مجتبی حبیبی : فيلم" بن هور" در اين ميان به دليل دارا بدون مجموع ويژگي هاي مورد نظر صهيونيسم و ساختار سينماي تجاري هاليوود ديگر اثر قابل بررسي در ميان اين مجموعه آثار...
18 آذر 1395
فيلم" بن هور" در اين ميان به دليل دارا بدون مجموع ويژگي هاي مورد نظر صهيونيسم و ساختار سينماي تجاري هاليوود ديگر اثر قابل بررسي در ميان اين مجموعه آثار . ضمن اينكه فيلم نام كارگرداني را بر خود دارد كه سال هاي سال اهداف مشخصي را در سينما دنبال كرد. فيلم با بازي چارلتون هستون ، استيفن بويد، جك هاوكينز ، هايا هاراريت به كارگرداني ويليام وايلر در سال1959 در كمپاني برادران وارنر توليد شد. اين فيلم اهداف مذهبي ، توجيهي يهوديت را دنبال مي كند ولي در نگاهي گذرا فيلمي حادثه اي -گلادياتوري محسوب مي شود.
دو نجيب زاده كه دوستان زمان كودكي يكديگر هستند و در امپراتوري رم زندگي مي كنند" بن هور درستكار (چارلستون هستون ) و "مسالا" مكار (سيتون بويد ) به دشمنان آشتي ناپذير يكديگر تبديل مي شوند. اوج اين دشمني در يك مسابقه ارابه راني كه چهل دقيقه به طول مي انجامد به تصوير كشيده مي شود.
به گزينه هاي كلامي و بصري فيلم توجه كنيد : در آغاز فيلم نجاري در حال كار كردن در مغازه خود است و در برابر پرسش يك همشهري مي گويد كه عيسي (ع) كمتر در مغازه به او كمك مي كند و بيشتر شبانه روز را بر روي كوهها مي گذراند. فيلم در زمان آنتونيو نماينده رم در اورشليم اتفاق مي افتد. سپاهيان تازه نفس رومي وارد سرزمين فلسطين مي شوند و از ناصريه رد شده به اورشليم وارد مي شوند. فرمانده جديد به كراسوس سردار ديگر رومي مي گويد از بچگي آرزوي فرماندهي اينجا را داشته ام ، امروز به آرزويش دست يافته است . فرمانده قبلي از اين كه مردم ناراضي اند و ماليات نمي دهند و مجسمه ها و بت ها را مي شكنند اظهار ناخرسندي مي كند. علاوه بر يهوديان پسري نجار كيش جديد با خود آورده است. در اين آشفته بازار بن هور شاهزاده يهودي در بين مردم از اعتبار و اموال فراواني برخوردار است.
مسالا در ديدار با بن هور خبر از حركت دالير كراتوس به اورشليم در آينده نزيك مي دهد و از او مي خواهد با استفاده از نفوذ خود مردم را به همكاري با حكومت روم فرا بخواند . بن هور اين فراخواني را همكاري با حكومت روم و خيانت به مردم مي داند . مسالا از او تقاضا مي كند كمكش را دريغ نكند و بن هور با صراحت خود را از اجابت خواسته مسالا معذور مي داند. پس از امتناع بن هور ، مسالا او را تهديد مي كند كه دو راه بيشتر ندارد "يا با من يا بر عليه من" و با قهر از همديگر جدا مي شوند. بن هور ترس خود را از عواقب ديدارش با مسالا به خانواده بيان مي كند. او ماليات ها و درآمدهاي ساليانه بازرگاني خود را از مباشران دريافت مي كند. هستر به همراه پدرش - غلام سابق بن هور- براي دريافت اجازه ازدواج با مرد بازرگان به ديدن بن هور مي آيند. آن دو نسبت به هم عشق مي ورزند و بن هور حلقه بندگي را از انگشت هستر درآورده به عنوان يادگاري بر انگشت دست خود مي كند و به هستر آزادي ازدواج مي دهد و ماجراي سليمان پيغمبر را يادآوري مي كند كه با دختر برده ازدواج مي كند.
فرماندار وارد شهر مي شود. مراسم استقبال بدون حمايت مردم و تنها با نيروهاي رومي مستقر در اورشليم انجام مي شود. بن هور و خانواده كه از بالاي پشت بام نظاره گر استقبال رومي ها هستند با فرو افتادن سفالي از زير پالاي بن هور بر سر فرماندار ناخواسته به رودر رويي با مسالا محكوم مي شود . هر چند عذر مي آورد كه افتادن سفال تصادفي بوده است با اين حال همراه با خواهر و مادر دستگير شده به زندان فرستاده مي شوند.
