به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
«سیانور» میتواند در کنار آثاری مانند دستنوشتههای مهرداد مینویی و توهم سعید حاجی امیری از مهمترین وجدیترین فیلمهایی باشد که درباره مجاهدین خلق حرف میزند. هرچند که حضور مجاهدین در سینما ایران بعد از انقلاب و خصوصاً دهه شصت کموبیش در خرده پیرنگ ها و فرعیات قابلمشاهده است اما «سیانور»، محصول موسسه سیمای مهر و بهروز شعیبی جوان از معدود آثار سینمایی است که داستانش حول سازمان مجاهدین خلق ایران، وقایع پیش از انشعاب اش و چریکهایی میگذرد که اسمشان یادآور دوره ای حساس از تاریخ معاصر ایران است. حدفاصل تقریبی میانسالهای ۵۲-۵۴ که با حملات مسلحانه و ترور و ظهور شمههای آغازین انقلاب گرهخورده و نامهایی چون تقی شهرام و مجید شریف و لیلا زمردیان تبدیل به بخشی از خاطره و حافظه اسمی جوانان انقلابی آن دوران شده است.
سیانور درباره همین آدمها، مشی فکری و سرنوشت شومشان است: اولی اعدام میشود، دومی در کوچهای تنگ توسط رفقایش دخلش میآید و سومی به سیاق و روش مرسوم آن روزهای چریکها برای فرار از شکنجه و اعتراف به آنچه برای سازمان خطرناک است، سیانور میجود و خودش را محاکمه میکند!
بهروز شعیبی در دومین تجربه کارگردانیاش موفق شده اثری منسجم، خوشساخت و پویا، خوشرنگ و لعاب (با زحمات محسوس علیرضا برازنده، مدیر فیلمبرداری فیلم) خلق کند. موسیقی خوب که بهاندازه است و توجه را از تصویر نمیگیرد که حتی تماشاگر را همروی فیلم متمرکزتر میکند و درنهایت ویژهترین و بهترین بخشهای فیلم یعنی تدوین و بازی خوب بابک حمیدیانو مهدی هاشمی، همگی نشان میدهند که سیانور فیلمی ست حرفهای که حداقل استانداردهای یک فیلم سینمایی سیاسی/جنایی را دارد. ضمن اینکه شعیبی موفق شده تصویری آشنا و ملموس از دهه پنجاه ارائه کند و اتمسفر آن روزهای پرخون را بر پرده سینما به تصویر بکشد. در میان محصولات سینمای ایران که حتی وقتی فیلمی در زمان حال هم میگذرد، طراحی صحنه و ساخت دکور و طراحی میزانسن متناسب با فضا و معماری انقدر بد و ابتدایی است که مخاطب را با لگد از عوالم فیلم پرت میکند بیرون، درآوردن خیابانها، خانهها، مردم و همینطور حال و هوا پرتنش دهه پنجاه هیچ کار آسانی نیست.
آخرین نمونه خوب متاخرش یعنی جرم مسعود کیمیایی هم با بیحوصلگی پر از کولر آبسال و پراید بود؛ اما شعیبی البته به مدد سرمایه قابلتوجه موسسه سیمای مهر فضاسازی دقیقی ارائه میدهد. عنصری که هرچه داستان پیش میرود اهمیتش بیشتر خودنمایی میکند و درنهایت هم میتوان گفت برگ برنده «سیانور» و کارگردانش است. «سیانور» به همین جهات مهم است و میتوان آن را با هیجان تا انتها دنبال کرد اما فیلم خوبی نیست. چراکه برخلاف اجرای قابلقبول آن، داستان و مضمون لنگ میزند و ایراد اصلی فیلم هم بر آن وارد است.
