: اگر دنبال کننده ی کارتون های ژاپنی باشید، به احتمال زیاد پرنسس مونونوکه، اثر بی نظیر هایائو میازاکی را تماشا کرده ابد. یک اثر فوق العاده از خالق کارتونهای شهر...
14 آذر 1395
اگر دنبال کننده ی کارتون های ژاپنی باشید، به احتمال زیاد پرنسس مونونوکه، اثر بی نظیر هایائو میازاکی را تماشا کرده ابد. یک اثر فوق العاده از خالق کارتونهای شهر اشباح و قلعه ی متحرک هاول که در سال 1997 ساخته شد و توانست نظر مثبت بسیاری از منتقدان و مردم را به خودش جلب کند. راجر ابرت، این فیلم را ششمین فیلم برتر سال 99 (سالی که فیلم در آمریکا اکران شد) معرفی کرده و البته در زمان خودش، عناوین پرخرجترین و پرفروشترین فیلم سینمای ژاپن را هم در اختیار گرفته بود. بنابراین با یکی از مهمترین آثار تاریخ انیمیشن روبرو هستیم که هر علاقه مند به شاهکارهای سینمایی باید آن را دیده باشد.
تخیل میازاکی، یک بار دیگر، قدرت ایده های خلاقانه خودش را به رخ انیمیشنهای پرزرق و برق سینمای امروز میکشاند. جایی که داستان، تلقی فیلمساز از آن و شخصیت پردازی، در درجه اول اهمیت قرار دارد. هرکدام از شخصیت های فیلم، بسیار دقیق و حساب شده پرداخته شده اند. طوری که در انتها، فیلم مثل پازلی که این شخصیتها، قطعاتش هستند کامل می شود.
بر خلاف ظاهر داستان، اکثر کاراکترها چندین وجه شخصیتی دارند و صرفاً بد یا خوب مطلق نیستتد. بطور مثال، Lady Eboshi با وجود اینکه یکی از شخصیت های منفی فیلم است، اما هیچگاه احساس نمی کنید با یک زن پلید روبرو هستید، بلکه می شود کارهای او را بیشتر به ناآگاهی یا قضاوت دلسوزانه اش برای مردمش نسبت داد. مردمی که با تمام وجودشان دوستش دارند و به خاطر کارهایش، از او سپاسگذارند.
آشیتاکا که به ظاهر، شخصیت اصلی داستان است، در کنار کاراکتر آرام و درونگرای خودش، باید با وجه پیشروندهی شخصیتش که ناشی از نفرین ناگوست کنار بیاید و آن را سر به زیر نگه دارد.
سان، دختری ست که عنوان فیلم (پرنسس مونونوکه) بر اساس کاراکتر او معرفی شده: زمانی که سان کودک بود، موروی گرگ به پدر و مادرش حمله کرد چرا که آنها را از متجاوزان به جنگل میداونست. اما آنها، سان را به عنوان طعمه جلوی گرگ انداختند تا جان خودشان را نجات بدهند. گرگ هم سان را مثل دختر خودش بزرگ کرد. بر طبق این داستان، ادامه ی فیلم بسیار قابل قبول پیش می رود و حتی جدایی سان و آشیتاکا هم، منطقی به نظر می آید. مورو، گرگی که از خدایان جنگل محسوب میشود، به ظاهر شخصیتی درنده خو دارد، اما آشیتاکا هرچه بیشتر با او در کنار دخترخوانده اش اشنا میشود، متوجه ذات فداکار و مهربان او می شود که حاضراست برای دخترش و برای جنگل دست به هر کاری بزند.
داستان در دورهی موروماچی روایت میشود. برهه ای از تاریخ قرن 14 ژاپن که آن را به دوران مدرن متصل میکند. تمام نماهای فیلم، برداشتهایی واقعی از نقاشی های آن دوران هستند و به شکلی جذاب، تماشاگر غیرژاپنی را با فرهنگ اصیل ژاپن آشنا میکنند. کل این کارتون، تقریباً بصورت دستی ساخته شده و انیمیشن کامپیوتری، به ندرت استفاده شده است. بنابراین حس و حال کارتونهای کلاسیک، در سراسر فیلم جریان دارد.
برخلاف کارتونهای دیگر که اصولاً به عنوان سینمای کودکان شناخته میشوند، این یکی اصلاً برای این دسته از تماشاگرها ساخته نشده و درجه بندی فیلم هم همین نکته را تائید میکند. خشونت جاری در بعضی از صحنه های فیلم، بزرگسالانی را که برای بار اول پای این کارتون می نشینند هم شوکه میکد. بنابراین اگر دنبال کارتونی هستید که بتوانید با آن سر بچه ها را بگرم کنید، دور این یکی را خط بکشید.
طبق معمول همه ی انیمیشن های میازاکی، آهنگهای این فیلم را هم جو هیسایشی ساخته است که مثل همیشه شنیدنی و زیبا هستند. اما اینجا به خاطر مایهی پررنگ فرهنگ ژاپن، آهنگ های فیلم هم بیشتر به سمت موسیقی شرقی متمایل شده اند. تم اصلی موسیقی فیلم، به زیبایی روی فیلم نشسته است و طرفداران موسیقی ژاپنی را کاملاً راضی می کند.
داستان در مورد آشیتاکای ماجراجو است که در یک سفر برای پیدا کردن چندین شی با ماجراهای زیادی روبرو میشود و در این سفر با چندین قبیله میجنگدد و با دختری نیز آشنا میشود...