"برای عشق مهم نیست که زشت باشی یا زیبا...بلکه فقط باید به معنای واقعی انسان باشی و صاحب احساس"
جمله ی بالا تعبیری ساده از بی نهایت و بی کران مفهوم انیمیشن "قلعه ی متحرک هاول" است!
پس از موفقیت باور نکردنی و خارق العاده ی انیمیشن "شهر اشباح" و برنده شدن جایزه ی اسکار بهترین انیمیشن , اینک میازاکی اماده است تا بار دیگر شاهکاری را به معرض دید همگان بگذارد...
اگر بخواهیم "قلعه ی متحرک هاول" را کالبد شکافی کنیم و درون مایه ی ان را بیرون بیاریم,باید انیمیشن های "پرنس مونونوکه" و "مدفن کرم های شب تاب" را در هم مخلوط کنیم و کمی به ان چاشنی انیمیشن "دیو و دلبر" را اضافه کنیم تا بتوانیم فقط به طور سطحی و کوچیک از "عشق" عظیم موجود در این انیمیشن و پیام "ضد جنگ" ان پرده برداریم...
انیمیشن "قلعه ی متحرک هاول" در سال 2004 به معرض نمایش در امد و توانست ثابت کند که یک انیمیشن ساده و بدون تکنولوژی های خاص و جلف امروزی,میتواند چندین برابر فیلم های به اصطلاح درام(که جز نمایش تن و بدن بازیگران چیزی ندارد) امروزی مفهوم سادگی و عشق پاک انسانی (نه حیوانی!) را بیان...
چیزی که امروزه فیلم سازان به خورد مخاطبان خود میدهند تنها جنازه ی متعفنی از "عشق" است و صرفا باید انها را "عشق حیوانی و شهوت انگیز" به شمار اورد تا عشق انسانی و پاک...اما "قلعه ی متحرک هاول" چیزی فراتر از عشق انسانی را به نمایش گذاشت...همین نمایش شکوهمندش باعث شد که به جوایز متععدی دست یابد.گوشه ای از افتخارات فیلم را زیر میبینیم:
· نامزد اسکار بهترین انیمیشن
· نامزد 8 جایزه در جشنواره های مختلف
· برنده ی 13 جایزه
· میانگین امتیازی 8.1 از بین 54920 نفر
· میانگین 80 از متاکریتیک از بین 40 نقد تخصصی
بهتره از حواشی بپرهیزیم و بریم سراغ بررسی و تحلیل داستان:
داستان:
"قلعه ی متحرک هاول" در شهری درگیر حملات اهریمن و جادوگران و بیانگر داستان یک دخترک نه خیلی زیبا و فرشته مانند,ولی با درونی پاک و بی الایش و ساده است که مطابق رسم حاکم بر زمانه قربانی سادگی و پاکی اش می شود و توسط یک زن جادوگر به نفرینی مهلک دچار می شود که این نفرین او را به پیرزنی زشت و از پا افتاده تبدیل میکنه...
اینک دیگر هیچ کس او را به عنوان ان "سوفی" همیشگی و دوست داشتنی و خوش طینت نمی شناسد.پاک بودن و سیرت خوب او در پشت چین و چروک های زشت و بی شمار چهره اش مدفون شده...
"سوفی" از کودکی افسانه ی به ظاهر خیالی قلعه ی متحرک را شنیده است که صاحب ان یک جادوگر است.
اینک او برای پس گرفتن زیبایی خود به دنبال قلعه ی متحرک هاول می رود...
اما او دیگر مانند سابق نمیتواند به راحتی و با سرعت از کوه و صخره بالا برود...
بالاخره "سوفی" با مشقت و سختی تمام خودش را به قلعه ی غول پیکر و مهیب می رساند.
"سوفی" که فقط به امید پس گرفتن زیباییش به کمک جادوگر هاول پا قلعه گذاشت,هرگز نمیدانست که با ورود به ان قلعه دچار اتش عشقی می شود که حتی پیر و زشت بودنش هم نمیتواند ان را خاموش کند...
