به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
نوشتن درباره فیلمنامه رد کارپت کمی غریب به نظر میرسد؛ چون قبل از هر چیز این پرسش به ذهن میآید که آیا اصولا فیلمنامه ای در کار بوده است و یا صرفا بر اساس یک طرح خیلی کلی، شاخ و برگهایی بر حسب مواجهههای پیشبینی نشده و لطیفه هایی متداول به متن اولیه افزوده شده است و نامش را فیلمنامه نهادهاند. در رد کارپت، خط کلی درام درباره یک شیفته سینما است که متنی نوشته و میخواهد اسپیلبرگ بسازدش و از این رو عازم کن میشود تا آن را دست فیلمساز محبوبش برساند ولی موفق نمیشود. این درام دو پتانسیل دارد: یکی ماجراهایی که ناشی از غربت یک شخص در سرزمینی بیگانه است و خواهناخواه رفتارهای معطوف به عدم شناختش به زبان و آداب و فرهنگ مردم آن سرزمین، ظرفیتهایی خندهآور را تولید میکند و دوم؛ اغراقهایی که در ذهنیت شیفتگان سینما جاری است و لاجرم به بروز رفتارها و گفتارهایی منجر میشود که قابلیت خندهآفرینی دارند. عطاران با استفاده از این دو پتانسیل، تلاش کرده فضای کمیک متنش را پرورش دهد، اما نکته اساسی آن است که به دلیل فقدان بستر مناسب داستانی برای تعبیه این دو عامل، حاصل نهایی کارش به مجموعهای از شوخیهای گاه بامزه اما بهشدت پراکنده بدل شده است. اگرچه با استفاده از تمهیداتی مانند قرینهسازی عنصر پرچم در ابتدا و انتهای ماجرا و یا اینهمانیسازی متنی که رضا نوشته (داستان مردمانی که رفتارهای دوگانه در زندگی خصوصی و سپهر عمومی دارند و به قول خودش دوزیست هستند) و ربط درونمایه آن به ماجراهایی که برای خودش در دو فضای متفاوت داخل و خارج کشور پیش میآید ، سعی شده است نوعی یکپارچهسازی موقعیتی و دراماتیک در کلیت ماجراها ایجاد شود، اما اوضاع متشتتتر از آن است که بتوان با این جور اقدامات جمعوجورش کرد. برخی از این نمودهای ناهمساز به شرح زیر هستند:
نکته اول آنکه بسیاری از بخشهای فیلم عملا زائد هستند و جز تطویل زمان قصه، کارکرد دیگری به عهده ندارند. مثلا گشتوگذار رضا با تاکسی در خیابانهای تهران برای تهیه ارز، چه فضایی را در نسبت با درام اصلی پرورش میدهد؟ حضور او در باشگاه ورزشی در کنار چند بازیگر کمدی دیگر و مکالماتی که با آنها دارد، تا چه میزان در پیشبرد روایت و یا شخصیتسازی موثر است؟ اینکه عدهای نزد او میآیند تا تست بازیگری دهند (آن هم با خواندن شعرهای عامیانه)، ربطی به داستان عزیمت او به خارج و قضیه اسپیلبرگ و...دارد؟ میتوان فهرستی پرشمار از این زائدههای فراوان تهیه کرد (از بستن لامپ برق تا رقص نور موبایل در تاریکی) و به این نتیجه رسید که فضاهای قابل توجهی از اثر، هیچ ربطی به درونمایه و برونمایه متن ندارند و صرفا برای خندهدار بودن یا گذشت زمان جاگذاری شدهاند.
رضا عطاران در فیلم رد کارپت
نکته دوم آنکه برخی از جنبههای متن تکراریاند. مثلا رضا در کنار ازدحام جمعیت مشتاق، برای جاستین تیمبرلیک ابراز احساسات میکند و بعد این موقعیت باز کموبیش به همان شکل برای آیشواریا رای و استیون اسپیلبرگ (صرفا با افزودن شوخی خندهدار اما بهشدت بیربط I love you PMCC) هم تکرار میشود. ماجرا شاید در بار نخست جالب باشد، اما علت این تکرار موقعیت در دفعات بعدی چیست؟ به همین بیفزایید گشتوگذارهای بیحاصل رضا را در معابر شهر کن که هیچ نوع رخداد و یا موقعیت دراماتیک معنادار و مناسبی دربرندارند.
نکته سوم بیرون زدن برخی شوخیها از چهارچوب فضای داستان است. مثلا رضا در قطار از دست دادن با دختر فرانسوی امتناع می کند. برای تماشاگر ایرانی، این شوخی، معنایی فرامتنی دارد که معطوف به مشکلات عرفی/آدابی سینماگران ایرانی در مواجهه با همتایان خارجیشان در مراسم است. اما فارغ از این فرامتن، در محدوده خود داستان، دست ندادن رضا با دختر واجد چه منطقی است؟ اگر بنا را بر همان محذورات متداول بگذاریم، پس تلاش او برای جلب توجه دختر صورتیپوش (که تا مرز کتک خوردنش هم پیش می رود) دیگر چه صیغهای است؟ بالاخره او نسبت به رعایت (ولو صوری) برخی نمودها در ارتباط با زنان خارجی مقید است یا نیست؟
نکته چهارم، سستی منطق درام در برخی مقاطع است. مثلا جمال که در ابتدا به عنوان کمک به رضا در ترجمه حرفهایش به فرانسوی با او همراه میشود و بعدا خیلی زود میفهمیم که او قصد کلاهبرداری از رضا را دارد (این را با آن سکانس گلدرشت همجواری گوشی موبایل در کنار دسته اسکناسها از رضا هم زودتر میفهمیم)، چه دلیلی دارد که سرقت از چمدان رضا را این همه تأخیر بیندازد و با توسل به حقه جعل هویت وودی آلن در اواخر کار اقدامش را عملی کند؟ او که از همان بدو آشنایی در اقامتگاه رضا رفتوآمد داشته و لاجرم به وسایلش هم دسترسی داشته، چرا از همان آغاز کارش را انجام نمیدهد؟
رد کارپت البته شوخیهای بهجا و مناسبی هم دارد (از ارجاع به فیلمهای اسکورسیسی گرفته تا شوخی با کاغذ دستنوشته فرهادی در مراسم اسکار و یا فاخر بودن ملک سلیمان و فرجالله سلحشور و نجابت ژولیت بینوش و (…ولی ارتباط ارگانیکی بین این شوخیها برقرار نمیشود و در خلأ رها میشوند که دقیقا به دلیل فقدان فیلمنامهای چفتوبستدار به عنوان پایه اثر است.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]