در زندان بن هور را از مادر و خواهر جدا مي كنند و او را به همراه عده اي تبعيدي به سرزميني ديگر مي فرستند. در اين هنگام پدر هستر هم به زندان مي افتد و تنها هستر آزاد مي ماند كه دنبال كارهاي زندانيان باشد.
بن هور و ديگر تبعيدي ها با شلاق زدن و بد رفتاري شبانه روز در بيابان ها به پيش رانده مي شوند . ناشناسي به آنان آب مي دهد و از مرگ نجات شان مي دهد. آنها سوار كشتي شده و به جنگ با مقدوني ها فرستاده مي شوند . بن هور با آريستوس كه نسبت به كيش مسيح مردد است روبرو مي شود.او فرمانده كشتي است و نسبت به بن هور كمي مهربان تر است .
بعد از شكست مقابل مقدوني ها ، بن هور آريستوس را نجات مي دهد و با هم به رم مي روند . در آنجا او بن هور را به امپراتور به عنوان نجات دهنده خود معرفي مي كند و امپراتور نيز حق بردگي بن هور را به خود آريستوس مي بخشد.
آريستوس بن هور را فرزند خوانده خود مي نامد و ضمن بخشيدن القاب خود همه اموالش را نيز به نام او مي كند . از آن پس بن هور با نام پدر خوانده اش شهروند رم محسوب مي شود. كرايوس بعد از چهار سال به بن هور خبر مي دهد كه پنيتوس پيلاس به عنوان فرماندار اورشليم انتخاب شده است و بن هور تصميم مي گيرد به اورشليم برگردد.
دوستدار مسيح بارها بر سر راه بن هور قرار مي گيرد و براي او در مورد مسيح توضيحاتي مي دهد. بن هور سر راه با اسب دار بزرگ يهودي آشنا مي شود كه اسب هاي سفيد پرورش مي دهد و به روي برنده بودن اسب هايش در مسابقه ها شرط بندي مي كند. او و همه يهوديان از سرنوشت بن هور اطلاع كافي دارند و پيشنهاد مي كنند با اسب هاي سفيد در مقابله با مسالا در مسابقه شركت كند و با شكست دادنش او را رسوا سازد.
در اورشليم هستر از بن هور استقبال مي كند . پدر هستر فلج شده است و مادرش نابينا ، پدر هستر و خود هستر نسبت مسيح علاقه مند شده اند. هستر شرح ماجرا را به بن هور مي دهد و با هم عروسي مي كنند.
بن هور با عنوان رمي خود به ديدن مسالا مي رود و از او مي خواهد بعد از پنج سال مادر و خواهرش را آزاد كند. مادر و خواهر بن هور در سياهچال به جذام مبتلا شده و به دره جذامي ها فرستاده مي شوند. آن دو موقع رفتن به دره جذامي ها سري به خانه مي زنند و با هستر خداحافظي مي كنند . از او قول مي گيرند كه بن هور را متقاعد كند كه آنها مرده اند تا مبادا بن هور در ادامه جست و جوهايش با آنها در آن وضع كريه روبرو شود.
مرد يهودي بعد از شرط بندي بن هور را با اسب هاي خود به مسابقه مي فرستد و به رغم ناجوانمردي هاي مسالا ، بن هور پيروز مي شود. و مسالا در زير اسب ها افتاده و پاهايش خرد مي شود.
بن هور بر خلاف هشدارهاي هسترمصمم به دره جذامي ها مي رود و هستر را در حال غذا دادن به آنها مي بيند. در دره جذامي ها قربانيان بي شماري از زندان مسالا به آنجا آورده شده اند. مبلغي جذامي ها را با نويد شفاعت مسيح اميدوار مي سازد. فرماندار جديد "پيلاس" مي خواهد با دادن پيغام پدر خوانده بن هور را به رم بازگرداند كه موفق نمي شود. در مباحث بين بن هور و هستر ايمان هستر و بي ايماني بن هور بيشتر نمايان مي شود. سرانجام هسترخواهر و مادر بن هور را براي شفاعت مسيح مي آورد و اين هنگامي است كه مسيح را به سوي صليب پيش مي برند. زماني كه مسيح به صليب كشيده مي شود مادر و خواهر بن هور شفا يافته اند و در كنار هم هستند.
با توجه به نحوه داستان پردازي چنانچه از فيلم بر مي آيد نشانه شناسي خاص كارگردان در جهت القا دو جهت فكري بيننده فيلم را توجيح مي كند . در درجه اول تاكيد دائمي از آن زمان تا قرن حاضر بر عدول ناپذيري يهوديت خاخام ها مبني بر دور ماندن از قبول اديان بعد از يهوديت (مسيحيت و اسلام) است كه بر عملكرد بن هور متجلي است؛ بن هور همانند باراباس با ترديد از كنار مسيح مي گذرد كه در هر دو مورد سينماي صهيونيسم به شيوه اي مزورانه از عدم شفافيت سود مي جويد. از طرفي در صدد است با آلت دست قرار دادن "پنيتوس پيلات" به عنوان كسي كه مسيح را مصلوب كرد دست خاخام ها را از اين واقعه پاك كند و از طرف ديگر سعي دارد گناه را بر گردن رومي هاي بت پرست بيندازد.