«سیانور» پر از خلأهای روایی ست. محدودیتهای فیلمنامه و پیرنگ هرچند در نیمه ابتدایی فیلم چندان محسوس نیست اما هرچه جلوتر میرود و بهواسطه فلاشبکهای بیسروتهی که تنها اضافه گویی میکنند، بیشتر به چشم مخاطب باهوش میآید. فیلمنامهنویس محافظهکار با انتخاب پلیس جوان یعنی امیر و معشوقه سابق اش با اسمسازمانی هنگامه، ترجیح میدهد داستان را از خارج از گود تعریف کند. آنچه در جریانات آن سالهای سازمان مجاهدین حائز اهمیت است یعنی اختلاف میان شریف و شهرام بر سر مواضع ایدئولوژیک و مذهبیشان در فیلم سیانور از نظرگاه هنگامه و تحقیقات ساواک موردبررسی قرار میگیرد و به حاشیهنویسی بر داستان عاشقانه میان امیر و هنگامه میماند. این بهخودیخود مشخصاً نه ایراد است و نه نقطهضعف. هر فیلمنامهنویسی مختار است داستانش را انتخاب کند. شاهکارهای زیادی در تاریخ سینما ساختهشدهاند که شبیه به سیانور، در خلال یک عاشقانه تاریخ یک ملت را روایت میکنند که اوج شکوفاییشان در آثار دیود لین فقید مانند دکتر ژیواگو و دختر رایان دیده میشود؛ اما در سیانور این میل دوگانه به روایت تاریخ و تعریف یک داستان حزنآلود عاشقانه آنجا تبدیل به ضعف میشود که کارگردان و فیلمنامهنویس عاشقانه را تنها ابزاری برای روایت محافظهکارانه و سربسته از تاریخ در نظر میگیرند که هم عاشقانه را خفه میکند و هم بهجای رویارویی مستقیم با حوادث تنها دور آن میچرخد. سیانور ازاینجهت فیلم سردرگمی ست. کارگردان و فیلمنامهنویس محافظهکار بخش عمده انرژیشان را روی اختلافات درونسازمانی که درنهایت منجر به ترور موفق مجید شریف و ترور ناموفق مرتضی لبافی نژاد میشود گذاشتهاند (که انصافاً زحماتشان در بعضی از سکانسها ازجمله سکانس ترور شریف بهخوبی به بار نشسته) اما درعینحال ترجیح دادهاند تا با تمرکز بر عاشقانه آبکی فیلم زیاد خود را درگیر با حوادث سازمان نکنند و تنها به ارائه یک گزارش تصویری ازآنچه گذشته است بسنده میکنند.
این سردرگمی باعث میشود «سیانور» نه عاشقانهای غمناک و پرسوز باشد که اگر میبود در سکانس پایانی تماشاگر باید دچار یک غلیان عاطفی تراژیک میشد نه یک فیلم سیاسی جنایی نفسگیر. بزرگترین مشکل سیانور این است که نمیتواند پلی به احساسات تماشاگر بزند و نبض او را در اختیار خود بگیرد. تصور کنید داستان زنی که به خاطر مبارزه بر سر عقایدش زندگی و فرزندش را پشت سر جا میگذارد و در آستانه اعدام، درحالیکه فراری و بی مآمن است به معشوقه سالهای دورش پناه میآورد چقدر میتواند همدردی برانگیز و منقلب کننده باشد و یا کافی است تنها چند سطری از وصیتنامه لیلا زمردیان (یکی از مهمترین مهرههای این واقعه که در فیلم به شکل فاجعه باری سوخته و بیربط از آب درآمده) را خوانده باشید تا بدانید سیانور از چه میزان غرق شدن در زندگی حزبی و خود را فدای سازمان و ایدئولوژیهایش کردن، حرف میزند. از شستوشو مغزی و جنونی که زنی را به نقطهای رسانده که مینویسد:
و یا از رفقای سازمانی و همسنگریهایی که در نقطهای حساس از تاریخ سازمانشان دارند همدیگر را تکهتکه میکنند و عین خیالشان هم نیست! اما سیانور هیچکدام این دو نیست. سیانور در میان این دو قطب شناور است و درنهایت یک ملودرام بیخطر و معمولی که ایدههایش را حرام میکند. فیلمی که قرار است ضد ایدئولوژی باشد اما در تمام طول مدت نمایش یکسره شعار میدهد و ایدئولوژی میپروراند.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]