به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلم دیگری، اثری است در ژانر واقع گرای اجتماعی که در قالب کنکاش زندگی یک زن روستایی، با بیان ظریفی، سیر تحول یک پسر بچه را به تصویر می کشد.
معصومه یک زن روستایی است که شوهرش فوت شده است و از او پسری دوازده- سیزده ساله به نام رضا باقی مانده است. شوهر او، با شخصی به نام ابراهیم، وانتی شراکتی داشته که بعد از فوت شوهر، محل درآمد معصومه است. در همان ابتدای فیلم متوجه می شویم که زن ابراهیم هم فوت شده و او عاشق معصومه است و معصومه هم به او متمایل است اما چندی که می گذرد، برادر شوهر سابق معصومه (عمو غلام)، به ابراهیم امر می کند که باید وانت را به تهران ببرد و بفروشد. او، به بهانهی این که ابراهیم میخواهد سر ما را کلاه بگذارد، رضا را با ابراهیم راهی تهران می کند.
رضا که از سویی متوجه علاقه ی ابراهیم به مادرش شده و از سوی دیگر از جانب عمو به او القا شده که ابراهیم فردی کلاه بردار است، در ابتدای امر، رفتار خوبی با ابراهیم ندارد. ابراهیم گاهی از کوره در میرود و قهر میکند و گاهی مدارا میکند و بالاخره در روند سفر، میتواند علاقهی رضا را به سوی خود جلب کند.
اولین واکنش محبت آمیز چشمگیر رضا نسبت به ابراهیم، شکستن قفل سکوت و راهنمایی او برای خرید لوازم التحریر برای دختر شش سالهی ابراهیم است. در این صحنه شاهد این هستیم که ابراهیم به علت گرانی، از خریدن جامدادی برای دخترش سر باز می زند.
در پایان، با دیدن خرید جامدادیای توسط رضا، متوجه میشویم که او، ابراهیم و دخترش را به عنوان خانوادهاش پذیرفته است.با صحنههای جزئی و ظاهرا پیش پا افتاده، به خوبی، شخصیت ابراهیم که شخصی حمایتگر و مهربان و صادق است، درمیآید.به هر حال در پایان سفر، وقتی ابراهیم و رضا، سرزده به روستا بر می گردند، می بینند مراسم عروسی معصومه و عمو غلام برگزار است. رضا از خانه فرار می کند و ابراهیم را صدا می زند و در همین جا، فیلم به پایان می رسد.همانطور که از خلاصهی روایت پیداست، فیلم از اتفاق داستانی چندانی برخوردار نیست. در این داستان، به جای این که اتفاقات پیش برنده باشند، بیشتر، شخصیتها هستند که سعی دارند بار دراماتیک اثر را به دوش بکشند.در این میان، کارگردان اثر، به جای کنار آمدن با این ساختار که لاجرم تعلیق محور نیست، با نماهایی بیدلیل، بر اتفاقاتی تاکید میکند که نمیافتند. مثلا با تاکید بر روی صورت میوه فروش و نگاه او به سوییچ ماشین، این حس را القا میکند که قرار است ماشین ربوده شود، ولی این اتفاق حادث نمیشود. یا با تاکید بر روی لاستیک فرسودهی وانتی که تعداد زیادی آدم را عقبش سوار کرده، این را به ذهن متبادر میکند که قرار است، لاستیک بترکد و وانت چپ شود و فاجعه به بار بیاید اما لاستیک فقط پنچر میشود. از این صحنههایی که با فریب مخاطب، تعلیق کاذبی ایجاد میکنند در فیلم بسیار است. از گم شدن ظاهری رضا گرفته تا ماشین روشن کردن او. گویا کارگردان اثر، بی اندازه به این که به مخاطب حالی کند، قادر است به او رو دست بزند علاقمند است. از جملهی این علاقهمندیها، کات ناگهانی بین دو صحنه است. صحنهی اول در خانهی معصومه است و ابراهیم برای او یک گونی آرد آورده است و رضا از خانه خارج میشود و صحنهی دوم، خارجیِ ورود عمو غلام با همان نورپردازی به خانهی معصومه است.به این ترتیب مخاطب در وهلهی اول فکر میکند عمو غلام با دیدن ابراهیم در خانهی معصومه شر به پا خواهد کرد، اما بعد خواهد دید که اساسا، این صحنه، فردای صحنهی قبل است.
