سعید والی زاده : گتسبی بزرگ عنوان فیلمی است از باز لورمان محصول 2013 کمپانی برادران وارنر که بر اساس یکی از شاهکارهای ادبیات قرن بیستم به همین نام و نوشته اسکات فیتزجرالد، با...
24 آذر 1395
گتسبی بزرگ عنوان فیلمی است از باز لورمان محصول 2013 کمپانی برادران وارنر که بر اساس یکی از شاهکارهای ادبیات قرن بیستم به همین نام و نوشته اسکات فیتزجرالد، با حضور لئوناردو دی کاپریو، توبی مگوایر، کری مولیگان که به طریقه سه بعدی ساخته شده و از ماه می به نمایش عمومی در آمده است.در ابتدای این نوشتار و پیش از ورود به بررسی فیلم توجه به این نکته ضروری است که هدف از بازسازی های مجدد و اقتباس های سینمایی مکرر چیست. خب با نگاهی به داستان پر مایه و جذاب گتسبی بزرگ نمی توان انکار نمود که این داستان یکی از وسوسه انگیزترین درونمایه های دراماتیک مورد نیاز برای یک اثر سینمایی را دارا بوده و اگرچه ممکن است نتوان روح و لطافت درونی رمان را به طور کامل در یک اثر تصویری بیان نمود اما مطمئنا می تواند به عنوان قوه محرکه، در خلق فیلمی جذاب عمل نماید. رمان در میانه دهه 20 میلادی نوشته شده و تاکنون چهار اقتباس سینمایی از آن صورت گرفته که این خود بر اهمیت ظرایف تصویری موجود در اثر می افزاید. اما اینکه تا چه اندازه این چهار اثر در بیان مفاهیم مورد نظر نویسنده در باب ویژگی های جامعه آمریکا موفق بوده اند، خود بحث دیگری است. اما در هر حال همگان بر اینکه اقتباس سینمایی سال 1974 به کارگردانی جک کلایتون بهترین اقتباس صورت گرفته از این اثر است، اتفاق نظر دارند. با نگاهی کوتاه به نسخه جک کلایتون در می یابیم که حضور رابرت ردفورد و میا فارو تا چه اندازه در موفقیت فیلم نقش داشته و بخصوص سبک بازی میا فارو و شکنندگی و تردیدی که همواره به همراه دارد، تاثیر زیادی در شخصیت پردازی نقشی که ایفا نموده(دیزی) داشته است. اما آیا می توان در این برتری، نقش فرانسیس فورد کاپولا را به عنوان فیلمنامه نویس نادیده انگاشت؟ فیلمنامه نویس و کارگردانی که در دهه 70 جزو برترین های دنیای سینما بوده و در خلق فضای جامعه آمریکای دهه های آغازین قرن بیستم تبحر ویژه ای داشته و آنرا در آثار شخصی خود همچون پدر خوانده ها نیز به بهترین شکلی نمایان ساخته است.خب با توجه به این مقدمه باید دید که با وجود این اقتباس درخشان (که در ادامه به بیان اهمیت های تصویری آن نیز خواهیم پرداخت) چه چیزی باز لورمان استرالیایی را به سوی اقتباسی جدید کشانده و از سوی دیگر برادران وارنر را متقاعد ساخته که می توانند در این پروژه نوجویانه سرمایه گذاری بزرگی نمایند. خود لورمان در جایی گفته است که روزی در حال شنیدن داستان فیلم جذب آن شده و تصمیم به ساخت فیلمی بر اساس آن گرفته است. اما آیا می توان به همین سادگی و براساس رمانی که از مشهورترین و پراعتبارترین داستان های قرن بیستم به شمار رفته و در تقریبا تمامی دبیرستان ها و سطوح آموزشی و دانشکده های ادبیات آمریکا و برخی دیگر از نقاط جهان به عنوان اثری با شاخصه های ویژه تدریس می شود، دست به اقتباسی سینمایی زد؟مطمئنا همه براین امر آگاهی کامل دارند که همواره رفتن به سوی حوزه پرمخاطره ی مشاهیر چه در زمینه ادبیات و چه در زمینه اجتماعی و سیاسی نگرانی های خاصی را به دنبال می آورد؛ چرا که طرفداران این مشاهیر که هر روزه نیز بر تعدادشان و بر میزان نگاه افراطی شان افزوده می شود نزدیک شدن به این حوزه ها را سخت تر می نمایند. اگرچه می توان ساخت دو اقتباس اول را که در میانه شهرت نه چندان زیاد این کتاب شکل گرفته، ساده تر انگاشت اما سنگینی سایه اثر بدون شک در میانه دهه 70، بر سر نسخه جک کلایتون نیز ملاحظه می شده است؛ امری که در هر حال وی از آن به سلامت گذشته و مشاهده می شود که بعد از گذشت حدود 40 سال هنوز از آن به عنوان بهترین اقتباس سینمایی صورت گرفته از این رمان یاد می گردد .