند، چنین میاندیشند كه جاهطلبی و قدرت پرستی سزار روم را بسوی دیكتاتوری پیش خواهد برد. در بنهور، تضاد میان خداپرستی و سكولاریسم، قهرمانان فیلم را به ایستادگی تا پای جان میكشاند. در اسپارتاكوس، تلاش برای كسب آزادی و برخورداری از حقوق اجتماعی، گلادیاتورها را به شورش وامیدارد؛ و در سقوط امپراتوری روم، ژنرال لیویوس با پیروی از اندیشههای سزار اولیوس میكوشد صلحی پایدار را در سراسر امپراتوری روم پایهریزی كند. واضح است كه این فیلمها، اهدافی ارزشمند را برای قهرمانان خود تبیین كردهاند: مبارزه با استبداد، تبلیغ توحید و خداپرستی، آزادیخواهی و صلح. اما در برابر این 4 فیلم نمونه، گلادیاتور چه هدف مقدسی را برای قهرمان اصلی خود تبیین میكند؟
پس از پایان نخستین سكانس فیلم كه به نبرد سپاهان روم و بربرهای ژرمانیا اختصاص یافته، ماكسیموس به عنوان یك فرماندهی سپاه كه پیشهی اصلیاش كشاورزی است، در چنبرهی بحثهای فلسفی – سیاسی سزار اورلیوس، نجواهای عاشقانه با مقاصد سیاسی لوسیلا(دختر سزار) و توطئههای كومودوس(پسر سزار) گرفتار میشود. ماكسیموس كه به بالاترین درجات نظامی در سپاه روم دست یافته، تمایلی به كسب قدرت امپراتور ندارد و در نخستین واكنشش به پیشنهاد امپراتور، صریحا آن را رد میكند. كنشی كه به هیچوجه با ویژگیهای رفتاری یك ژنرال كه جاهطلبی و عشق به قدرت، بخش جداییناپذیر آن است، سنخیت ندارد. در واقع، كارگردان و فیلمنامهنویسان با زیركی، ما را از گذشتهی ماكسیموس بیاطلاع میگذارند و چگونگی طی مدارج نظامی و رسیدن به فرماندهی سپاه را از دید ما پنهان میدارند. در نتیجه، ما با شخصیتی روبرو هستیم كه بر پایهی اطلاعات ارائهشده در فیلم، مردی سادهدل و شجاع است كه بیش از هر چیز به خانوادهاش عشق میورزد و از سیاست و سیاستمداران دوری میجوید.
پس از سكانس گفتگوی امپراتور با ماكسیموس و آغاز توطئههای كومودوس، مسیر فیلم یكباره تغییر مییابد. ماكسیموس كه همسر و فرزندش را از دست داده، به ماشین قتالهای در نبردهای گلادیاتوری تبدیل میشود كه تنها به انتقام فردی خود میاندیشد و رویدادهای فیلم نیز بر اساس همین انگیزهی فردی پیریزی میشود. به عبارت دیگر، سرنوشت روم و احیای جمهوری كه آرزوی سزار مقتول بود، در ذهن ماكسیموس و در ماجراهایی كه او با آنها روبرو میشود، جای چندانی ندارد. اما بار دیگر این بخش از كنش این شخصیت نیز در سكانس پایانی با تناقض مواجه میشود. ماكسیموس پس از كشتن كومودوس، از گراچوس میخواهد كه نقشههای خود برای احیای جمهوری را به اجرا درآورد. گویا نبرد او با كومودوس و مرگ هر دو سوی این نبرد، نمادی از جنگ دیكتاتوری و جمهوریخواهی بوده است. در حالی كه واقعیت این است كه حضور ناچیز و كمرنگ انگیزهی احیای جمهوری در ماكسیموس كه صرفا از طریق چند دیالوگ نمایان میشود، فقط ترفندی برای عمیقتر نشان دادن فیلمی است كه هدف نهاییاش سرگرمكردن تماشاگران است و البته از این حیث نمیتوان خردهی چندانی به كارگردانی چون اسكات گرفت.
در اینجا اشاره به این نكته نیز ضروری است كه اسكات نیز با وقوف به همین ویژگی فیلمش، سرگرمی را بعنوان یكی از عناصر مهم در فیلم خود جلوه میدهد.
وقتی ماكسیموس از كشتن كومودوس حرف میزند، پروكسیمو خود را یك سرگرمیساز مینامد.
هنگامی كه ماكسیموس در یكی از نبردهایش، یك تنه چندین نفر را در میدان بازی به خاك و خون میكشد و جمعیت برای او هورا میكشند، او رو به جمعیت فریاد میكشد: «آیا خوب سرگرم شدهاید؟»
وقتی لوسیلا از ماكسیموس میخواهد كه برای غلبه بر برادرش به او كمك كند، ماكسیموس میگوید: «من فقط قدرت سرگرمكردن مردم را دارم.» و لوسیلا در پاسخ میگوید: «قدرت همین است.»
