داستان سریال از زمانی آغاز میشود که یک تفنگدار به نام ایثان چندلر، توسط زنی به نام ونسا آیوز، به کار گرفته میشود تا او و مالکوم موری را در جستجویی همراهی کند. جستجوی مینا، دختر مالکوم که به دلایلی ربوده شده است. مالکوم یک کاشف و جهانگرد است، که به نظر میرسد میان او و ونسا رابطهای مانند رابطهی یک پدر و دختر وجود دارد که با پیشرفتن در سریال این رابطه کم کم روشن تر و روشن تر میشود، که این از خصوصیات مشهود این سریال است. یعنی هر چه در سریال بیشتر به جلو میرویم کورسوهای بیشتری در دنیای تاریک و ترسناک جان لوگان؛ خالق، نویسنده و کارگردان بوجود میآید.
پنی دردفول سریالیست هشت قسمتی که نه تنها کارگردانی، سیرداستان و بازیگری فوقالعادهای دارد، بلکه پرداختن به جزئیات و پدیدآوردن لوکیشنهایی دقیق، در عین حال تاریک و مبهم خاطرهای نو را از ژانر ترسناک در نظر بیننده پدید میآورد.
اما این سریال نه تنها حس ترس را، بلکه غم و اندوه را نیز با تراژدیهای خود به بیننده القا میکند، و اوج این تراژدیها زندگی شخصیتیست که دکتر فرانکشتاین با دستهای خود بوجود آورده. شخصیتی که چیزی از عشق یا شادی نمیداند و گویا احساسات او مانند قلبش برای بار دوم تپیدن نگرفته اند. در این سریال هر شخص داستانی جدا از محور اصلی سریال دارد، و هر کس در زندگی خود با مشکلی دست و پنجه نرم میکند، اما با اینحال سریال هنوز هم روی یک سیر داستانی حرکت میکند.
ونسا آیوز و مالکوم موری و ایثان چندلر تنها کاراکترهایی نیستند که شما را به شگفتی وا میدارند، بلکه شخصیتهای اقتباسی دیگری نیز، مانند دکتر فرانکشتاین در این سریال وجود دارند. اما نمیشود درمورد پنی دردفول بگوییم و ساده از کنار خونآشامها، که رکن اصلی بعد ترسناک داستان را تشکیل میدهند بگذریم.
خونآشامهایی که نه به اندازهی خونآشامهای سریالی چون Walking Dead ضعیف و بیرمق هستند و نه به اندازۀ خونآشامهای سریال The Strain تخیلی و همین تفکر که هر لحظه ممکن است یکی از شخصیتهای این سریال میهمان دندانهای یکی از همین خونآشامها شوند، خون را طوری در رگهای بیننده به جریان میآورد که گویی این موجودات عجیبالخلقه را درست روبهروی خود میبیند.
با چند ردیف دندان و یک پوست ضخیم که کلماتی از زبان مصریان باستان روی آنها حکاکی شدهاند، این موجودات تفاوتی بارز میان این سریال و دیگر سریالهای ترسناک بوجود آوردهاند. اما خونآشامها تنها موجودات ترسناک سریال نیستند، بلکه اهریمنی که ونسا همراه خود دارد و هرازچندگاهی جسم و روح او را به سخرۀ خود در میآورد نیز بر جو سنگین این سریال میافزاید. همانگونه که اشاره شد کارگردانی و نویسندگی این سریال را جان لوگان ( با کارهایی چون Skyfall, Gladiator ) و تهیهکنندگی آن را سم مندز ( با کارهایی چون Skyfall, American Beauty ) برعهده دارد.
در پایان فصل اول سریال شاهد بودیم که ایثان چندلر تبدیل به موجودی افسانهای (چیزی مانند گرگنما) شد و مالکوم موری دختر خود، مینا را پیدا کرد. در آن سکانس شاهد آن بودیم که مینا قصد داشت ونسا را نیز مانند خود تبدیل به خونآشام کند اما مالکوم به اون شلیک کرد و به نوعی ترجیح داد مینا را خود بکشد تا اینکه ونسا را نیز از دست بدهد. اما آخرین سکانس سریال جایی بود که ونسا باید تصمیم میگرفت که مراسم جنگیری روی او انجام شود یا اینکه تا آخر عمر با قدرتهای خود به عنوان یک انسان منحصر به فرد زندگی کند.
اما اینکه در فصل دوم شاهد چه چیزی خواهیم بود هنوز مشخص نیست، و باید دید با اینکه در فصل اول هدف پیدا کردن مینا بود که در آخر کشته شد، در فصل دوم مقصد داستان سریال کجا خواهد بود.
اگرمیخواهید دنیای خونآشامها و ارواح را از لنزی متفاوت نظارهگر باشید، این شما و این هم پنیدردفول.
شناسه نقد : 7961254