مهدی افشارها : دادگاهی که جهت محاکمه محکومیت وزارت امور قضایی آلمان نازی در نورنبرگ تشکیل شد، ماجرای محاکمه 16 تن از مجرمین قضایی این کشور بود که در این فیلم، تنها 4...
24 آذر 1395
دادگاهی که جهت محاکمه محکومیت وزارت امور قضایی آلمان نازی در نورنبرگ تشکیل شد، ماجرای محاکمه 16 تن از مجرمین قضایی این کشور بود که در این فیلم، تنها 4 نفر نشان داده می شوند.
متهم اصلی این دادگاه، وزیر امور قضایی آلمان نازی بود که فرانس لگربرگر نام داشت. نام این فرد در فیلم دادگاه نورمبرگ، بنابر برخی ملاحظات، از فرانس لگربرگر به ارنست یاونینگ تغییر پیدا کرد.
از میان 16 متهم قضایی دادگاه نورنبرگ، 10 نفر گناهکار شناخته شدند که حکم عموم آنان، حبس ابد تعیین شد. اما نکته جالب آنکه تا زمان نمایش این فیلم (سال 1962) بنابر ملاحظات سیاسی غرب برای جلب آلمان به سمت خود در ماجرای جنگ سرد، تمامی مجرمین محکوم شده، آزاد شدند.
بعد از نقد و بررسی چند فیلم قدیمی که احتمالا بسیاری از شما از قبل آنها را تماشا کرده بودید، اینبار سعی داریم فیلمی مورد بحث قرار گیرد که شاید هنوز بسیاری تجربه دیدن آن را نداشته اند. فیلم محاکمه در نورمبرگ یا «دادگاه نورنبرگ» ، به کارگردانی استنلی کرامر. نامزد 11 جایزه اسکار در سال 1962. اثری تماشایی که شاید فراموشی ناشی از گذر زمان، درباره جنایاتی که در گذشته اتفاق افتاده، باعث شده است این فیلم اکنون کمتر مورد توجه باشد. اما جدا مسائل تکنیکی بسیار سطح بالای فیلم (بخصوص در زمینه بازیگری و فیلمبرداری) آنچه که من قصد دارم در این تحلیل مورد توجهی عمیق تری قرار گیرد، داستان، حواشی و وقایع تاریخی مرتبط به آن است. دانستن آنها، جذابیت تماشای «دادگاه نورنبرگ» را چند برابر می کند. حاشیه هایی که تقریبا در تمام طول جلسات دادگاه با آن سر و کار خواهید داشت و آن هم در دادگاهی که می تواند کارگاهی آموزشی برای بسیاری به اصطلاح بازیگر امروزی باشد!
در این نقد و تحلیل، به هیچ عنوان به پایان داستان فیلم اشاره نمی شود (البته نیازی هم به این اشاره نیست). پس می توانید آن را تا انتها بخوانید. البته توصیه می کنم، بعد از تماشای فیلم، بار دیگر نقد را بخوانید، چون شاید آن زمان منظور واقعی مرا از برخی جملات بهتر متوجه شوید. سیاستمداران، بازیگرانی قابل و البته ناپاک هستند! اصلا شاید همان هنر بازیگری سیاستمداران است که توجه مردم را به سوی خود جلب می کند. آنها همیشه در حال تظاهر هستند. تظاهر به اینکه به تک تک اظهارات و ادعاهای خود ایمان دارند . این تظاهر و نمایش، آنقدر حرفه ای و با چنان خلوصی انجام و بیان می شود که بسیاری از مردم (و احتمالا خود ما) به گفته های آنان ایمان می آوریم. اما خودشان بهتر از هر کس دیگری در این دنیا می دانند که مشغول گفتن چه چرندیاتی هستند!
واقعا چطور امکان دارد یک ملت، همه با هم در جنایتی شریک باشند؟ این چیزیست که فیلم «دادگاه نورنبرگ» سعی در نشان دادن آن به ما دارد. اشتباه نکنید! فیلم نمی خواهد ملت آلمان در زمان جنگ جهانی دوم را جنایتکار تلقی کند. بلکه در کمال ناباوری می خواهد به ما یاداوری کند که همه ما به نوعی و به عنوان یک جزء، مسئول تمام جنایاتی هستیم که در یک کشور و یا توسط آن کشور اتفاق می افتد. همه مسئولند و باید پاسخ دهند. چه حمایت از کشوری جنایتکار (در اینجا به عنوان نمونه آلمان) و چه با سکوت در برابر جنایات کشوری جنایتکار که برخی در آن ساکن هستند . اما آیا می توان همه را محاکمه کرد؟! خیر! چون همیشه تعدادی قربانی وجود دارند!
