به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کوروش جاهد، منتقد و کارشناس سینما، در مقاله ای با عنوان "درباره ی سینمای پست مدرن" ، ویژگی های سینمای پست مدرن را هجو، ارجاع به فیلم های دیگر،اهمیت داستان،گستره ی فرهنگی و تنوع نژادی وسیع و ایجاد فاصله بین تماشاگر و فیلم ، بر می شمارد.
در خوب، بد، جلف به جز ویژگی گستره ی فرهنگی و تنوع نژادی وسیع، سایر ویژگی ها را می توان دید.
از ارجاع به فیلم های دیگر میتوان به نام خود فیلم که بر گرفته از فیلم " خوب ، بد ، زشت " ساخته ی سرجو لئونه است، ارجاع به فیلم " کازینو رویال" از سری فیلم های جیمز باند با بازی دنیل کریگ و کارگردانی مارتین کمپبل که با ورود سرگرد به سفارت هند برای دستگیریِ یک خلافکار و به هم خوردن رابطه ی ایران و هند نمایان می گردد و در ادامه ی فیلم شباهت هایی نیز بین شخصیت سرگرد و شخصیت جیمز باند نمایان می شود ، ارجاع به فیلم های ایرانی ِ پیش از انقلاب ( لحظه ی زمین خوردن پژمان جمشیدی در صحنه ی آغازین فیلم و تکیه ی او به ماشین مرا به یاد لحظه ی چاقو خوردن بهروز وثوقی در فیلم قیصر و تکیه دادنش به قطار انداخت) و ارجاع به فیلم یوزپلنگساخته ی ساموئل خاچیکیان با بازی جمشید هاشم پور و مجید مظفری و رضا رویگری، اشاره کرد.
پژمان جمشیدی و سام درخشانی در فیلم خوب، بد، جلف
فیلم پر است از هجو کلیشه های رایج سینما و حتی زندگی، که میتوان به تقاضای کاراکتر نیوشا ضیغمی برای زنگ زدن به اورژانس برای نجات پژمان جمشیدی که در حال مرگ و صحبت های عاشقانه در دَم آخر با اوست، به جمله های کلیشه ایِ " هر حرفی بزنی در دادگاه علیه خودت استفاده می شه" و " بازی دیگه تموم شد" که با اعتراض مانی حقیقی بعنوان کارگردان روبرو می شود و حتی می گوید که این جملات مخصوص فیلم های هالیوودی است و نه فضای ایران، به سینمای اکشنِ هندوستان توسط سرگرد، به موضوع کلیشه ای ِ گروگان گرفته شدن خانواده های پلیس ها توسط افراد خلافکار که با واکنش سرگرد مواجه شده و می گوید که "هیچم اینگونه نیست، و حال خانواده ی پلیس ها خوب است" ، به نحوه ی به دست گرفتنِ اسلحه توسط هنرمندان معروف سینمای جهان که پژمان جمشیدی و سام درخشانی هم به آن صورت اسلحه را به دست می گیرند و مورد اعتراض سرگرد قرار می گیرند، به جمله ی کلیشه ای " قاتل به صحنه ی قتل بر می گرده " که با واکنش سرگرد مواجه شده و می گوید که " قاتل ممکنه برگرده و ممکنه هم بر نگرده"، به اطلاعاتی که پلیس از یک جسد می تواند بگوید و فرد عادی هیچ اطلاعی از آنها ندارد و اطلاعاتی که دو هنرمند مشهور می توانند از ساعت و کفش و لباس یک جسد بگویند که سرگرد اطلاعی از آنها ندارد، به امکانات شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام که می توانند از سوی دو هنرمند مشهور به کار گرفته شوند و به پلیس کمک کنند تا نزدیکان مقتولی را پیدا کنند و پلیس حیران از این امکانات شود، به فیلم های جاسوسی که سام درخشانی می گوید " فیلمی دیدم که خود رئیس جمهور جاسوسه " که با واکنش پژمان جمشیدی روبرو می شود، به حدس های پلیسی ای که پژمان جمشیدی با ارائه اطلاعات از سوی سرگرد مبنی بر خالکوبی ِ پیک و گیشنیز بر روی مچ دستِ مقتولین ارائه می دهد که تا انتهای فیلم این موضوع پنهان می ماند، به جمله ی کلیشه ایِ " از نظر پلیس همه مظنونند" که سرگرد می گوید " در 90 درصد پرونده ها قاتل کسیه که همون اول بهش مظنون می شیم" ، به زیباترین هجو از نظر بنده که در صحنه ای از فیلم، پژمان جمشیدی و سام درخشانی با کسی که قبلا درگیر شده اند و کتک خورده اند دوباره رو در رو شده و سام درخشانی می گوید "حالا وقتِ انتقامه " اما به محض نزدیک شدن آن شخص ابتدا سام درخشانی فرار می کند و سپس پژمان جمشیدی، به قهرمان بازی در آوردن پژمان جمشیدی در انتهای فیلم که با عدم شلیک اسلحه هایش همراه می شود، اشاره کرد. این هجو ها آن هایی بودند که در هنگام نوشتن این یادداشت در ذهنم بودند و مطمئنا با چندبار دیدن فیلم به هجو های دیگر نیز می توان اشاره کرد.
ویشکا آسایش در فیلم خوب، بد، جلف
از ویژگی ایجاد فاصله بین تماشاگر و فیلم می توان به صحنه خارج شدن تیر از اسلحه به هنگام در آوردنش توسط پژمان جمشیدی از پشتش اشاره کرد که به او صدمه نمی رسد و او سالم می ماند. شبیه مواردی که کوروش جاهد در مقاله ی خود به آن ها اشاره می کند : "در مرد مرده، تیری به قلب جانی دپ می خورد اما او زنده می ماند، در پالپ فیکشن تیرها به تراولتا و ال جکسن نمی خورند یا در بیل را بکش اوما تورمن سوار هواپیما شده و شمشیرش را در جای مخصوص شمشیرها قرار می دهد! "
خوب، بد، جلف، به همانند فیلم های کلاسیک، ابهاماتی را که در روایتِ داستانش مطرح کرده است ، پاسخ می دهد ، و حتی در صحنه ی آخر فیلم ، از عنصر "اتفاق" که یکی از عناصر شاخص در فیلم های پست مدرن است، استفاده کرده و به هجو این موضوع که یک اتفاق ساده چقدر می تواند تعابیر پلیسیِ جنایتکارانه ای داشته باشد می پردازد . شیوه ی روایت داستانِ خوب، بد، جلف ، به صورت دانای کل است که راوی با ارائه ی میان نویس هایی پیش از آغاز هر سکانس از فیلم، پایان سکانس را به مخاطب اعلام می کند تا علاوه بر افزایش حس تعلیق و کشش بیننده، حضور خود و اینکه بیننده در حال تماشای فیلم است را نیز به او یادآوری کند .(ایجاد فاصله بین تماشاگر و فیلم)
گام نهادنِ پیمان قاسمخانی به دنیای فیلمسازی با این سبک را به فال نیک میگیرم، و امیدوارم که از این پس شاهد فیلم هایی با موضوعات و داستان های جذابتر و بهتر از ایشان باشیم.
این نوشته برداشت های شخصی ای بود که پس از اولین تماشای فیلم، به ذهنم خطور کرد و ممکن است پس از تماشاهای بعدی فیلم، کاملتر گردند یا به کل تغییر نمایند.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]