خب با توجه به نکات مذکور واضح است که گروه سازنده فیلم به ناچار و برای از دست ندادن مخاطبان دوستدار حوزه ی ادبیات، که منتظر دیدن اقتباسی تازه از اثر محبوب خود و یا حتی دیدن اقتباسی از یک اثر ادبی ممتاز هستند، در پروسه ساخت فیلم از اقتباسی آزاد و نگاهی درونی شده به داستان برحذر بوده و با تمامی وجود در اقتباسی وفادارانه خواهند کوشید. این همان اتفاقی است که در دو اقتباس اخیر به شدت مشهود بوده و حتی جملات کلیدی فیلم بدون کوچکترین تغییری در هر دو فیلم بیان شده و حتی برای اثبات وفاداری کامل به متن اثر، در تبلیغات تصویری فیلم نیز از آن استفاده گردیده است.اگرچه این سبک امری رایج بوده و به هیچ عنوان نکوهیده نیست اما در مرحله بعد تنها این نگاه فیلمساز و نبوغ اوست که می تواند به یاری اثر شتافته و آنرا از دام غلطیدن در یک اثر تصویری تکراری برهاند. چون حتی اگر خیل عظیم طرفداران رمان را نیز در نظر نگیریم، خود نسخه قبلی نیز در طول 40 سال جای محکمی در میان علاقه مندان سینما پیدا کرده که این افراد به طور قطع علاوه بر اشتیاق به تماشای نسخه جدید، در تمامی لحظات در حال مقایسه و یافتن کاستی های اثر جدید نسبت به نسخه قبل خواهند بود . کارگردان در بیان دلیل ساخته شدن فیلمش به شیوه سه بعدی عنوان داشته که به دلیل پیش رفتن با مقتضیات سینمای روز و همچنین امکان نمایش بهتر برخی ویژگی های تئاتری فیلم به این شیوه دست زده است. اما در این نسخه سه بعدی جدای از جذاب تر شدن فضای فیلم، در واقع بعد تبلیغاتی نیز به عنوان بعد چهارم به کمک فیلم شتافته و کنجکاوی ها را برای تماشای فیلمی سه بعدی افزایش داده است. اما در حقیقت با تماشای فیلم ضرورت این امر چندان منطقی به نظر نرسیده و حتی در برخی نما ها علاوه بر ایجاد لطمه در شاخصه های کلاسیک رمان، آنرا تبدیل به فیلمی فانتزی گونه نموده است. در هر حال نباید فراموش نمود که پیش از این و در دوره های پیشین سینما نیز فیلمسازانی بدون نیاز به نمایش سه بعدی، در نمایش عمق میدان و به تصویر کشیدن ویژگی های صحنه تلاش های موفقی را به یادگار گذاشته اند.گتسبی بزرگ داستان همسایگی نیک کاراوی با جی گتسبی مرموز است که در ادامه مشخص می گردد گتسبی از عشاق قدیمی یکی از خویشاوندان نیک به نام دیزی بوده که با شوهرش تام و دختر کوچکش در نزدیکی قصر گتسبی زندگی می کنند. گتسبی پسری از خانواده ای معمولی بوده که در دوران ممنوعیت مشروبات الکلی از قاچاق آن به ثروت هنگفتی دست یافته است. داستان گتسبی بزرگ روایتگر آرمان های پوچ، خیانت ها، زیاده خواهی ها و تباهی های جامعه آمریکایی بعد از جنگ جهانی اول است.نسخه لورمان با نگاهی به زندگی فعلی نیک کاراوی(توبی مگوایر) و در حال تعریف داستان زندگی خود برای روانپزشک آغاز می گردد. او به توصیه روانپزشک شروع به نوشتن این ماجراها کرده و کارگردان از این شیوه برای ایجاد فلاش بک و روایت ماجراهای اصلی استفاده نموده است. کارگردان در چند جای فیلم با ورود دوباره به این صحنه، به عنوان نقطه ای برای ارجاع بیننده به بخش دیگری از ماجرا استفاده نموده است که البته این شیوه گاهی باعث گسست احساسی تماشاچی با رویدادهای فیلم گردیده است.