بعد از جنگ جهانی اول (سال 1919) و شکست آلمان در آن جنگ، قراردادی عجیب و تاریخ ساز با نام «معاهده ورسای» بین آلمان شکست خورده و فاتحان جنگ بسته شد. طی این معاهده، کشور آلمان باید خلع سلاح می شد. بخش هایی از آلمان میان کشور های فرانسه، بلژیک، چکسلواکی، دانمارک و لهستان تقسیم شد! حق اتحاد آلمان با اتریش نیز از این کشور سلب شد. ارتش این کشور به صدهزار نفر و نیروی دریایی آن به شش ناو جنگی محدود شد و از داشتن زیردریایی و هواپیمای جنگی و توپخانهٔ سنگین محروم شدند. نیروهای پیروز راینلند را برای پانزده سال اشغال کردند و بخش هایی از آلمان از جمله رودخانههای این کشور بینمللی شدند و مستعمرههای آن با سرپرستی جامعهٔ ملل میان دولتهای پیروز تقسیم شد! دولت آلمان مسئول پرداخت تمام خساراتی شد که نه تنها خود، بلکه متحدانش به کشور های دیگر وارد کردند. این خسارت در آن زمان رقم شش میلیارد و ششصد میلیون لیره بود. پیمان ورسای یکی از انگیزههای سرکشی دوبارهٔ شور قدرتطلبی آلمانها و پیروزی نازیسم در سال 1933 و سپس آغاز جنایات این رژیم بود.
هیتلر در سال 1933 با حزب نازی به قدرت اول کشور آلمان تبدیل شد. او با تکیه بر نبوغ سیاه افرادی مانند یوزف گوبلز(به عنوان وزیر تبلیغات) هینریش هیملر (گردان حفاظتی اطلاعات –اس اس-) و فرانس لگربرگر (وزیر قضائیه کشور آلمان) ، ملتی یکرنگ را بوجود آورد. هر گونه ناخالصی، مخالفت یا صدایی در این کشور در ابتدا توسط سیستم تبلیغاتی گوبلز به شدت محکوم، توسط سیستم جاسوسی-اطلاعاتی هیملر کشف و به دستور سیستم قضایی تحت فرمان فرانس لگربرگر و دادستان کل آن زمان آلمان (امیل هان) نابود می شد. آنگونه شد که تمامی مردم یا به هیتلر پیوستند یا عملا سکوت اختیار کردند! فیلم «دادگاه نورنبرگ» ماجرای محاکمه فرانس لگربرگر (وزیر قضایی)، امیل هان (دادستان کل کشور) و دو متهم عالی رتبه دیگر سیستم قضایی حکومت رایش سوم را به تصویر می کشد.
دولت هیتلر در سال ۱۹۳۵ قوانینی که به قوانین نورنبرگ معروف شد تصویب و منتشر کرد که به موجب آن، یهودیان از حق شهروندی خود محروم و ازدواج یا هرگونه رابطه یک آلمانی با یک یهودی ممنوع شد. قوانین دیگری نیز معروف به قوانین اصلاح نژادی به اجرا در آمد. بر اساس این قوانین، افرادی که به هر نحوی مشکلات جسمانی داشتند، ضعف داشتند و در بسیاری از موارد حتی مخالفین حزب نازی، توسط عمل جراحی مقطوع النسل می شدند. سیستم قضایی آلمان، تعداد بسیار زیادی از مردم را به اتهام تخطی از این قوانین (و قوانین مشابه) به اردوگاه های کار اجباری و یا مستقیما به سوی اعدام فرستاد که در هر دو حالت مرگ در انتظار خاطیان بود.
فیلم دادگاه نورمبرگ با ورود قاضی دان هیوود (با بازی اسپنسر تریسی) جهت اداره دادگاه محکومین سیستم قضایی حکومت گذشته نازی ها، به شهر نورمبرگ آغاز می شود. ردیف اول متهمین متشکل از چهار نفر هستند. مهم ترین این چهار نفر، بدون شک فرانس لگربرگر است ، وزیر قضایی سابق کشور آلمان است. (نام فرانس لگربرگر در این فیلم به ارنست یاونینگ تغییر پیدا کرده که ما هم از این پس وی را یاونینگ می نامیم). دکتر یاونینگ، جدا از دنیای سیاست، یک نابغه در دنیای حقوق بود. او نویسنده تعدادی از مهم ترین کتب حقوقی جهان بود که حتی تا سالها بعد از پایان جنگ هم در بسیاری از دانشگاه های دنیا تدریس می شدند. شخصیتی به بزرگی یاونینگ، دادگاه نورمبرگ را به رسمیت نمی شناخت و در تمام جلسات دادگاه (بجز 3 جلسه پایانی) به نشانه اعتراض سکوت اختیار کرده بود. این شخصیت، از لحاظ منش، شخصیت و حتی گفتار به هیچ عنوان با جنایتکاران هم ردیف خود در دادگاه قابل قیاس نبود . چیزی که از همام جلسه نخست دادگاه توجه شما را به سمت خود جلب می کند.
