نقد و بررسی «باشگاه مشت زنی» بر اساس رمانی از جان پالائیک
ناصر عرفانیان : «باشگاه مشتزنی» در مورد كارمندی بدبین اما مبادیآداب است كه در یک کارخانه اتومبیلسازی كار ميكند و مدتی است از بیخوابی رنج میبرد. او یک روز با فردی با لباسهای...
29 آذر 1395
«باشگاه مشتزنی» در مورد كارمندی بدبین اما مبادیآداب است كه در یک کارخانه اتومبیلسازی كار ميكند و مدتی است از بیخوابی رنج میبرد. او یک روز با فردی با لباسهای عجیب و غریب آشنا میشود که شغلش بازاریابی صابون است و عقاید نو و جالبی دارد. با او به محل زندگیاش در محلهای میرود که زبالههای سمی شهر را آنجا انبار میکنند، شيفته خود میشود و با او در مورد آزادی و راههای کسب قدرت صحبت میکند. این دو برای آن که از عقدههای درونی خالی شوند و به اصطلاح تولدی دوباره داشته باشند، آگاهانه شروع به کتککاری میکنند...
رمان «باشگاه مشت زنی» در یک فضای مبهم و مجهول و حتی مالیخولیایی میگذرد و نویسنده خواسته که بی هویتی قهرمانش را به مخاطب منتقل کند. در این رمان آدم ها از درون تهی هستند و نویسنده معتقد است که این رسانه های گروهی مانند مطبوعات و تلویزیون هستند که به مردم میگویند چه بخورند و چه نخورند و چه بپوشند و چه نپوشند. بی هویتی و در عین حال عصیان در این رمان بارز است.
خلاقیتهای فیلمنامه نویس «باشگاه مشت زنی» بسیار آشکار است چنانکه حتی به نظر من پایان این فیلم چندان ارتباطی با رمان ندارد. البته ادبیات و سینما دو مقوله جدا از هم هستند؛ سینما بازنمایی بیرونی وقایع درونی است در حالیکه ادبیات درون یک شخصیت را بیرونی میکند.
دلیلی ندارد که یک کارگردان که میخواهد از اثری ادبی اقتباس کند، همان رمان را فیلم کند. او اگر بتواند جوهره رمان را دربیاورد در کار خود موفق بوده است. به نظر من نویسنده در نگارش رمان «باشگاه مشت زنی» تا حدودی خواننده را لحاظ نکرده و حتی نگاه حرفه ای هم به او نداشته است و معتقدم فیلم واقع بینانه تر از رمان است.
با اینکه من از فیلم اصلا خوشم نمی آید، آن هم به این دلیل که به نظرم در آن هدف، وسیله را توجیه کرده است، با این حال آن را یک فیلم موفق میدانم. این فیلم اثرات بسیار مخربی بر ذهن بیننده گذاشته است ضمن اینکه از معنویت تهی است اما از نظر تکنیکی یک اثر فوق العاده است.
در واقع من بیشتر یک تکنسین پشت فیلم دیدم تا یک متفکر، البته این فیلم هم پر از تفکر است ولی تفکری که از رمان نشات میگیرد.
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.