گذشته از این دیالوگها، شیوهای كه كومودوس برای غلبه بر سنا برمیگزیند وابسته به سرگرمی است. او كه تودهی نافرهیخته و كمخرد روم را به خوبی میشناسد، نبردهای گلادیاتوری را پس از پنج سال ممنوعیت، آزاد اعلام میكند و خود نیز برای كسب محبوبیت مردمی به تماشای این نبردها میپردازد. همانگونه كه سناتور گراچوس میگوید، كومودوس برای كسب محبوبیت، هر چه را كه مردم دوست داشته باشند، در اختیار آنان قرار میدهد. بر پایهی همین نقش محوری سرگرمیسازی برای مردم است كه پس از افشای هویت ماكسیموس، نبرد مقدماتی او با كومودوس بر سر كسب محبوبیت نزد مردم شكل میگیرد. چرا كه پروكسیمو به او توصیه كرده بود: «بر مردم پیروز شو!» (احساسات مردم را با خود همراه كن!) جالب آن كه شكست كومودوس در این نبرد تبلیغاتی، در نمایشی عروسكی جلوه مییابد كه در آن كومودوس در هیات كوتولهای مضحك با ماكسیموس رشید میجنگد.
از این دیدگاه، آنچه در گلادیاتور اتفاق میافتد، میتواند نمادی از نبرد قدرتهای سیاسی جهان امروز برای همسو كردن اذهان عمومی با خود باشد. نبردی كه در آن، رسانهها بیشترین سهم را دارند و رسانهای كه سرگرمكنندهتر باشد، در نیل به مقاصد خود موفقتر است. بیتردید این تلقی برای فیلمسازی كه در شمار پولسازترین فیلمسازان هالیوود – بزرگترین تولید كنندهی محصولات سرگرمكنندهی جهان - است، بسیار ملموس است.
نكتهی دیگری كه در گلادیاتور جلب توجه میكند، تضاد دراماتیك دو شخصیت محوری آن، ماكسیموس و كومودوس است. این تضاد گذشته از انگیزهی ظاهری آن كه كسب جایگاه سزار به نظر میرسد، در لایههای پنهانتر فیلم، انگیزههای قویتری را دارا است. انگیزههایی كه شناسایی آنها وابسته به تحلیل شخصیت كومودوس است. با وجود این كه ماكسیموس نقش محوری فیلم را دارد و ویژگیهای انسانی او، تماشاگر را به تحسین وامیدارد؛ شخصیت كومودوس بسیار پیچیدهتر است و به لحاظ دراماتیك، جذابتر جلوه میكند. شخصیتی مبهم كه رفتارهایش غیرقابلپیشبینی است و در عین حال كه ضعفهای پرشماری در خود دارد، میتواند به تنهایی با توطئههای سناتورها و خواهر خود مقابله كند و همه را به وحشت اندازد. كومودوس مردی تشنهی عشق است. او از عشق پدر خود محروم بوده و تلاشش برای جلب رضایت او همواره با شكست روبرو شده است. پس از مرگ پدر، لوسیلا، خواهرش، تنها عشقی است كه كومودوس به آن دل بسته است. عشقی نامشروع كه بیآن كه از سوی لوسیلا تقبیح شود، بیپاسخ باقی میماند. از سوی دیگر، او عمیقا خواستار این است كه مردم روم او را دوست بدارند و به او احترام بگذارند. احترامی كه خیلی زود رنگ میبازد.
كومودوس در تحقق هر سه آرزوی خود با شكست مواجه میشود. پدر، او را لایق جانشینی خود نمیداند. خواهر، او را از عشق خود سیراب نمیكند و مردم روم نیز پس از حضور ماكسیموس در برابر او، احترامی برای او قایل نیستند. و در هر سه مورد، كسی كه كومودوس را از رسیدن به آرزویش بازداشته، ماكسیموس است. این اوست كه مهر پدر كومودوس را بسوی خود جلب كرده، خواهرش را شیفتهی خود ساخته و قلب مردم روم را با خود همراه كرده است. بنابراین، تضاد میان ماكسیموس و كومودوس، انگیزههای پنهانتری نسبت به كسب جایگاه سزار دارد. به عبارت دیگر، همان قدر كه ماكسیموس حق دارد به خاطر مرگ همسر و فرزندش در پی انتقام از كومودوس باشد، كومودوس نیز محق است تا انتقام از دست دادن عشق پدر، خواهر و مردمش را از ماكسیموس بگیرد. و همین موازنه است كه به خوبی فیلم را تا نقطهی پایان به پیش میبرد.
ارتش روم به رهبري ژنرال ماکسيموس بر آخرين گروه بربرها غلبه ميکند و روم را نجات ميدهد. امپراتور مارکوس اورليوس در بستر مرگ بدون توجه به پسر مکارش کومودوس از ماکسيموس ميخواهد تا زمام امور را بدست گيرد و يک جمهوري مستقل پديد آورد کومودوس پدر را به قتل ميرساند و دستور اعدام ماکسيموس و خانواده او را در اسپانيا صادر ميکند. ماکسيموس از مرگ ميگريزد اما …