به جز یک داستان جانبی زیبا میان قاضی هیوود و زنی میانسال اما زیبا با مام برتولت ( با بازی بازیگر بزرگ آلمان مارلن دیتریش) که همسر سابق یکی از ژنرال های اعدام شده آلمان است، تقریبا تمامی خط داستانی فیلم، طی جلسات دادگاه اتفاق می افتد. اما دو نفر هستند که طی جلسات دادگاه تمامی توجه شما را به سوی خود جلب می کنند. سرهنگی امریکایی به نام تد (با بازی ریچارد ویدمارک) در نقش دادستان و وکیل مدافع متهمان آلمانی با نام هانس رالف (با بازی ماکسیمیلیان شل). هر دو بازیگر نقش خود را به طور فوق العاده ای بازی می کنند. هر گاه یکی از این دو بر روی صحنه می آید، تمام توجهات را به سمت خود جلب می کند و عملا بقیه را از صحنه محو می سازد. در این میان، بازی وکیل رالف (با بازی ماکسیمیلیان شل) حیرت انگیز است. هنگام تماشای فیلم، محو تماشای بازی این هنرمند استثنایی بودم و ثانیه به ثانیه تماشای هنر بازیگری ماکسیمیلیان شل برای من لذت بخش بود. باید اعتراف کنم که تا قبل از پایان تماشای فیلم دادگاه نورنبرگ، شناخت دقیقی از این بازیگر نداشتم و تنها بعد از آن بود که متوجه شدم این بازیگر تاکنون 3 بار نامزد دریافت جایزه اسکار شده که یکبار (به خاطر همین فیلم) موفق به دریافت این جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد سال شده است. این بازی، یکی از بهترین اجراهایی بود که من تاکنون در عالم سینما و توسط یک بازیگر به آن برخورد کرده ام.
ماکسیمیلیان شل، در نقش وکیل رالف، بدون شک یکی از جاذبه های تماشای این فیلم است. البته این جذابیت، تنها به خاطر بازی او نیست. بلکه بیشتر به خاطر شخصیتی است که این وکیل آلمانی ازخود به نمایش می گذارد. وکیل رالف، به معنای واقعی کلمه یک سیاستمدار هوشمند، زبان باز و دروغگوی پیرو نازیسم بود که اقتضای زمان ایجاب می کرد تا رنگ عوض کند و اینبار در غالب یک وکیل ظاهر شود. ماکسیمیلیان شل کاری با ما می کند که با چشمان خود ببینیم که چطور می توان جنایتکارانی را که خود بهتر از همه کسی به جنایات آنها آگاه هستیم ، را حداقل برای مدتی دوست داشته باشیم و حتی با آنان احساس همذات پنداری و ترحم کنیم. همین زمان کم (در اینجا تا پایان دادگاه) برای یک وکیل با سیاست کافیست تا به هدف خود برسد. البته در سایر موارد و در جوامع امروزی، این زمان برای یک سیستمدار می تواند تا پایان انتخابات باشد!
ما بحث دیگری در فیلم وجود دارد که درباره گناه «سکوت» در مقابل جنایات یک کشور است. این فیلم به ما این نکته را یادآور می شود که در هر مقام و منصب، سکوت در برابری سیستم جنایتکار جایز نیست. سکوت و صرفا انجام وظیفه در یک سیستم آلوده، یعنی کمک به انجام جرم توسط آن سیستم آلوده. این یعنی مشارکت در انجام جرم و یعنی اینکه تمامی این افراد نیز شایسه مجازات هستند. هر چند، همان طور که گفتم، همیشه تعدادی قربانی وجود دارد. شاید دانستن همین نکته که همیشه تعدادی قربانی وجود دارد است که خاطر اشخاص سکوت کننده را از متهم شدن درباره مشارکت در جرم راحت می کند و باعث می شود سکوت را امن تر از نا فرمانی بدانند!
