«مرد مورچهای»(Ant-Man)، مبهم ترين عنوان فيلمهای ابرقهرمانی «دنيای سينمایی مارول» از بدو تاسيس تاکنون، میتواند اين باور که میگويد مارول نمیتواند اشتباه کند را به بوته آزمايش بگذارد. عموم مردم به خوبی با مرد عنکبوتی، مرد آهنی، کاپيتان آمريکا و هالک آشنا هستند، اما کمتر کسی است که مرد مورچهای را بشناسد. و بر خلاف آنچه در مورد «پاسداران کهکشان»(Guardians of the Galaxy) رخ داد، مارول بازاريابی چندانی برای معرفی اين شخصيت به مردم نکرده است. بنابراين، «مرد مورچهای» بايد به شايستگیهای خودش و منتسب بودن به برند مارول تکيه کند تا بتواند خود را از آثاری مانند «فانوس سبز»(Green Lantern) متمايز کند.
فيلم سعی میکند تا چيز نسبتاً متفاوتی در مقايسه با داستان اصلی معمولی ارائه دهد. به سختی میتوان گفت که چه مقدار از داستان اصلی ادگار رايت در محصول نهایی باقی مانده است، اما لحن فيلم خنده دارتر از بيشتر فيلمهای مارول است. متأسفانه، تقريباً تماشای فيلم دو ساعته «مرد مورچهای» بدون فکر کردن به «عزيزم، بچه ها آب رفتند»(Honey, I Shrunk the Kids) غير ممکن است، و مطمئن نيستم که بين سازنده های اين دو فيلم ارادتی وجود نداشته است.
از نظر داستانی، غير از اختلافات مربوط به ضرباهنگ، اين فيلم از فرمول «داستان اصلی» با کمی تغيير تبعيت میکند. به غير از يک پيرنگ داستانی مربوط به امدادهای غيبی، تک تک صحنههای «مرد مورچهای» قابل پيش بينی هستند. اين فيلم به عنوان يک رمانتيک کمدی ژنريک سرگرم کننده است: دقيقاً میدانيم که هر لحظه چه اتفاقی قرار است بيفتد اما نوعی راحتی در آن وجود دارد. «مرد مورچهای» دارای صحنههای متقاعد کنندهای است (يک صحنه نبرد فوقالعاده بين مرد مورچهای و يک فرد جاافتاده تر در دنيای سينمایی مارول وجود دارد) اما چيز خلاقانهای از نظر محتوا يا نحوه ارائه آن وجود ندارد. تلاش در اجرای يک کمدی بی پرده گاهی موفق و گاهی مغلوب است. مؤلفههای دزدی اشتقاقی هستند و با توجه به امکانات اصلاً مبتکرانه نيستند. سکانسهای اکشن فيلم متغيرند و لحظات دراماتيک .... هر چه بهتر دربارهشان حرف بزنيم بهتر است.
عليرغم اين که پُل راد برای اين که بتواند اين نقش را بازی کند تغيير ظاهری زيادی کرده است، اما نمیتوان او را در هيبت يک ابر قهرمان تصور کرد. شخصيت او در اين فيلم، اسکات لانگ، قرار بوده که يک فرد عادی باشد، و بازيگر عادیترين صفات را در اين شخصيت اعمال کرده است: او به نوعی کسل کننده است. فاکتور تعيين کننده زندگی اسکات اين است که او میخواهد پدر خوبی باشد. بعد از سپری کردن مدتی را در زندان (او زمانی به صورت رابين هودی امرار معاش میکرده است)، اسکات برنامههای زيادی برای خود میچيند. منتها مشکل اين پيش زمينه اين است که فيلمنامه هرگز به اندازه کافی رابطه بين اسکات و دخترش را پرورش نمیدهد. ابی رايدر فورتسون در نقش کَسی در يک کلام از آن بچههای بانمکی است که فيلمسازها نتوانستهاند به خوبی ازش استفاده کنند. صحنههای هم بازی شدن او با راد اصلاً دلنشين نيستند. اين يکی از شکافهای مهم بافت دراماتيک اين فيلم است.