حال که صحبت از کارگردانی به میان آمد، میتوان به این نکته اشاره کرد که نماهای سینمایی به حد اغنای تماشاگر حرفهای و در حد پتانسیل محیط، در این فیلم وجود ندارد. (منظور نماهایی است که فیلم سینمایی را از تله فیلم مجزا میکند و زیبایی آنها تنها بر روی پردهی عریض سینما به طور کامل قابل درک است.)
حال اگر بخواهیم برای تکمیل نقد ساختارگرایانه به کنکاش تقابلهای اصلی و فرعی بپردازیم، با توجه به خلاصهی داستان که مطرح شد، پر واضح است که تقابل اصلی فیلم، تقابل خودی- غیرخودی(دیگری) است. تقابلی که ظاهرا بر اساس مناسبات بیمار جامعه رقم خورده است و در سیر تحول شخصیت رضا، غیر خودی(ابراهیم) به خودی تبدیل میشود و خودی (عمو غلام) به غیر خودی تبدیل می گردد.در این بین، تقابلهای فرعی اثر عبارتند از تقابل عشق- بی عشقی، تقابل جامعهی مردسالار- جامعهی مدرن، تقابل زن – مرد، تقابل راست- دروغ و ...
اثر، خواسته یا ناخواسته با بیان یک داستان به بیان این تقابلها و تاثیر آنها بر یکدیگر پرداخته است. از تن دادن معصومه به ازدواج با عمو غلام می توان به این تحلیل رسید که سنگینتر بودن کفهی مردسالاری، لاجرم به پیروزی بی عشقی بر عشق میانجامد. عموغلام داستان، برای پیش بردن هدف خود، ناچار نمرهی بیشتر را در تقابل راست-دروغ، نثار دروغ میکند و در یکی از داستانهای حاشیهای نیز بر تقابل جامعهی مردسالار- جامعهی مدرن تاکید شده است. این داستان حاشیهای، داستان زن و شوهری، ساکن هتل محل اقامت ابراهیم و رضا در تهران است که مرد، مدام زنش را کتک میزند و دختر کوچک او به ابراهیم پناه میآورد. در این صحنه شاهد این هستیم که زنی برای دلداری زن مزبور همزمان با وقتی که ابراهیم دارد شوهر کتک زن را سرزنش میکند به طور کلی مردها را به یک چوب میراند. به این ترتیب نشان داده میشود که این تقابل جامعهی مردسالار- جامعهی مدرن است که تقابل مرد- زن را رقم زده است.
این که زنهای این اثر همه به نوعی، انفعال و تن دادن به سرنوشت شوم خود را برمیگزینند از طرفی تصویری شوم و تلخ، از دنیای واقعی است و از طرف دیگر ثبت گزینشی گفتمان موجود است، چرا که به قول برنارد دیک "فیلمهایی که تصویر زن را به عنوان یک انسان رنج دیده ی جاودانی یا یک موجود مقدس که باید سوء استفاده را تحمل کند تثبیت می کنند، در راستای تداوم گفتمان غالب مردسالار هستند."
بدین ترتیب، فیلم، جامعهای را تصویر میکند که نه تنها گفتمان غالب پذیرفته شده در آن گفتمان مردسالار است، بلکه زنانش هم به این گفتمان و ظلم تن دادهاند و اعتراضی ندارند.
به هر صورت، باید به دست اندرکاران اثر و خصوصا کارگردان کار که ساخت اولین اثر سینمایی را در غالب دیگری، تجربه کرده است، آفرین گفت، چرا که در فیلمهای بی محتوای، ساری و جاری در ساختار فعلی سینما، دیگری، فیلمی صاحب اندیشه است.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]