در این قلعه ی جادویی و غول پیکر 3 نفر زندگی میکنند.اولین شخصیت که صاحب قلعه است,خود هاول است و شخصیت دوم هم پسر بچه ای بازیگوش و دوست داشتنی که به اصطلاح دستیار هاول است و یک اتش که این اتش قلب قلعه است و باعث پایداری قلعه و تحرک و استقامت ان است.
اما با گذشت زمان ,"سوفی" که برای خواستن کمک از هاول به انجا امده بود متوجه می شود که هاول یک جوان بسیار خوش طینت , اما گرفتار اندوه و غم غصه است.همه چیز بر عکس انچه فکر میکرد می شود.
اینجاست که "سوفی" قدرت بی نهایت عشق انسانی خود را نشان میدهد و غم و اندوه از دست رفتن جوانی خودش را فراموش میکند و تصمیم میگیرد تا هاول را از غم و غصه اش نجات دهد و به اصطلاح, خودش که تا مدتی پیش نیازمند کمک او بود,فرشته ی نجات هاول شود...
اما بهتر است کمی به شخصیت هاول بپردازیم.
هاول پیش از انکه یک جادوگر باشد یک استثناست!با اینکه هاول یک جادوگر است اما بر خلاف افسانه های هولناکی که از قدیم از او به جا مانده و نقل شده,او یک انسان خوش سیرت و مهربان و دلسوز و به اصطلاح یک وطن پرست است.
شاید اصلی ترین علت گوشه گیری و غم هاول,نداشتن هم نشین به خاطر گرفتار شدن در اسم و رسم های هولناک افسانه ای گذشتگان باشد...
در این انیمیشن هر کدام از شخصیت های "سوفی" و "هاول" به ناحقی گرافتار و قربانی پاکی خود شده اند.
اما هاول با تمام این غم ها مقابله میکند.اینک شهر تحت حمله ی شدید نیرو های اهریمنی شده است که از زمین و اسمان بر مردم شهر حمله میکنند.اما این هاول است با قدرت جادوگری خود شب ها به شکل پرنده ای مهیب و بزرگ سیاه رنگی در می اید و در اسمان ها به نبرد با هواپیما ها و نیرو های اهریمنی می رود.گویا او دیگر مرگ و زندگی برایش مهم نیست...
اما بالاخره "سوفی" وارد زندگی اش می شود.هاول از همان اول سر گذشت سوفی را میدانست.گویا هاول هم عاشق سوفی شده است.البته نه عاشق ان قیافه ی پیر و زشتش.بلکه او از باطن پاک سوفی خبر داشت...اینجاست که فضیلت های گمشده ی انسان ها مجددا خود نمایی میکنند...ان فضیلت ها چیزی نیست به جز باطن گرایی...
با گذشت زمان و روشن شدن خیلی از حقایق بر سوفی,رابطه ی این دو انسان متفاوت به درجه ی بالایی می رسد که هیچ کدام دیگر نمی توانند عشق خود را پنهان کنند...
داستان تا جایی پیش می رود که هاول بر اثر نبرد با اهریمنان,به شدت مجروح شده و تا حد مرگ می رود...
و اینجاست که هیچ جادو و طلسم دست ساز انسان نما های شیطان صفت نمی تواند بر زخم های او مرهم بگذارد,مگر قدرت عشق "سوفی"...!
در نهایت با روشن شدن خیلی از حقایق,تمامی طلسم ها شکسته می شود.سوفی زیباییش را به دست می اورد.شهر از اهریمن پاک می شود.درون پاک هاول جادوگر برای همه مشخص می شود و در نهایت "باطن" و "عشق" بر "ظاهر" و "نفرت" غلبه می کند...
نقد انیمیشن:
از داستان فهمیدیم که طبق روال همیشگی انیمه های میازاکی با یک کارتون با مضامین شاد و کودکانه صرفا جهت خوش گذرانی طرف نیستیم...
