سینا همای : (یادداشتی دربارۀ انیمیشن «کوبو و دوتار) «کوبو و دوتار» (Kubo and Two strings) از انیمیشن هایی بود که سال 2016 در سینماهای امریکا اکران شد و به زحمت توانست هزینۀ...
16 آذر 1395
(یادداشتی دربارۀ انیمیشن «کوبو و دوتار) «کوبو و دوتار» (Kubo and Two strings) از انیمیشن هایی بود که سال 2016 در سینماهای امریکا اکران شد و به زحمت توانست هزینۀ تولیدش را در فروش فیلم جبران کند. این انیمیشن ساختۀ «تراویس نایت» است که تا به حال اسمش را به عنوان نویسنده و طراح انیماتور، در انیمیشن هایی مانند «غول های جعبه ای» دیده بودیم. داستان در روزگار کهن در کشور ژاپن می گذرد. «کوبو» کودکی یک چشم، با مهارتهایی عجیب، نوازنده و نقال دوره گردی است که با شگردهایی که از مادرش (دخترِ پادشاه ماه) آموخته می تواند کاردستی های کاغذی را به صورت موجوداتی جاندار در آورد و با آنها قصه هایی نقل کند. در ادامه متوجه می شویم که این قصه ها مربوط به زندگی خود و خانواده اش است. مادر «کوبو» زنی است که از زمان طلوع تا غروب آفتاب بیدار است و بعد مانند موجودی منفعل از کار می افتد. او به «کوبو» تاکید می کند که هرگز نباید پس از غروب آفتاب بیرون از غار پناهگاهشان باشد وگرنه پدربزرگ ظالمش او را می رباید و چشم دیگرش را هم از او می گیرد. او تمثالی چوبی از یک پیکرۀ یک میمون را به داده که حافظ و نگهدار پسرش است. روزی «کوبو» در بازگشت به خانه غفلت می کند و دو زن مرموز که خاله های او هستند، برای ربودن او می آیند. مادر «کوبو» لحظۀ آخر سر می رسد و برای نجات پسرش با خواهران خود درگیر می شود. وقتی «کوبو» به خودش می آید می بیند که مادرش در کالبد میمون بزرگ و خردمندی در کنارش است و با او پا به سفری قهرمانانه می گذارد که در این راه باید «شمشیر»، «کلاهخود» و «زره» مخصوصی را به دست آورد. در ادامه مردی با کالبد یک سوسک هم به کمک آنها می آید و گروه سه نفرۀ آنان به پیشروی این سفر ادامه می دهند. «کوبو و دوتار» اگرچه شاید خیلی در ذهن ها نماند، اما اقل کم اثری سرگرم کننده و دوست داشتنی است. نکتۀ عجیب این فیلم مانند فیلم «قهرمان بزرگ 6» (The Big Hero 6) این است که علی رغم امریکایی بودن داستانش در ژاپن می گذرد. چنین داستانی در اساطیر و مجموعه قصه های ژاپنی وجود ندارد. اما این داستان در واقع تقلید دست دوم و امریکایی پسندی از همان داستانهای ژاپنی مشهوری است که در انیمه های ژاپنی بارها تماشایشان کرده ایم. نکتۀ عجیب این است که تولید کننده های امریکایی به این فرمول دست یافته اند که صرف ژاپنی بودنِ یک داستان برای مخاطب امروز جهان، ایجاد جذابیت می کند. وگرنه داستان سرگرم کنندۀ «کوبو و دوتار» می توانست در هر اقلیم دیگری اتفاق بیفتد. داستان پر از آموزه های اخلاقی برای کودکان است اما با این حال، سالیان سال از این که کارتون ها محدود و مخصوص کودکان باشند گذشته است. یکی از مسائلی که به این درام آسیب می زند خودآگاه و در عین حال بی اثر بودن نمادپردازی هاست. هیچ کدام از نمادها، و شمایل ها به اندازۀ داستانهای پریان و هزار و یک شب، به صورتی ناخودآگاه و عمیق نمادپردازی نشده اند. بلکه به قراردادهایی بی دلیل تن داده اند. مثلاً میمون نگهبان نماد مادر است! سوسک قوی، پدر است! شمشیر و زره و کلاهخود نماد بلوغ رفتاری، قلبی و فکری است. چشم، نماد بصیرت است. تارهای دوتار نمایندۀ پدر و مادر هستند و تار سوم و که شمرده نمی شود و با تارهای دیگر نواخته می شود نمایندۀ کودک خانواده است! این نمادها به این راحتی ها نمی توانند به صورت آیکونهایی معنا دارد در بیایند. نه برای کودک و نه برای بزرگسال. این انیمیشن هم از تولیدات شخصی «تراویس نایت» است و همانند انمیشن «غول های جعبه ای» در تیتراژ پایانی آن لحظاتی کار کردن تکنسین ها و انیماتورها را روی عروسک های واقعی می بینیم که بفهمیم چقدر ساختن یک انیمیشن سه بعدی با تکنیک استاپ موشن،کار دشوار و زمان بری است. (تیتراژی که حتی یک نام شرقی در آن وجود ندارد) و این شاید امضای «نایت» بر تیتراژ پایان فیلم هایش در آینده نیز باشد. با این حال، سینما به این حکم کلی همواره محکوم بوده. فیلم «باید» سرگرم کننده باشد، و سینما هنری تفریحی است هرچند که از طریقش اندیشه و فلسفه و سیاست هم منتقل شود. با این خط کش می توان، نمرۀ خوبی به «کوبو و دوتار» داد، زیرا اقل کم سرگرم کننده است. از رنگهای هوشمندانه، انیمیشن قابل قبول، شخصیت پردازی معقول و شوخی های بانمک در آن استفاده شده و آسیبی در مخاطبش ایجاد نمی کند. در این انیمشن بازیگران مطرحی در مقام صداپیشه (دوبلور) شرکت داشته اند که «متیو مک کانهی» (بیتل/ هانزو)، «رالف فینس» (کینگ) و «شارلیز ترون» (میمون) مهم ترین آنان هستند.