به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
نام مهران مدیری به نوعی با زندگی خیلیها گره خورده است. هیچوقت فراموش نمیکنیم که او با طنز ساعت خوش، چه تحولی در تلویزیون راه انداخت و چهطور در سالهایی که نه از ماهواره خبری بود نه از اینترنت، باعث شد میلیونها نفر پای تلویزیون آن زمان که برنامههای دلگیرش، فضای بسته آن دوران را بستهتر هم میکرد، بنشینند و بخندند. فراموش نمیکنیم که چهطور بازیگرهای جوان مجموعه ساعت خوش صبح تا شب سر زبانها بودند و در آن برهوت سلبریتی و آسمان بیستاره، عکسهایشان دست به دست میشد و خیلیها برایشان سر و دست میشکستند. مدیری سالهای سال با ایدهای جدید به تلویزیون میآمد، برنامه میساخت، خبرساز میشد و میخنداند. اینگونه بود که تبدیل شد به شمایلی مهم در عرصه هنر و اجتماع. شب و روزمان با دیدن خودش و برنامههایش گره خورده بود و به بخشی از خاطره جمعی همه تبدیل شده بود. ساده نیست اینهمه سال کسی حرفش سر زبانها باشد و اینهمه برنامه بسازد و کموبیش خودش را در یک سطح قابل قبول نگه دارد و ناملایمتهای روزگار و فضای جامعه هنری، رویش اثر نگذارد یا اگر هم میگذارد، خودش را نبازد و در نهایت تبدیل به برند شود. مدیری موفق شد خودش را حفظ کند، جلو بیاید و خبرساز باشد، ضمن اینکه تا حد ممکن از حاشیهها هم دوری کند. اینها کار سادهای نیست. حالا که در پنجاهسالگی، تمام موهایش سفید شده، چندان هم نمیتوان علتش را به پای مسائل ژنتیکی گذاشت.
مهران مدیری در پشت صحنه فیلم ساعت 5 عصر
خبر ساخته شدن اولین فیلم مدیری، حسابی سر و صدا راه انداخت. او در سنی تصمیم به فیلمسازی گرفته بود که شاید خیلیها تا این سن، چند فیلم ساختهاند. اما مدیری انگار عجلهای برای فیلم ساختن نداشت برخلاف برنامههای طنزش که هنوز یکی تمام نشده، بعدی را برای تلویزیون یا شبکه نمایش خانگی میساخت. خبر فیلم ساختن او آنقدر در مرکز توجهها بود که حتی نشست خبری فیلمش هم با عکسهایی از او که در حال دود کردن سیگار است، حسابی سروصدا به پا کرد. مدیری خیلی خوب میدانست که مردم مشتاق دیدن فیلمی از او هستند. در نتیجه با خیال راحت سیگارش را دود کرد و با آرامش درباره اولین فیلمش حرف زد.
سیامک انصاری در فیلم ساعت 5 عصر
در کادری خالی، ناگهان توپ پینگپونگی از بالا به زمین میافتد. کمی بعد، توپ دیگری از بالا رها میشود و باز هم کمی بعد، توپ دیگر. توپها در ابتدا با نظمی خاص رها میشوند و یکی که از کادر خارج شد، دیگری وارد میشود. اما این ریتم منظم، کمکم به هم میخورد و ناگهان بارانی از توپها شروع به باریدن میکند. این تیتراژ آغازین اولین فیلم مدیریست که اتفاقاً خودش هم آن را طراحی کرده؛ تیتراژی که در واقع چکیدهای از حال و هوای فیلم است: در آغاز نظم و ترتیب، در ادامه بینظمی و هرجومرج. در آغاز تنها یک مشکل، اما در ادامه بارانی از مشکلها و موانع که بر سر شخصیت اصلی میریزد. با همین تیتراژ امیدوارم میشویم که مدیری به جزئیات فیلمش فکر کرده است.
نگین معتضدی در فیلم ساعت 5 عصر
در ابتدا همهچیز آرام و جذاب به نظر میرسد. مهرداد پرهام، وکیل دادگستری، خانه خوشمنظرهای دارد. چیدمان خانهاش نشان از ریتم دقیق زندگی او و آرامش حاکم بر فضا میدهد. او صبح را با یک موسیقی آرامشبخش ملایم آغاز میکند و حتی با ریتم آن، خودش را تکان میدهد و پیداست که این کار هر روزهاش است و از آن لذت هم میبرد. اما با یک تلفن از طرف بانک، همهچیز بههم میریزد و ماجراها از همینجا آغاز میشود. روزی که به نظر میرسید مثل هر روز دیگر عادی باشد، ناگهان تبدیل به کابوسی میشود که انگار رهایی از آن به این سادگیها نیست. فیلم الگوی آشنایی را دنبال میکند. الگویی که در آن شخصیت اصلی داستان به جای اینکه پیش برود، انگار فرو میرود. پرهام، آدم شستهرفته و آدابدانیست و همین آشفتگی پایانی او را دوچندان جلوه میدهد. ابتدا زنگ تلفن و خبر عقب افتادن قسط خانه، بعد قطع شدن آب، بعدتر دعوای همسایهها بر سر همین قضیه، جلوتر کشمکش با یک زن راننده در کوچه بنبست وحمله زن به او با اسپری فلفل، بعدش گیر افتادن در بیمارستان شلوغ و رفع و رجوع کردن کارهای آن پیرزن تنها که داستان به بهشت زهرا و جاهای دیگر میکشد. هر چه جلوتر میرویم، همهچیز رنگ و بوی خشنتری به خود میگیرد و از نظم به بینظمی مطلق میرسیم. اما داستان فقط این نیست.
