آریان گلصورت : ابتدای اولین فیلم برادران کوئن، خون ساده، این جمله نقل میشود: «دنیا پر است از آدمهای غرغرو. اما حقیقت این است که هیچکس نمیداند چه پیش خواهد آمد». در مطلب...
25 آذر 1395
ابتدای اولین فیلم برادران کوئن، خون ساده، این جمله نقل میشود: «دنیا پر است از آدمهای غرغرو. اما حقیقت این است که هیچکس نمیداند چه پیش خواهد آمد». در مطلب دیگری که در این پرونده نوشتهام، به این موضوع پرداختهام که این جمله چه نقش مهم و کلیدیای در جهان آثار برادرها ایفا میکند. این جمله به قانونی میماند که سایهاش بر سر بسیاری از فیلمهای کوئنها سنگینی میکند. لبوفسکی بزرگ پیشنهاد کوئنها برای زنده ماندن و رستگار شدن در جهانیست که این قانون بر آن حکمفرماست. لبوفسکی بزرگ فیلمی است که عبارت ساده «سختنگیر» را در حد فلسفهای برای زندگی گسترش میدهد. ابتدای فیلم بوته خاری را میبینیم که ما را به یاد فیلمهای وسترن میاندازد. از تیتراژ اینگونه بر میآید که شاهد فیلمی وسترن هستیم، هر چند به سرعت میفهمیم که بار دیگر بازی کوئنها را خوردهایم. البته این اشاره ابتدایی فیلم به وسترن در حد همین شوخی باقی نمیماند و در ادامه معانی جدیدی به خود میگیرد که به آنها خواهیم پرداخت. لبوفسکی بزرگ داستان مردی به نام دود (با حضور فراموشنشدنی جف بریجز) است که به نوعی تنبلترین شهروند لسآنجلس به حساب میآید. او نمونه کامل آدمی است که تقریبا هیچ چیز برایش اهمیتی ندارد. آدمی که گویی از تمام مناسبات جدی دنیا خود را کنار کشیده و تنها داراییاش در زندگی یک قالیچه است. او آنقدر بی قید است که هنوز نمیداند درِ خانهاش رو به بیرون باز میشود و یا داخل. آنقدر بیقید که حتی برایش مهم نیست که قرار است پدر شود، مهم این است که مسئولیت آن بچه را بر عهده نداشته باشد. مانند بسیاری از فیلمهای دیگر کوئنها، اینجا نیز با یک معما رو به رو میشویم. دود به همراه رفیق کمالگرا و جوشیاش والتر (با بازی درخشان جان گودمن) که میخواهد هر مسئلهای را به جنگ ویتنام ربط دهد، وارد یک ماجرای جنایی میشوند که ابعاد روشنی ندارد. ما، دود و والتر تنها میدانیم بحث پول است و قدرت و احتمالا گروگانگیری. برای دود چندان مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی قرار است بیافتد؛ او تنها میخواهد در صورت امکان پول بادآوردهای این وسط گیر بیاورد و دوباره به همان زندگی مطلقا بیدغدغه و بی دردسرش بازگردد. اما ماجرا به خاطر تصمیمات احمقانه والتر شکل پیچیدهتری به خود میگیرد و کار به جایی میرسد که دود حس میکند جانِ یک انسان در دستهای اوست و این یعنی مسئول بودن، چیزی که دود همه عمر از آن فرار کرده است. برگردیم به همان بوته خار ابتدای فیلم. بوتهای که به نوعی یادآور دود است، بیریشه و آزاد. بوتهای که در ابتدای فیلم آمریکای قدیم را به آمریکای جدید پیوند میزند. انگار رابطی است میان غرب قدیم و جدید. از طرفی راوی داستان (سم الیوت) نیز نماد قهرمان غرب قدیم است. مردی با شمایل یک کابوی. او انگار فرشته نگهبان دود است و مراقب است تا بلایی سرش نیاید. در پایان فیلم شاهد این هستیم که این مرد غریبه دود و استایل زندگیاش را ستایش میکند. این ستایش را میتوان مهر تاییدی از جانب یک قهرمان قدیمی بر شیوه زندگی و مرام یک قهرمان (ضدقهرمان) جدید دانست. دود قهرمان غرب جدید و دنیای پیچیده مدرن است. او با لایف استایلی که دارد، اجازه نمیدهد پول، قدرت، واقعیت و یا هرچیز دیگری از پای درش بیاورد. او یک شمایل آرمانی است که رسیدن به آن به همین سادگی نیست. داشتن مرام زندگی دود، روح آزاد و رهایی میخواهد که بسیاری از آن محرومند. مرد غریبه در ابتدای فیلم میگوید: »قهرمان کیست؟ آنکه مردِ زمان و مکان خویش باشد». دود چنین آدمی است، به همین دلیل هم هست که همیشه جان سالم به در میبرد. مرد غریبه در پایان فیلم به روشی اشاره میکند که انسانها در طول نسلهای مختلف برای زنده ماندن به سراغش میروند. آیا کوئنها عقیده دارند که زندگی دود نمونهای آرمانی از روش زنده ماندن در دنیای امروز است؟ در این شرایط لبوفسکی بزرگ کیست؟ دود یا آن لبوفسکی مغروری که تنها به دنبال سرپوش گذاشتن بر عقدههایش بود؟ کوئنها دود را چون مرادی به تصویر کشیدند و هر مرادی به معبدی نیاز دارد که در آن به آرامش برسد و دنیا و تمام پیچ و خمهایش را فراموش کند. معبد دود همان سالن بازی بولینگ است. بولینگ برای او نسبت به هر عمل دیگری ارجح است. هر وقت دود و والتر به مشکل برمیخورند، راه حلشان این است: «بریم بولینگ بزنیم». بولینگ بازی مناسبی برای دود به نظر میرسد. قوانین سادهای دارد و به فعالیت زیادی نیز نیاز ندارد. آن استوانههای سفیدی که در این بازی وجود دارند شمایلی از تمام مشکلات ریز و درشتی هستند که ممکن است دود به آنها برخورد کند. واکنش دود اما تسویه حساب با این مشکلات در باشگاه بولینگ است. بیخیال و بیتفاوت توپ بولینگ را به سمت آن استوانهها میاندازد و با این کار گویی تمام مشکلات را با ضربهای از بین میبرد. کوئنها استفاده بسیاری درستی از این بازی کردهاند. آنها باشگاه بولینگ را چون مکانی به تصویر کشیدهاند که تمام خواستههای دود و رفقایش میتوانند در آن ارضا شوند. لبوفسکی بزرگ یک نمونه تمام عیار کمدی ابسورد است. کمدیای که در آن تمام امور بیمعنا و ناممکن پذیرفتی جلوه میکنند. لبوفسکی بزرگ نشان میدهد که در پس یک کمدی ابسورد میتواند معانی فراوانی نهفته باشد. در واقع فیلم ابسورد با فیلمی که درباره هیچ است، تفاوت دارد. این فیلم کوئنها میتواند مثال مناسبی از فیلاست که موفق میشود فضای جفنگ و ظاهرا بی ربطاش را به جهان معنایی قابل تاملی ختم کند.