در نسخه 1974 فیلم بر روی تیتراژ و از نگاه دوربین کنجکاوی که در قصر جی گتسبی می چرخد و نمایش قاب عکس و آلبوم عکس هایی از دیزی (میا فارو) آغاز می شود. فیلم از همان ابتدا و بدون نمایش گتسبی و دیزی، در شخصیت پردازی اولیه آنها و ایجاد پیش زمینه ذهنی در بیننده تلاش نموده و در ادامه نیز با نمایش تصاویر ورود نیک به محل اقامت دیزی و همراه با شنیدن جملاتی کوتاه از زبان نیک (به عنوان راوی اول شخص) ادامه می یابد.. از همان فصل ورود نیک شاهد هستیم که لورمان از چه تمهیداتی برای بخشیدن رنگ و لعابی خاص به فیلم و ایجاد ضرباهنگی تندتر استفاده نموده است. اما با نگاهی به نسخه قدیمی حقیقتا نمی توان از بی ثمر بودن این اقدام چشم پوشی نمود. واقعیت امر این است که لورمان در پردازش سینمایی یک اثر داستانی همچون گتسبی بزرگ و با ویژگی ها و پی رنگ های داستانی خاص خود، به شکلی همسو عمل ننموده است. بدین معنی که بیشترین تلاش گروه سازنده صرف حاشیه های درون فیلم، همچون مهمانی های جی گتسبی شده و تمام تلاش خود را در نمایش شکوه و جلال و ریخت و پاش های مهمانی های وی بکار گرفته و به طور ویژه ای در تبلیغات تصویری فیلم نیز بر روی همین امر متمرکز گردیده اند. حال آنکه همین مساله بخش هایی از فیلم را در کنار بهره گیری از موسیقی جی زد و بیانسه بیشتر شبیه کلیپ های پر زرق و برق تصویری و یا حتی شبیه به فیلمی موزیکال نموده است. البته در توجیه این مطلب نباید پیشینه هنری لورمان را نیز به عنوان کارگردان فیلمی همچون مولن روژ(2001) از نظر دور داشت. اما فیلمساز در قبال این امر و پرداختن به ظواهر و جلوه های تصویری و سه بعدی از نکات مهمتری همچون شخصیت پردازی و نمایش ظرایف مرتبط با شخصیت ها غافل مانده است. برای نمونه در فصل های ابتدایی فیلم برای نمایش شخصیت خیانتکار و هوسران تام ( جوئل ادگرتون)، سکانس حضور نیک و تام در مغازه مکانیکی شوهر مرتل (معشوقه تام) و صحنه برخورد تام و مرتل، به کوتاه ترین شکلی اکتفا نموده و حتی مهمانی تام و معشوقه اش را به سبک شوهای تصویری کارگردانی نموده و یا صحنه مهم درگیری تام و مرتل را به شیوه ای شبه اسلوموشن به تصویر کشیده است .حال اگر به نسخه جک کلایتون رجوع نماییم می بینیم که این دو بخش با چه ظرافتی به تصویر کشیده شده و تاکید فیلمنامه و نگاه فیلمساز بیشتر بر جزییات و دیالوگ های مهم این صحنه ها بوده است تا نمایش معاشقه های این بخش از فیلم. این یکی از همان نکات مهمی است که نسخه جدید به شدت از آن ضربه خورده است. در واقع ساخت نسخه جدید و آزادی عمل لورمان در به تصویر کشیدن برخی موارد، از لطافت فیلم و نگاه شاعرانه و بار عاشقانه اثر به شدت کاسته است.در توضیح این مطلب می توان به چگونگی تصویر یکی از مهمترین بخش های داستان و نخستین برخورد دیزی و گتسبی اشاره نمود. جک کلایتون در به تصویر کشیدن این بخش به شدت حرفه ای عمل نموده وهمگام با بار معنایی رمان، صحنه ای به شدت شاعرانه خلق نموده است. در حالی که در فیلم لورمان ما با این ویژگی روبرو نیستیم. از نکات جالب در مورد این دو نسخه، زمان تقریبا برابر هر دوفیلم(حدود144 دقیقه) است. اما لورمان با پرداختن بیش از حد به صحنه های رقص و مهمانی، زمان بسیاری را از دست داده و شاید به منظور جبران آن و پرداختن به تمامی داستان و البته ریتمی پر کشش تر و متناسب با سینمای روز، دست به این تدوین سریع و برش های بسیار کوتاه و غیر قابل هضم برای بیننده زده است.در فیلم لورمان چند مورد از این دست سکانس های مهم و هدر رفته به چشم می خورند. از اولین نمونه ها می توان به اولین رویارویی نیک و گتسبی اشاره نمود. در بخش ابتدایی فیلم کلایتون، گتسبی یک شب نیک را به مهمانی اش دعوت کرده و در میانه مهمانی پیشکار گتسبی از نیک می خواهد که او را همراهی کند. در سکانسی پر تعلیق نیک وی را همراهی نموده تا به اتاق گتسبی می رسند. اما لورمان این سکانس را به سادگی به تصویر کشیده و برای نمایش شخصیت مرموز دی کاپریو ترفند جذابی به کار نمی بندد.