فيلم با صحنهای شروع میشود که در آن مايکل داگلاس جوان شده در نقش دکتر هانک پيم در برابر يک مجتمع نظامی-صنعتی موضع اخلاقی میگيرد. گروهی به رياست هاوارد استارک (جان اسلاتری) میخواهد فناوری بسيار پيشرفته پيم، که میتواند اشيا را کوچک کند، را تسليحاتی کند. بعد از چند دهه، میفهميم که پيم خارج از شرکتش تحت مراقبت است. شاگرد سابق او، دارن کراس (کوری استول) نمايش را میگرداند، و در اين زمينه دختر ناخلف پيم، هوپ (اونجلين ليلی)، به او کمک میکند. وقتی او متوجه میشود که آنها تقريباً موفق به تکرار تحقيقات او شدهاند، تصميم میگيرد که اين لباس باورنکردنی را به تن فرد ديگری بپوشاند. اسکات را انتخاب میکند و سعی میکند او را استخدام کند. اسکات با تبديل شدن به «مرد مورچهای» میتواند بار ديگر در چشم دخترش عزيز شود.
«مرد مورچهای» به نظر خيلی طولانی است، و بخش عمدهای از آن صرف نمايش آموزشهایی شده است که اسکات بايد ببيند. دقيقاً همان آموزشهایی که انتظار میرود، ارائه میشوند؛ فکر میکنم هيچ داستان ابرقهرمانی بدون اين آموزشها تکميل نشده است. شبه رومانسی بين اسکات و هوپ که يکهو ظاهر و يکهو ناپديد میشود به وجود میآيد. «مرد مورچهای» بيش از حد به جايگاهش در دنيای سينمایی مارول دل بسته است. او فاقد داستان است و بازیهایی در اين فيلم ديده میشوند که قبلاً بارها ديدهايم. تأثير کلی آن اين است که باعث میشود به ياد دورانی بيفتيم که در آن دنيای سينمایی مارول خلوتتر و لذت بخش تر بود. فيلمهای ابرقهرمانی مستقل ديگر جایی در اين دنيا ندارند.
فيلمهای زيادی در گذشته از جلوههای ويژه برای تحقق رويای انسان برای تبديل شدن به اندازه يک حشره استفاده کردهاند و مجبور به مهاجرت به دنيای خرد شدهاند. «مورد مورچهای» شايد به دليل تلفيق جلوه های واقعی و کامپيوتری، بهترين فيلاست که تاکنون اين کار را انجام داده است. برخی از صحنههای خيالی که بعداً به فيلم اضافه شدهاند ناموفق هستند. مثل اغلب مواقع، تکنيک سه بعدی ضروری نيست و گاهی اوقات باعث حواس پرتی میشود. مشخص است که تنها چند کارگردان هستند که میدانند چگونه از سه بعدی برای بهبود يک فيلم استفاده کنند؛ بر اساس شواهد موجود، ريد در ميان اين افراد نيست.
«مورد مورچهای» آن طور که بسياری از فيلمها «بد» هستند، بد نيست. فقط فيلم کم فروغی است سرگرمی که قدرتی برای ماندن ندارد. شخصيت اصلی آن را میتوان با يکی از دهها ابرقهرمان درجه دو عوض کرد «قدرت» منحصر به فردش باعث نمیشود که بيننده چيز متفاوتی را احساس کند. زمان زيادی از زمانی که فيلمهای ابرقهرمانی ريسک میکردند نمیگذرد. (شواليه تاريکی را به ياد داريد؟) حالا، اين فيلمها از ريسک کردن میگريزند. و اين شايد نااميد کننده ترين چيز درباره «مرد مورچهای» باشد.
بدون شک ملحق شدن «مرد مورچهای» به خانواده مارول برای طرفداران کتابهای کميک اتفاق خوب و دلپسندی است. با اين حال، اين فيلم برای بقيه افراد چيز به خصوصی ندارد. همان طور که تيتراژ پايانی به ما میگويد، «مرد مورچهای» بازخواهد گشت، هر چند به نظر میرسد که او در قالب يک تيم بر میگردد. اين يک پيش غذای غيررضايتبخش بود. بياييد اميدوار باشيم که غذای اصلی چيزی بيشتر از اين پيش غذا از دهن افتاده باشد.
مترجم: محمدرضا سیلاوی
شناسه نقد : 7923564