آزاده صمدی در فیلم ساعت 5 عصر
مدیری در پس این داستان، اوضاع و احوال پیرامون ما را هدف گرفته است. مهرداد پرهام هر مرحله که جلو میرود، با بخشی از جامعه مواجه میشویم و آشفتگیاش را لمس میکنیم. نگاه کنید به صحنه بیمارستان که چهطور به شکل اغراقشدهای، آدمها در هم میلولند و جای سوزن انداختن هم نیست. یا صحنه مترو را ببینید که مهرداد و پیرزن، چهطور در هجوم آدمهایی که میخواهند سوار قطار مترو شوند، در حال له شدن هستند. مدیری یک عمر به این متهم بود که در مجموعههای تلویزیونیاش، بجز سوییچ کردن دوربینها و انتخاب زوایایی تخت و ساده، کار خاص دیگری انجام نمیدهد اما او در ساعت ۵ عصر، با خلق صحنههای شلوغ و پر از سیاهی لشکر، انگار میخواهد نشان بدهد که توانایی کارگردانی چنین صحنههایی را هم دارد. او در پس این شلوغی و هرجومرج، فضایی عصبی را نمایش میدهد که همه مشغول له کردن یکدیگرند. جامعهای که در داستان ترسیم میشود، تمام آدمهایش مشکل دارند. از راننده تاکسی که مواد روانگردان مصرف میکند و ناگهان به سرش میزند و با اتوموبیل وارد قنادی میشود تا همسایههایی که با لجبازی میخواهند یکدیگر را بدرند و هجوم مردم به تشییع جنازه هنرمند محبوب و اعتصاب و درگیری مردم معترض با پلیس. آن بیرون آرامشی وجود ندارد. تصویری که هر روز دوروبر خودمان میبینیم. مهرداد پرهام از خانه آرام و دنج خود بیرون میزند و ناگهان همهچیز سرش آوار میشود.
سیامک انصاری در فیلم ساعت 5 عصر
مدیری لحن طنازانهای برای فیلم انتقادیاش انتخاب کرده؛ اما طنزی تلخ و سیاه. او بر عکس کمدیهایی که برای تلویزیون یا شبکه نمایش خانگی ساخته و اکثرشان بر کمدی کلامی استوار بودند، اینبار بهخوبی به کمدی موقعیت روی میآورد و تهمایههای طنزی متفاوت را به فیلمش اضافه میکند. نمونهها فراواناند: دوربین از شلوغی بیمارستان به پرهام میرسد که صورتش زخمیست اما در کنار او، پیرمردی رو به موت هم هست که با دهانی باز و کپسول اکسیژن در دست، خسخسکنان نفس میکشد و جلوهای مضحک به صحنه میبخشد یا در جایی دیگر، پرهام که در شلوغی واگن مترو، تقریباً در حال خفهشدن است، گیر یکی از این فروشندگان سمج میافتد که میخواهد هزار چیز به او بفروشد که در نهایت قبول نمیکند. اما وقتی به صحنهای کات میخورد که پرهام از مترو پیاده شده، کلی خرتوپرت در دستانش میبینیم که بعدش هم آنها را به شخصی میبخشد. این لحظههای بامزه، انگار مانند پوششی عمل میکنند تا آن نگاه تلخ به اوضاع، چندان به چشم نیاید یا اگر به چشم میآید، چندان دردناک جلوه نکند.
مهران مدیری در پشت صحنه فیلم ساعت 5 عصر
اما یکی از بزرگترین مشکلهای ساعت ۵ عصر برمیگردد به شخصیت اصلی. به نظر میرسد به جای اینکه موقعیت پیچیده پیرامون مهرداد پرهام، او را به قهقرا بکشد، بیشتر انفعال اوست که موجب چنین مصیبتهایی میشود. به عنوان مثال چرا او به جای اینکه با آژانس به محل ملاقات برود، تلاش میکند پول شارژ تمام واحدها را پرداخت کند که آخرش هم به دعوا و درگیری و زخمی شدن ختم میشود؟ چرا آنقدر با پیرزن همراهی میکند در حالیکه میداند اگر به موقع به بانک نرسد، خانهاش را از دست خواهد داد؟ یا چرا وقتی میتواند موبایل را به روی نامزد اعصاب خردکناش خاموش کند، مدام به او جواب میدهد؟ لااقل میشد تمهیدی اندیشید تا این جوانمردی و مدارا و این صبر و تحمل بیش از اندازه منطقیتر به نظر برسد. میشد ریتم تندتری به داستان داد که در جاهایی خستهکننده نشود. میشد موقعیتهای پیچیدهتری برای این شخصیت ایجاد کرد. میشد ماجرای راننده معتاد (با بازی خوب امیر جعفری) را به دلیل یکدست نبودن با سایر بخشهای داستان حذف کرد. میشد صحنه بازجویی پرهام با حضور خود مدیری را بهتر برگزار کرد تا پایانش آنقدر سردستی به نظر نرسد. میشد موقعیتهایی که پرهام در آنها گیر میافتد را درهمتنیدهتر انتخاب کرد تا مثل حالا کولاژی از انتخابهای تحمیلیِ بیربط به هم به نظر نرسند. میشد…
مهران مدیری در پشت صحنه فیلم ساعت 5 عصر
به هر حال اولین فیلم مدیری، آبرومند وشستهرفته است. صحنههای خوبی دارد و بامزه است. او با حساسیت یک هنرمند، به گوشه و کنار جامعه سرک میکشد و مشکلها را میبیند و به زبان طنز بازگویشان میکند. سالهاست که این کار را میکند (هرچند سهم نویسندگانش را نباید نادیده بگیریم). بیخود نیست که در سن پنجاه سالگی، تمام موهایش سفید شده. این فقط هم مربوط به مسایل ژنتیکی نیست.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
نقد یعنی همین
هم ضعف،هم قوت...