در حین جنگ جهانی دوم جنایات بسیاری به وقوع پیوست. اما شاید تصور ما از مهم ترین جنایت جنگ جهانی، کشتار 6 میلیون یهودی از سوی آلمان نازی باشد. این واقعه را بعد ها هولوکاست نامیدند که باز هم در اینجا و در این فیلم (مانند بسیاری از فیلم های دیگر) بدان اشاره می شود. شاید تصور قربانیان جنگ جهانی دوم، برای بسیاری از ما مترادف با قربانیان هولوکاست و یهودیانی باشد که از بین رفتند. اما سوال این است: آیا واقعا این تصور درست است؟ پاسخ: به هیچ عنوان. این تصور احتمالا به دلیل سیستم تبلیغاتی، فیلم ها و شاید کتاب هایی که در این باره تولید کرده اند، دیده ایم و خوانده ایم. آیا می دانستید جنگ جهانی دوم رقمی نزدیک به 73 میلیون قربانی داشت؟ آیا می دانید تنها 6 میلیون نفر از میان این 73 میلیون انسان در میان تمامی کشورهای درگیر، یهودی بودند؟ آیا می دانستید تنها در کشور شوروی، 27 میلیون انسان کشته شدند؟! آیا می دانستید فجیع ترین جنایات در اوکراین اتفاق افتادند و نه در لهستان و اردوگاه های یهودیان؟ بعد از اشغال اکراین، نه اردوگاهی جهت نگهداری زندانیان ساخته شد (بر خلاف لهستان)، و نه هیچ چیز دیگر. صدها هزار انسان بی گناه به صورت گروهی اعدام شدند و به صورت گروه هایی چند صد نفره در گودال هایی بزرگ ، مانند زباله بر روی هم ریخته شده و دفن می شدند. در تهاجم آلمان به شوروی، چنان جنایاتی انجام شد که از حد تصور خارج است. من در اینجا قصد ندارم منکر این نکته شوم که یهودی ستیزی و اردوگاه های وحشتناک یهودیان وجود نداشته، بلکه تنها می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که چرا حتی به اندازه یک دهم فیلم هایی که درباره یهودیان ساخته شده (که بسیاری هم حقیقتا جزو آثار برجسته تاریخ سینما بوده اند) فیلمی درباره سایر قربانیان که تعداد آنها بسیار بیشتر و نحوه مرگ آنها بسیار فجیع تر از یهودیان بود، ساخته نشد؟ چرا حتی یک فیلم برجسته هم درباره نسل کشی در کیف (اکراین) ساخته نشد. چرا حتی یک فیلم مهم درباره جنایت اتمی آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی ژاپن ساخته نشده است؟ پاسخ: به دلیل آنکه "سیاست" ، بر اساس تعریف عرف جهانی آن، در هر نظامی، چه آنان که بیشترین آزادی را دارند و چه آنان که در خفقان زندگی می کنند، آغشته به کثافت است !
فیلم «دادگاه نورنبرگ» در جوایز اسکار سال 1962 در یازده رشته نامزد اسکار شد که تنها 4 تای آنان به بازیگران و نامزدی آنها به عنوان بهترین بازیگر سال مربوط می شد. خانم جودی گارلاند، شاید بر روی هم بیش از 5 دقیقه در فیلم بازی نکرده باشد، اما این 5 دقیقه را چنان بازی می کند که خود را به شایستگی نامزد اسکار می کند. ساخت این فیلم در زمانی اتفاق افتاد که جنگ سرد بین شرق و غرب آغاز شده بود. بنابراین ملاحظات سیاسی رایج در فیلم های استودیویی هالیوودی، در این فیلم هم به چشم می خورد. اما من این فیلم را دوست دارم. چون با بیننده خود صادق است و قضاوت را به عهده بیننده می گذارد. این فیلم، وجه تاریک سیاست را نیز نشان می دهد. حتی اگر این تاریکی، در سرزمین غرب باشد. «دادگاه نورنبرگ» در سال 2008 در میان 10 فیلم برتر جنایی-قضایی تاریخ سینما جای گرفت. این فیلم، تئوری هایی را بیان می کند که به هیچ عنوان محدود به آلمان نازی نمی شود. این تئوری ها به شدت درباره اوضاع سیاسی این روزهای ما نیز صادق است. در نهایت باید بگویم دیدن این فیلم را به همه توصیه می کنم.
شناسه نقد :7925641
منبع: نقدفارسی
هنوز کسی برای این مطلب نظری نگذاشته است. اولین نفری باشید که نظر میدهید
سال 1948. » دان هیوود « ( تریسی ) قاضی آمریکایی به نورمبرگ آلمان می رود تا تعدادی از جنایتکاران جنگی نازی را محاکمه کند. » تد لاوسن « ( ویدمارک)، سرهنگ ارتش، دادستان است و » هانس رولف « ( شل ) وظیفه ی دفاع از متهمان را به عهده دارد...