داستان پر بار این انیمیشن مارا با حقایق انسانی فراموش شده ی فراوانی اشنا می کند.حقایقی که شاید واقعا از یاد رفته باشند,شاید امروزه به صورت بدل و پیکره ی بی جانی از انها به خورد ما میدهند,یا انسان ها ان ارزش ها را پشت کالبد زوال پذیر و پست و ناچیزی به اسم "پست و مقام" و "چهره و ظاهر" پنهان کرده اند.
"قلعه ی متحرک هاول" بیش و پیش از هر چیز خواست به مخاطبش بگوید که "ظاهر بین نباش!بلکه باطن بین باش".
عشقی که میان "سوفی" و "هاول" رخ داد,یک تناقض و تضاد شدید و علنی بود.تضادی از "زشتی" و "زیبایی".تضادی از "پیری" و "جوانی".تضادی از "انسان" و "غیر انسان" و تضاد هایی که مسلما اگر امروزه بخواهیم انها را بین دو انسان با دو جنس مخالف بیاوریم,جز نفرت و تمسخر و جدایی چیزی باقی نمیگذارد.
پس تا حدی میتوانیم با خط فکری و ارمان مطلق میازاکی اشنا شویم...گویا میازاکی هم مثل من و مثل خیلی ها از "عشق ای" که امروزه میبینیم ناراحت است.گویا میازاکی به دنبال یک عشق ضد و نقیض و افسانه ای بوده است...
قلعه ی متحرک هاول انیمیشنی نه تنها 2 بعدی بلکه هزار بعدی بود!میازاکی با این انیمیشن هزار بعد از درون انسان را نشان داد.میازاکی خواست ثابت کند که مهم نیست که امروزه انیمیشن ها سه بعدی و پر زرق و برق شوند!بلکه ثابت کرد که می شود با یک انیمیشن 2 بعدی , هزاران بعد از تکه های فراموش شده ی عشق و انسانیت را نشان داد...او صرفا خواست ثابت کند که 2 بعدی و 3 بعدی بودن یک انیمیشن "صرفا برای چشم انسان" یا مجازا برای "انسان های ظاهر بین و سطحی نگر" مهم است...چیزی که امروزه در هالیوود فراوان میبینیم...انیمیشن هایی با خرج کلان و زرق و برق فراوان که صرفا انسان های امروزی را به خوشی 90 یا 120 دقیقه ای وادار میکنند و یا بر لب هایش خنده ای به ظاهر شیرین و گذرا که صد البته خنده ای تلخ برای فراموش شدن انسانیت هست مینشاند.خنده ای که شاید فقط 1 روز پس از دیدن ان اثر حتی یادش نیاید برای چه میخندیده و به چه میخندیده!
اما میازاکی با قلعه ی متحرک هاول ثابت کرد که می شود با انیمیشنی 2 بعدی , اشکی را از چشمان مخاطب جاری کرد و وجودی را از فضیلت های فراموش شده لرزاند,که ان مخاطب تا عمر دارد شاید تمام تلاشش را بکند بلکه شاید فراموش کند که برای چه اشک ریخت.تا فراموش کند که برای "عشقی" اشک ریخت که فقط در افسانه ها و صرفا در مغز میازاکی و در قلب کاغذی شخصیت های بی وجود دیجیتالی "سوفی" و "هاول" است...و اینجاست که ارزش واقعی یک انیمه ی به ظاهر کودکانه و اثر بزرگی مثل "قلعه ی متحرک هاول" روشن می شود.
افسوس که "قلعه ی متحرک هاول" صرفا یک افسانه و انیمیشن است...
دیگر واقعا چیزی نمیتونم بگم در مورد این انیمیشن.فقط میتونم بگم که شاهکار سینمای تمام تاریخ و دوران بود و هست و خواهد بود...
موفق باشید.
شناسه نقد : 7640125