نمونه ای دیگر در سکانس درون هتل رخ می دهد که تام متوجه علاقه دیزی و گتسبی به یکدیگر شده و منجر به درگیری میان آنها می شود. در نسخه کلایتون به شکلی کاملا ملموس سنگینی و گرمای هوا به نمایش در آمده و بیننده به شکلی باورنکردنی خود را درون فضای اتاق حس می کند. اما لورمان با وجود تمام تمهیداتی که از تصویر سه بعدی و غیره در اختیار گرفته، نتوانسته این سکانس بسیار مهم را به شکلی تمام عیار به تصویر بکشد و صحنه های درگیری بیش از حدی را در این بخش از فیلم گنجانده است. اما نمی توان به این نکته نیز توجه نداشت که لورمان طبیعتا نیم نگاهی هم به نسخه کلایتون داشته و در تصویر سازی فضاهای داستان از آن یاری جسته است. مهم ترین نمونه ای که به چشم می خورد چراغ سبز نصب شده در دکل نزدیک خانه دیزی است که به عنوان نماد جغرافیای محل زندگی آنها در نظر گرفته شده و علاوه بر کاربرد فراوان در طول اثر، بارها گتسبی در حال تماشای آن دیده می شود. این چراغ در هر دو فیلم به شکل تقریبا مشابهی به کار گرفته شده است. نمونه دیگر تابلوی تبلیغاتی دکتر عینک سازی است با مضمون اینکه خدا همه چیز را می بیند و در هر دو فیلم طراحی تقریبا یکسانی دارد. این تابلو در کنار مکانیکی جرج (شوهر مرتل) در دره خاکستر نصب شده و بارها در دو اثر به چشم خورده و به خصوص در بخش پایانی فیلم بار معنایی زیادی را به دوش می کشداما بخش پایانی و تراژیک فیلم لورمان بسیار سریع و بدون مقدمه چینی کافی صورت می گیرد. جرج که از حادثه منجر به مرگ ناگهانی همسرش (مرتل) خشمگین است، راننده اتوموبیل زرد رنگی را که بعد در می یابد متعلق به گتسبی است، مقصر حادثه می پندارد. در نسخه لورمان وی با کمترین تمهیدات ممکن به سراغ گتسبی رفته و وی را درون استخر و با شلیک گلوله به قتل می رساند. باید توجه داشت که حتی اگر فیلم با عنوان گتسبی بزرگ هم نبود، لورمان می بایست توجه بیشتری در چگونگی جزییات صحنه مرگ گتسبی می نمود. امری که به دقت در فیلم کلایتون مورد توجه قرار گرفته است. در فیلم وی ابتدا جرج می پندارد که اتوموبیل متعلق به تام است. پس وارد خانه وی شده و در سکانسی پرتعلیق به بررسی پارکینگ او می پردازد. تام هراسان وی را متقاعد می نماید که اتوموبیل متعلق به گتسبی است. در صحنه بعد گتسبی بعد از گذاشتن موزیک دلنشینی وارد استخر شده و در فضایی رویا گونه و با شنیدن صدای دیزی و به تصور حضور دیزی چند بار او را صدا می زند. اما جرج(اسکات ویلسون) با ظاهری مستاصل وارد صحنه شده و ضمن ارائه یک بازی چشمگیر و در میان خشم و تردید، با شلیک چند گلوله گتسبی را از پای در می آورد. در همین لحظه موزیک به اتمام رسیده و سکوت حکم فرما می شود. جرج چند قدمی به درون قصر رفته و در حالیکه وزش باد پرده ای را جلوی صورت او می آورد تا کامل دیده نشود، با شلیک گلوله خودکشی می کند.گتسبی بزرگ فیلمی است با امکانات و بازیگران بزرگ که در نهایت منجر به خلق خاطره ای بزرگ نمی گردد. اما شاید بتواند در دستیابی دی کاپریو به جایزه اسکار سهیم باشد. به نظر می رسد که با توجه به پیش بینی های اسپیلبرگ و لوکاس در مورد آینده سینما انتظار بیشتری هم نمی توان از بازسازی های دوران جدید سینما داشت .
نیک کاراوی (توبی مگوایر) که در جزیره لانگ زندگی می کند، مجذوب گذشته مرموز و سبک زندگی اسراف کارانهٔ همسایه خود جی گتسبی (دی کاپریو) می شود. او به سمت گتسبی کشیده می شود تا شاهدی بر تراژدی زندگی او باشد...