همچنين از طرفي اشرافيت بن هور را به عنوان صاحب منصب داراي حق عرفي و مذهبي بر بيننده القا مي كند و از طرف ديگر وانمود مي سازد كه اين مسيحيت بود كه با تلفيق با رمي ها به عنوان دين رسمي براي اقدام بر عليه يهوديت به تفاهم رسيدند. كارگردان فيلم مسالا را كه بت پرست است با نشانه لباس سياه، اسب هاي سياه و لشگريان قرمز پوش ، منفور نشان مي دهد و در مقابل بن هور را با اعمال نيك با مهرباني كه با حيوانات دارد اسب هاي سفيدي كه به عنوان ابزار در مبارزه با آنها پيروز مي شود و ... تقديس مي كند.
در تمام طول فيلم مسيح در پس زمينه حركتي سايه وار به زمان و مكان دارد و اين را القا مي كند كه ظهور مسيح از ستم رمي ها و بت پرستان به يهوديت چيزي نكاسته و آوارگي آنها با لعاب مذهب پذيرفتني رمي ها بيشتر هم مي شود.
اين امر را در بخش رد كردن منصب رومي ، ترك رم و عزيمت به اورشليم به وسيله بن هور توجيه مي كند و همچنين در پرهيز از اجابت پيغام پدرخوانده رمي و هچنين تاكيد پينتوس پيلاس كه از او مي خواهد به رم بازگردد نمايان مي سازد.
فيلم حتي در صحنه اي كه مسيح خود مي خواهد صليب را از زميني بردارد و بن هور لحظه اي به او كمك مي كند بيشتر سعي دارد مرگ پيامبر را تسريع كند .زيرا بن هور اين ياري را در زمان تبليغ دين از پيامبر دريغ كرده بود .
به بيان ديگر، فيلم اين تفكر غالب را القا مي كند كه پيش از ظهور مسيح سرنوشت قوم يهود توام با آرامش بود . بدبختي ها و شكنجه ها و زندان ها و جذامي شدن ها از زماني بر بني اسراييل فرود مي آيد كه مسيح با اعلام ظهور خود باعث تحريك رمي ها مي شود تا با لشگر كشي بيشتر آنان را دچار مصايب بيشمار سازد.
همزمان كردن متلاشي شدن خاندان بن هور با ظهور مسيح حسابگرانه انتخاب شده است . تكرار شعار "در درون هر كسي خدايي هست" از قول مسيح تاكيدي بر نسبي بودن پذيرش يا عدم پذيرش مسيح است و به نحوي بر عدم قطعيت لزوم گرويدن به آخرين پيامبر خدا را تبليغ مي كند. سيسيل بي دميل ، گريفيث و وايلدر از كارگردانان پركار در اختيار تفكر صهيون در هاليوود اند كه انگيزه محقق بودن قوم يهود را با روايت خود در فيلم هاي بسياري به كار بردند. گرچه صهيونيست ها با داشتن چنين مهره هايي از ديگر كارگردانان توانا و ناتوان دنيا غافل نشد و همانطور كه در ابتدا ذكر شد مجموعه اي از فيلم هاي سينمايي را از نظر مالي و تبليغي پشتيباني كردند . كارگردانان مسلط بر زبان سينما در واقع بيش از هرچيز به بازسازي تجربه هاي انجام شده توسط همكاران خود مي پرداختند . فيلم هايي كه با هزينه هاي اندك و بازيگران و عوامل دست چندم سينما ساخته مي شدند و تاثير داستاني از تورات و انجيل را بر مخاطب آشكار مي ساختند توسط فيلمسازان نامدار ، ستاره هاي هاليوودي ، عوامل فني حرفه اي و بودجه هاي كلان با ساختاري حيرت آور باز آفريني شده اند . فيلم سازان در اين نوع فيلم ها القا حق ديرين و برتري داشتن به اديان ديگر را در دستور كار خود دارند. اين روندي است كه بي كم و كاست همچنان كار آمد جلوه يم كند و دنبال مي شود .
زمان حیات حضرت مسیح . در روز ورود فرمانده جدید منطقه ی اورشلیم ، به طور اتفاقی تکه سفالی از پشتبام خانه ی « بنهور » ( هستن ) می افتد ، اسب فرمانده رم می کند و او را بر زمین می زند . خانواده ی « بنهور » به زندان می افتند و خودش به بردگی فروخته می شود ...