به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بادیگارد صرف نظر از همه ضعف و قوت هایی که در آثار سالهای اخیر ابراهیم حاتمیکیا بوده، بیش از هر چیز نشاندهنده تلاش این فیلمساز برای رسیدن به نقطه اوجی همانند آژانس شیشهای ست که سالهاست از آن دور افتاده و هر چه تلاش می کند تکرارش ناممکن به نظر می رسد. حتی فیلم چ نیز با وجود اینکه همه آنچه مولفه های مورد نیاز سینمای حاتمیکیا در آن وجود داشت بازهم نتوانست چنین توفیقی را تکرار کند.
حقیقت این است که زمانه عوض شده و حاتمیکیا نیز؛ اما او میخواهد همان سینمایی را که در اواخر دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد داشت در این روزگار بدون تغییر ارائه یا به بیان درست تر دوباره احیا کند. مشکل فیلم در عدم فهم همین تغییر است. تغییر زمانه ، تغییر آدمها، تغییر جامعه و حتی تغییر دنیای سیاست.
فیلمهای حاتمیکیا روزگاری روح زمان خود بودند، اما امروز نمی توانند به چنین موفقیتی دست یابند. این برای آنها که بیرون از گود به جریان می نگرند نباید نکته دشوار و غیرقابل هضاست. مخصوصا که در سینمای ما چنین نمونه هایی کم نبوده. و بارز ترین آنها مسعود کیمیایی که اواخر دهه چهل تا اواخر دهه پنجاه روح زمان خود بود و در سالهای بعد نیز هیچگاه نتوانست نقاط اوجش را تکرار کند اگر چه گاه بارقه هایی از آن را در برخی آثارش دیدیم.
بی آنکه بخواهم وزن و اهمیت ابراهیم حاتمیکیا در تاریخ سینمای ایران به اندازه مسعود کیمیایی بالا ببرم باید بگویم او نیز در نوع خود دچار چنین مسئله ای ست. صحبت کردن از آرمانهای دهه های گذشته هر چقدر هم در زمان خود مقدس بوده اند و در این روزگار برای ما قابل احترام باشند. برای مخاطب این ایام نمی توانند مثل گذشته پرشور و جذاب باشد، به خصوص اگر به سبک و سیاق همان روزگار ساخته شده باشند.
مشکل حاتمیکیا و سینمایش عدم پذیرش واقعیت های این روزگار است. سخت ست اما باید قبول کنیم زمانه پیش رفته و احتمالا یکی از آدمهای برآمده همین نسل می تواند روح زمان خود باشد. یکی مثل اصغرفرهادی که در میانه دهه هشتاد همین وضعیت را در سینمای ایران داشت و حالا در افق هایی بالاتر جهانی شدن را تجربه می کند. سینمای ایران چند نسل جلو آمده. نمی توان حاج کاظم را با اسم ذبیحی در این ایام به خود مخاطب داد.